جریان سیال و پرتحرک سرمایه گذاریهای مستقیم خارجی، امروزه جدیدترین نمود جهانی شدن اقتصاد است. در پرتوی جهانی شدن، سرمایهها با هدف کسب سود بیشتر به آسانی و با حجم عظیمی در سراسر جهان در حرکت میباشند و این جریان سیال زمینه ساز تحولات اقتصادی مهم در سراسر جهان و در نهایت پویایی و حیات سرمایه داری جهانی است. همان گونه که ذکر شد، یکی دیگر از ویژگیها و عناصر جهانی شدن اقتصاد در دوران کنونی، ادغام گسترده بازارهای مالی ملی و گسترش فعالیت بازارهای دیگر بینالمللی است. در واقع استقلال و کارکرد بازارهای مالی ملی در عصر جهانی شدن به شدت تحت تأثیر عوامل مالی و پولی بینالمللی کاهش مییابد و همچنین پیوستگی بازارهای مالی به ویژه بازار سهام و اوراق قرضه در میان کشورهای توسعه یافته به طور طبیعی مانع از دخالت بیش از حد دولت در ساختار این بازارها میشود و کشورهای ضعیف در اقتصاد جهانی مجبور به فعالیت در قالب فضاهای ایجاد شده از سوی بازارهای مالی و پولی بینالمللی می باشند؛ به عبارت دیگر، فعالیت و سازگاری در این فضا از الزامات جهانی شدن اقتصاد میباشد.[۴۶]
هرچند انتقادات زیادی نسبت به روند جهانی شدن وجود دارد و عدهای با اتکا به آمار موجود میکوشند نشان دهند که فرایندهای جهانی در واقع گسترش فاصله طبقاتی و اختلاف میان فقیر و غنی است، اما واقعیت نشان دهنده آن است که روند اقتصاد جهانی هم فرصت و هم تهدید پدید آورده است. اقتصاد جهانی در مجموع رشد کرده و آنهایی که از این شرایط بیشتر استفاده کردهاند، به سرعت موفق شدهاند و آنهایی که ساختارهای داخلیشان با آن ناهماهنگ بود دچار مخاطره شدهاند. در گزارش رسمی بانک جهانی[۴۷] در سال ۲۰۰۳ آمده است: جهانی شدن و رشد همگرایی اقتصادها و جوامع مختلف در سراسر جهان یکی از داغترین بحثهای اخیر در حوزه اقتصاد بینالملل بوده است. رشد سریع اقتصاد در کشورهای پرجمعیتی مانند چین و هند و بسیاری از کشورهایی که تا ۲۰ سال پیش فقیر بودهاند یک بعد مثبت جهانی شدن است. اما جهانی شدن، مخالفان بینالمللی فراوانی نیز دارد. زیرا آن را عامل نابرابری و تخریب محیط زیست میدانند.
جهانی شدن کمک کرده است تا فقیر در تعداد زیادی از کشورهای در حال توسعه کاهش یابد، اما باید به فقیرترین کشور جهان و کشورهایی که کاملاً به حاشیه رانده شدهاند کمک شود تا بتوانند سطح زندگی شهروندان خود را ارتقاء دهند… .
مطالعات نشان میدهد که کشورهای در حال توسعه همگرایی خود را با اقتصاد جهانی در طول دهه ۱۹۹۰ افزایش دادهاند و به سطح درآمد بالاتری رسیدهاند؛ امید به زندگی در آنها افزایش یافته و آموزش و پرورش رشد پیدا کرده است. این کشورها محل اسکان ۳ میلیارد نفر هستند و از میزان رشد ۵ درصدی بهرهمندند که در مقایسه با کشورهای توسعه یافته که میزان رشد آنها ۲ درصد بوده بسیار بیشتر است.
بسیاری از این کشورها مانند هند، چین، مجارستان و مکزیک سیاستها و نهادهای داخلی خود را به گونهای سازماندهی کردهاند که مردم آنها بتوانند از مزایای بازار جهانی استفاده کنند و سهم تجارت در تولید ناخالص داخلی آنها افزایش یابد، ولی تمام کشورها نتوانستهاند به گونه موفقی با اقتصاد جهانی همگرا شوند. این گزارش به ما میگوید که حدود ۲ میلیارد نفر به خصوص در منطقه صحرای آفریقا، خاورمیانه و اتحاد جماهیر شوروی سابق در کشورهایی زندگی میکنند که چنین وضعی دارند. این کشورها نتوانستهاند با اقتصاد جهانی همگرا شوند و نسبت به تجارت، تولید ناخالص داخلی آنها ثابت مانده یا کاهش یافته است. به طور متوسط در آنها فقر افزایش یافته و سطح تحصیلات و آموزش رشد اندکی به نسبت کشورهای جهانی داشته است.[۴۸]
بند دوم: جهانی شدن سیاست
جهانی شدن سیاست از جمله مواردی است که شتاب آن از ابعاد دیگر جهانی شدن به مراتب کندتر است. علت این امر را باید در ماهیت دولت ملی و نظام مرکب از دولت- ملتها جستجو کرد. مقصود از جهانی شدن سیاست این است که مسائل و مباحثی که قبلاً به حوزه داخلی و حیطه حاکمیت تعلق داشتند، با گذشت زمان ابعاد جهانی بیشتری پیدا میکنند.[۴۹] به عبارت دیگر، جهانی شدن سیاست عبارت است از، روند حرکت از دولت ملی به سوی حاکمیت جهانی و پیدایش سیاست جهانی یکپارچه.
