خود من است!
همان گوزن بی بهارست بی مرگی
که شبی از معاشقه با ماه
هزار پلنگ حسود را
بریکی چشمه ی تشنه از این جهان جا نهادو…
دید
قصه ی ما نیز به انتها رسید
رازا ضلع سوم این مثلث است و بی تردید عشق است،عشق دوره ی کهن الی،عشقی که تنها باید هیأت گوشی باشد برای شنیدن غم ها و آنچه که از دست شاعر در طول سالیان زندگی اش رفته است.رازا سنگ صبور صالحی ست.با او به وجد نمی آید،پرواز نمی کند و برای به انتظار نمی ماند.رازا بهانه ای است برای یادآوری نوستالژی ها و مروری برخاطرات شیرین که تمام روزگار شیرین گذشته صالحی را در هم تنیده است.هنگامی که رازا پا به زندگی صالحی می گذارد. بر شاعر سال ها گذشته است،عشق های دیگری در او تجربه شده است کتاب ها نوشته است و داستان ها خوانده است،و دوستان و عزیزان بسیاری را به طریق های گوناگون ازدست داده است.(مرگ،سفر و…) بیشتر از آن که سراپا شور باشد و هیجان،آرام است و پر از سخن،پرواز واژگانی که پشت آن ها هزاران واقعیت و تجربه نهفته است.بای از آن ها گفت باید حداقل در حافظه ای باقی بمانندو و رازا مأمنی است برای سخنان و دلتنگی های شاعری لبریز.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
شاعران همواره در پی کشف و طرح رابطه عاشقانه و ساخت غنایی آن بوده اند. هم دشواری ها و موانع رابطه را تصویر کرده اند و به مبارزه طلبیده اند. هم شکلی از رابطه آرمانی یا واقعی را پی جسته اند.(ص ۱۹ هفتاد سال عاشقانه،محمد مختاری)
هم ذاتی شعر و شعق،رویکرد هماهنگی پدید می آورد که هم ذات شعر نشأت می گیرد؛ و هم بر ذات رابطه انسانی متکی است.بدین سبب نیز،هم شعر و هم عشق،همواره با گستره های عظیم و گوناگونی از گرابطهگگ مواجه بوده اند؛که ا زملموس ترین و حسی ترین زمنه ها، تا ذهنی ترین و مجردترین عرصه ها بر قرار است.(همان ص ۱۹)
در اشعار صالحی این رابطه عاشقانه کاملاً ملموس به تصویر کشیده شده است و در ر شعر با توجه به نیازهای روحی شاعر در آن زمان و در آندوره از زندگی اش،گاه نیاز به عشقی بی قرار و آتشین داشته و تماماً روح و جسمش را وقف آن کرده تا عشق جاویدان ری را را خلق کند. در بسیاری از آثارش، گاه آتش عشق تنها وجود و احساسش را گرم می کند و دیگر خبری از آن همه بی تابی و انتظار نیست. در آن دوره که نسیما در اشعار متولد می شود. و شاعر با پای اسب احساسش بر دشت بی کران شعر می تازد. اما این اسب نه تنها سرکش نیست بلکه بسیار را و آرام است .به پیش می رود تا آنجا که دیگر خسته از راه باز می ماند و کنجی اطراق می کند و با خستگی بر کاغذ می ریزد تا رازا ارمغانی باشد و عاشقانه ای تازه با سبک و سیاقی خاص از روزگارِ نو شاعر برای خواننده.رازا که نماد صبوری یا همان سنگ صبور است برای خلوت های پر از راز درد و حرف شاعر.
آن سان که می گوید:
“روزی اگر دوباره باز آمدی
اشتباه نکن،پیرمرد خسته ای که ساه سار بید به خواب رفته
خودِ من است!”
بعضی اسامی دیگر در اشعار صالحی جولان می دهند که هیچ پیشینه ای در زبان ما ندارند. اسامی که کاملاً ساخته ی ذهن خود او هستند و به شخصیت در اشعار وی بدل شده اند. شخصیت هایی که دردهای دل صالحی گوش فرا می دهند و با او همراه هستند.این اسامی با گرفتن الف تأنیث در انتهابه اسم مؤنث تبدیل می شوند در اشعار وی و از هر کدام با توجه به محتوای شعر می توان به عنوان نمادی در روزگار سید علی یاد کرد. نمادهای کاملاًشخصی که در آثار هیچ شاعری تا کنون بکار نرفته است.
سانا
سانا،سانا، سورزبان من!
به اینجا،بُن بی راه گلویم رسیده است:
جراحت هر چه هزاره که پشت سر،
بغض بی درمان هرچه که پیش رو
نِشتر به چشم خویش و پیاله نوش جگر گاه گریه ها منم:
مرارت پذیر بی پایان جلجُتا،
سوگوار سرنوشت ستمبران، و برادر بینای بامدادی
که بوی باران و دعای سپیده دم می دهد هنوز
با این همه ببین با من چه کرده اند
که دیگر به هر چراغ روشنی در رهگذار باد
اعتماد نخواهم کرد.
آیا علاقه ی آدمی به عدالت
آخرین تاوانِ بی دلیل دانایی است؟(ص ۹۹- دفتر سوم)
سانا اسمی ساخته ی ذهن شاعر که بیشتر جنبه ی صوتی آن مدنظر وی قرار داشته است و دستاورد بازی صالحی با اصوات است.این اسم در متن شعر او شخصیت می گیرد و هنگام خوانش شعر خواننده متوجه نقش سانا و هویت او می شود.
سانا سمبلی از دوست یا دوستان اجتماعی در کنار سید علی م یتواند باشد که با او همراه هستندو از تمامی فعالیت ها فکر و برنامه های او مطع اند،دوست یا دوستانی که راز دار واژگان وی هستند، از دردهایش با آن ها می گوید.سانا دوستی است که فریادهای صالحی و تنش ها و اختناق های اجتماعی و اعتراض های صالحی در دلش نگاه می دارد.
زَنانا: