ور بود خاری تو هیمهی گلخنی
گر گلابی، بر سر جیبت زنند
ور تو چون بولی، برونت افکنند
(همان: ۳۴۲)
در نتیجه میتوان گفت: در ادیبات فارسی و اسلامی مولانا جلالالدین در قله ادبیات آموزشی و تعلیمی قرار دارد. رمز جاودانگی وی زبان محرمی و همدلی با قشرهای مختلف و سلیقههای گوناگون بشر است. برخی وی را پیش از آن که شاعر بدانند، فیلسوف میدانند هرچند مشرب فکری وی چون و چرای فلاسفه را چندان نمیپذیرد. مثنوی مولانا به عنوان قرآن عجم میتواند (قرآن شعر پارسی) در این زمان ادبیات تعلیمی ما را پربار سازد. یکی از شیوههای برجسته تربیتی مولانا گنجاندن تعلیمات نوین (همه زمانی) در بطن متون کهن شعر است. چنانچه داستانهایی چون قصه زن اعرابی و سبوی آب، راهکارهای تربیتی قناعت، عدالت اجتماعی، انتخاب همسر و موافقت اصولی در زندگی را که بحث رسانهای امروز است پاسخ میگوید. دلسوزی و ترحم مولانا به همه آدمیان، مومن و کافر و نژادهای گوناگون، وی را محبوب عالمیان نموده است؛ اما سایه سنگین دین که اساس و آبشخور تعلیمات مولاناست، متمایز از وی پیش میتازد. مشارکت مولانا در الگوی تعلیم وجه آینگی و حضور خلاق وی در لابهلای داستانهاست؛ چنان که در قصه ایاز دفتر پنجم ماجرای معلم و رنجور دفتر سوم، و زیان دوستی با ناکسان میبینیم بسیار راهگشای مردم از راه بازمانده یا راه نرفته و تجربه ندیده میشود.
فصل چهارم
مثنوی آیینه تمامنمای آرمانشهری مولوی
۴-۱- چرا مولوی در پی خلقت آرمانشهر است؟
این اندیشه و نظریه در بیشتر باورهای بشری تثبیت شدهاست که انسان رانده شده از باغ و بوستان خلدبرین خداوند، در هبوط خود از اوج به حضیض خاک بر طبق آیات و روایات، همیشه خود را اسیر این خاکدان میدیده و میداند، همانگونه که حافظ میفرماید:
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
(حافظ، ۱۳۸۳: ۳۴۲)
پس طبیعی است که چنین انسان زجر کشیدهای هیچگاه از رویای بِهزیستن، فارغ نبوده و به همین جهت، همیشه نظارهگر دور دستها بودهاست. بارزترین نمونه تبلور این نگاه در زندگی انسان، اندیشه مدینه فاضله است. بهشت موعود زمینی، افزون بر بهشت آسمانی، آرمان همیشگی انسان بودهاست.
در زمینه تعریف «مدینه فاضله» یا «آرمانشهر» یا هر عنوان دیگری که به آن میدهیم، دیدگاههای بسیاری ارائه شدهاست. که در فصل دوم درباره آنها توضیحات لازم آورده شد. اما در یک تعبیر ساده، میتوان آرمانشهر را «در انداختن طرحی نو برای آینده، بر ضد طرح پوسیده فعلی» تعریف کرد.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم (همان: ۳۵۱)
مولاناجلالالدین یکی از شاعرانی است که بیشترین تأثیر را در حیطه ارتباط ادبیات و عرفان بر عهده دارد و از جمله آرزوهای او، مانند سایر عرفا این است که به جایگاه اصلی خود برگردیم و در جوار رحمت حق به زندگی پر از خوشی و لذت بپردازیم و اوج لذت را در اتصال به چشمه زلال حق بچشیم.
اما نباید فقط انتظار کشید و چشم به جهانی بالا دوخت؛ بلکه باید در همین جهان نیز برای سعادت انسانها تلاش کرد و جهان را تبدیل به آرمانشهری نماییم که در آن همهچیز سر جای خود قرار دارد و نظمی دارد برگرفته از نظم دقیق کائنات.
پس در این عرصه که هر کس آرزویی دارد آرزوی مولوی وجود بهشتی است که انسانها در امن و امان و در سایه خوشدلی و عشق در کنار هم زندگی کنند؛ بنابراین دست به ساخت آرمانشهر خود میبرد تا در تخیل هم که شده به این خواسته درون برسد؛ البته آرمانشهر مولوی همانطور که در ادامه خواهیم گفت با دیگر آرمانشهرها متفاوت است؛ زیرا که نمودهای آن وجود دارد یا داشتهاند.
بر طبق آنچه درباره آرمانشهرهای مشهور، آوردیم، مثنوی در زمره آثاری چون جمهوریت افلاطون یا مدینه فاضله فارابی نیست که اثری اختصاصی در زمینه مدینه فاضله باشد، اما به چند دلیل تجلیگاه آرمانگرایی و آرمانشهر است.
۴-۱-۱- اصلاحطلبی مولوی
«اولین و مهمترین دلیل آرمانگرایی مثنوی مولوی آن است که این اثر دربردارنده جهانبینی بازسازی شده گروهی که یکی از عناصر آن آرمانگرایی است، عنصری که در کنار دیگر عناصر آن یعنی ساختارشکنی، عادت ستیزی، نقد و آسیبشناسی وضع موجود، تحولگرایی و اصلاحطلبی معنا پیدا میکند.
