چه توفان در این باغ بگشود دست
که ســــرو بلند تنـــاور شکست
چه شوری در آن جان والا فتــاد
که آن مرد چون کوه از پا فتاد
چـه نیــرو سر راه او بــرگرفت
که نیرو از آن چنگ و بازو گرفت
چه خشکی در آن کام آتش فشـــاند
که آن تشنه جان را به آتش کشاند
چه ابری از آن کوه سر برکشید
که سیمرغ از قله هــا پرکشید
چه نیرنگ در کــــار سهراب رفت
که با مرگ پیچید و در خواب رفت
چه جــادو دل از دست رستم ربود
که بیرون شد از هفت خوانش نبود
خمار کدامین می اش در گرفت
که از ساقی مرگ ساغر گرفت
پــدر را ندانم چه بیداد رفت
که تیمار فرزندش از یاد رفت (ج۱: ۶۳۱).
۴-۳-۱۷- سیاوش
سیاوش«به معنی دارندهی اسب سیاه است. در متنهای پهلوی اشارهی مختصری به او میشود. او بنا کنندهی دژ محکم و معروفی به نام کَنگدژ است که به آن سیاوشگِرد نیز میگویند. سیاوش آن را به یاری فرّ کیانی بنا میکند. بنابر شاهنامه، این دژ بر بالای بلندی ساخته شده است و بنابر برخی از متنها، این دژ در شمال و در سر راه ترکستان به چین و به قولی بالاتر از دریای فراخکرد قرار دارد. در برخی منابع آمده است که سیاوش کنگدژ را در آغاز بر روی سرِ دیوان بنا کرده بود و کیخسرو آن را بر زمین نشاند… شخصیت سیاوش در شاهنامه با ماجراهایی از عشق و حسادت و بیگناهی و دربدری آمیخته است. او پسر کیکاووس و زنی زیباروی و پارسا از نژاد فریدون و تورانیان است. مادر سیاوش در جوانی در میگذرد. رستم تربیت سیاوش را بر عهده میگیرد و به نیکی او را پرورش میدهد و سپس به دربار کیکاووس میآورد. دلبستگی سودابه، همسر کیکاووس به سیاوش و پاسخ رد سیاوش، سودابه را به انتقامجویی وا میدارد. به سیاوش تهمت چشمناپاکی میزند و از او در پیش کاووس سعایت میکند. سیاوش برای اثبات بیگناهی خود به آزمایش آتش تن در میدهد و از آن سربلند بیرون میآید» (حریریان و دیگران، ۱۳۸۷: ۱۱۴).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
سیاوش در ادب فارسی اسطورهی پاکی و بیگناهی، معصومیت و مظلومیت است. مشابهتهای محتوایی این داستان را با داستان حضرت یوسف (ع) در قرآن میتوان یافت.
در بیشتر موارد هم نام سیاوش با آزمایش و آتش و خون آمیخته است. در باور عامیانهی برخی از مناطق ایران، سوگواری در مرگ سیاوش به یکی از رسوم بومی مناطق از جمله در استان فارس تبدیل شده است. تأثیر این اسطورهی حماسی و ملّی در باور مردم آنچنان بود که در مرگ عزیزان مراسم مویه برگزار میکنند که به «سیاووشان» یا «سَووشون» معروف است. سیمین دانشور داستاننویس معاصر (۱۳۰۰ – ۱۳۹۰)، نام رمان معروف خود، سووشون را از این آیین بومی منطقه فارس الهام گرفته است.
مشیری در شعر بلندی که با الهام از شخصیتهای شاهنامه سروده و در آن هر یک از اساطیر ملّی ایران را با خصوصیات بارز و ویژهشان همراه با لطافتها و ظرافتهای زبان شعر، معرفی کرده است، در سوگ سیاوش مویه میکند و او را اسطورهای شورانگیز و سرفراز از آزمایش آتش نشان میدهد:
چه روزها و چه شبها، در آسمان و زمین
نگاه من همه دنبال تیر آرش بود
رخ «سیاوش» را،
درون جنگل آتش شکفته میدیدم؛
دلم در آتش بود؛ چه روزها که به دل میگریستم خاموش،… (ج۲: ۱۱۳۰).
ماجرای قتل سیاوش و خون او نیز یکی دیگر از جنبههای اسطورهای سیاوش است. بدون شک در طول تاریخ و تمامی قرون و اعصار کشتارهای هولناکی در گوشه و کنار جهان رخ داده و خونهای زیادی بر زمین ریخته است ولی خون سیاوش شاهزادهی نامدار ایرانی که ناجوانمردانه در سرزمین تورانیان به قتل رسید، رنگ دیگری داشت و جهش و جوشش آن به حدی تند و تیز بود که به گفتۀ فردوسی «به ساعت گیاهی از آن خون برست». همین زایش باز خود، بر تقویت بعد اسطورهای سیاوش افزوده است. «ناکامی و شکست و زبونی از هنگامی آغاز میشود که سیاوش از ایران به توران میرود؛ جانی رخشا و رها که از مینو فرو میافتد و در تنگنای تن، در زندان خاک به بند کشیده میشود. او در توران دو بار میآلاید و میآمیزد؛ یک بار زمانی که با فرنگیس، دختر افراسیاب را به زنی میگیرد؛ و دیگر بار هنگامی که با جریره دختر پیران ویسه پیمان زناشویی میبندد. سیاوش به کیفر این آلایش به مرگی زبون میمیرد؛ مرگی که به هیچروی در خور پهلوانی فرهمند چون او نیست؛ سردار تورانی، گروی زره، سیاووش را مویکِشان به مرگجای میبرد؛ سر او را چون گوسپندی، به خواری، در تشتی زرّین میبُرد. اینهمه بهای آلایش است» (کزازی، ۱۳۸۰: ۸).
به پای گل چه نشینم درین دیار که هست
روان خلق ز غوغای بیش و کم لبریز
مرا به دشت شقایق مخوان که لبریز است
فضای دهر ز خونابهی ستم لبریز
ببین در آیینه روزگار نقش بلا
که شد ز خون سیاووش جام جم لبریز
چگونه درد شکیباییاش نیازارد
دلی که هست به هر جا ز درد و غم، لبریز! (ج۲: ۱۱۹۶).