۴-۱-۲-ایدئولوژی ناسازگار با جامعه
دومین دلیل این است که این جهانبینی متعلق به قشر نخبه، اندیشمند و متفکر جامعه عصر مولوی است که از شرایط حاکم بر جامعه ناخرسندند و نابسامانیها و کجتابیهای آن را برنمیتابند. با توجه به تعریفی که برای آرمانشهر مطرح شد، و در آن آرمانشهر، ایدئولوژی ناسازگار با اوضاع حاکم و تحقق نیافته در تاریخ معرفی شد، میتوان گفت گروه صاحب جهانبینی مثنوی همان ایدئولوژی ناسازگار با جامعه هستند. مثنوی نیز به طور غیر مستقیم و ناخودآگاه، مدل آرمانی آن است. مولانا که خود نماینده این قشر است، از سوی برخی «معترض معترضان» نامیده میشود» (عبدالحکیم، ۱۳۶۵: ۳۲۲)
۴-۱-۳- هرجومرج اجتماعی
دلیل سوم این امر به بستر تاریخی و مقطع زمانیای که مثنوی در آن تکوین یافته، بر میگردد، در زمان سرایش مثنوی از سویی کجرویها و کجکاریهایی که در تمام ارکان جامعه پدید آمده بود انسان را از وضع موجود ناراضی میساخت و از سویی دیگر، عاملی بسیار مهم از بیرون جامعه بر آن تأثیر عمیقی برجای گذاشت. «مثنوی در اجتماعی تولد یافت که در اثر حمله مغول، آرامش، ثبات و امنیت از آن رخت بربسته بود و هرجومرج و بی ثباتی جانشین آن شدهبود. در این جو ناآرام و نامتعادل، همه چیز دچار انحطاط شده بود» (صفا، ۱۳۷۳: ج۳، ۷۹)
جبران آسیبهایی که بر تکتک ارکان جامعه وارد شده بود و تسکین آلامی که جامعه به آن دچار شده بود، رویایی بود که تحقق آن در عالم واقع، آن هم در آن شرایط، به سختی امکان پذیر بود؛ بنابراین، اندیشه رفع کموکاستیها، به صورت طبیعی مولانا را به جستجوی ناکجاآباد یا همان شهر آرمانی میکشاند.
۴-۱-۴- ایدالیسم عرفانی
ماهیت عرفانی مثنوی یکی دیگر از دلایل آرمانگرایی آن است؛ اساساً اصل جریان عرفانی مبتنی بر نوعی ایدهالیسم و آرمانگرایی است، و این ویژگی مثنوی شکل خاصی به آرمانگرایی آن میدهد و آن را از شکلهای دیگر آرمانشهر متمایز میکند.
خصلت آرمانگرایی مثنوی مورد تأکید اغلب کسانی است که در آن غور و خوضی داشتهاند، و متفق الرای نشانهها و آثار یک شهر آرمانی را در آن یافتهاند و بر آن تاکید داشتهاند. مثلاً اسلامی ندوشن مثنوی را یک آرمانشهر و طلبنامه انسانی ایدهآل معرفی میکند (اسلامی ندوشن، ۱۳۷۷: ۱۷). سیدجعفر سجادی نیز مولانا را از آن دسته از عرفایی میداند که فرش زمین را ترک نکرده، به سازندگی انسان خاکی و زندگی این جهانی وی توجهی خاص داشتهاند و از این رو، مصدر افکار و آرای آرمانی در این زمینه بودهاند. وی دراینباره میگوید:
«جلالالدینمحمد بلخی که در حقیقت عصاره همه مدنیتهای پیش از خود را در دست دارد و دریایی است بیکران از معارف بشری… بر این است که پایه مدینه و مدنیت عظیم جهانی را بریزد… » (فارابی، ۱۳۶۶: ۳۲)
۴-۲- اختلاف آرمانشهر مولوی با سایر آرمانشهرها
مثنوی در شکل و فرم خاص خود با آرمانشهرهای دیگر متفاوت است و بر طبق اندیشه مولوی چندان احتیاجی نیست که این آرمانشهر در گوشهای از دنیا دایر گردد یا نگردد؛ مثنوی مانند جمهوریت افلاطون یا آرای اهل مدینه فاضله فارابی نیست که هدف اصلی آن معرفی یک مدینه یا شهر و مکانی خوب و به دور از بدی و زشتیها و یا در اصطلاح، فاضله باشد؛ بلکه ازآنجا که دیدگاهی عارفانه دارد، یک اثر عرفانی است که به گفته خود مولانا، سروده شده تا از آن نردبان پایهای بسازند و با آن به آسمان معرفت روند؛ پس مثنوی خط سیر رسیدن و نردبان اوج را میشناساند و طریقه رسیدن را نشان میدهد. به همین دلیل آرمانشهر مثنوی طرحی منسجم ندارد و به صورت مستقیم مطرح نشدهاست؛ زیرا که این سبک و طرز بیان مولوی است در قصص مختلف مثنوی نیز فراتر از یک داستان یا قصه و پرداختن به قصه دیگر را میبینیم؛ پس این آرمانشهر مثنوی را باید به صورت بخشی از جهانبینی مولوی دانست: که اگر به وضوح از آن سخن نمیگوید اما از کلیت موضوع و خود اثر، به خوبی به آن دسترسی پیدا میکنیم.