با گسترش جهانی شدن سیاست، مفهوم و نحوه اعمال حاکمیت ملی تغییر یافته و پیوند متقابل میان دولتها گسترش مییابد. در این شرایط، رویدادها، تصمیمات و فعالیتهای سیاسی در یک نقطه از جهان، عواقب مهمی برای سیاست کشورهای دیگر دارد و تفکیک سیاستهای داخلی و خارجی از یکدیگر به سختی امکانپذیر خواهد بود.[۵۰]
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
جهانی شدن سیاست یکی از پیامدهای پیشرفت تکنولوژیک، جهانیشدن اقتصاد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق است و هرچند که با اعمال سیاستهای واحد توسط کلیه بازیگران بینالمللی فاصله زیادی وجود دارد ولی زمینه اولیه آن در دهه های ۸۰ و ۹۰ مهیا گردید. روی کار آمدن میخائیل گورباچوف و سیاست تنشزدایی وی با غرب که در قالب نظریه «خانۀ مشترک اروپایی» ارائه گردید، باعث ختم برخوردهای ایدئولوژیک و تفاهم بیشتر در امور سیاسی و بینالمللی شد. وابستگی متقابل اقتصادی کشور
ها نیز نقش مؤثری در گرایش به پیروی از سیاستهای مشابه ایجاد کرد. مذاکرات حکومتها در جهت دستیابی به چهارچوبهای مشترک، گام مؤثری در این زمینه بود. از سوی دیگر، کشورهایی که فاقد ابزار لازم جهت دفاع از منافع ملی و امنیت ملی خود بودند، به این نتیجه رسیدند که مشارکت در روند جهانی شدن سیاست، باعث کاهش شکنندگی و صدمه پذیری آنان میگردد. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که عوامل ذیل در آماده ساختن زمینه برای جهانی شدن سیاست مداخله دانستهاند:
۱- ظهور بازیگران جدید در صحنه بینالمللی: ظرف سی سال آخر سده بیستم، تعداد بازیگران بینالمللی افزایش چشمگیری داشته است. تعداد دولتهای مستقل از ۱۷۶ دولت در سال ۱۹۸۰ به ۱۹۸ دولت در سال ۲۰۰۰ رسید.
این امر عمدتاً از استقلال ممالک تحت استعمار، تجزیه دولتها بر اثر قومیتگرایی و تجزیه بر اثر توافق حاصل شد. سازمانهای غیردولتی از تنوع و تعداد بیسابقهای برخوردار شدند و شرکتهای فراملی یا چند ملیتی که با توجه به تمرکز ثروت انبوه نزد آنها توانستند سیاستها و رفتار دولتهای متنوع خود و سایر حکومتها را تحتالشعاع اهداف و منافع خود قرار دهند.[۵۱]
۲- پیشرفت تکنولوژیک، زمانی که امریکا در دهه ۸۰ طرح جنگ ستارگان را مطرح کرد حتی دولتهای متحد آن کشور به دلیل پیچیدگیهای فنی با تردید به آن مینگریستند، اما گذشت زمان و پیشرفت در طرحهای مربوطه سبب متقاعد شدن رهبران شوروی سابق در زمینه برتری تکنولوژیک آمریکا و به نتیجه رسیدن مذاکرات خلع سلاح گردید. استفاده از ماهوارهها و وسایل الکترونیک دیگر در کسب اطلاعات نظامی و جاسوسی، تولید تسلیحات پیشرفته، پروژههای مشترک تولید سلاح، تحول اساسی در صنایع الکترونیک و سایر عوامل سبب گردید که صنایع مهم در اختیار گروه محدودی از کشورها قرار گیرد که تشابه و مراتب زیادی در سیاستهای بینالمللی آنها وجود داشت و در بین آنها آمریکا از موقعیت ویژهای برخوردار بود.[۵۲]
۳- خاتمه برخوردهای ایدئولوژیک: خاتمه برخوردهای ایدئولوژیک بین شرق و غرب و تعدیل برخوردهای شمال و جنوب به دلیل وابستگی متقابل اقتصادی باعث شد که کشورهای در حال توسعه، رغبت بیشتری به پیروی از الگوهای جهانی برای دسترسی به توسعه پایدار کنند. به تبع آن کشورها نیز مواضع نزدیکتری به یکدیگر اتخاذ کرده و به خط مشی حاکم جهانی توجه نمودند. قوانین و مقررات در سازمانهای بینالمللی تدریجاً از بار ارزشی تهی شده و چارچوب اجرایی مشترکی برای هم تدوین کردند. طبیعی است که قوانین و مقررات بازی حاکم بر روابط بینالملل برای کشورهایی که خواهان افزایش مشارکت در روند جهانی شدن بودند، نوعی محدودیت رفتاری ایجاد میکرد که بعضی از ممالک آن را بطور ارادی و برخی دیگر بصورت اجباری پذیرفتند.
۴- موفقیت پیمانهای منطقهای: تشکیل و تحول جامعه اقتصادی اروپا، آسه آن، نفتا و… تجزیه مثبتی در زمینه تفویض اختیارات به نهادهای فراملی و استفاده از اقتدار دسته جمعی حاصله بود و نشان داد که در یک نظام تصمیمگیری جمعی هرچند که از استقلال رأی و عمل تک تک آحاد کاسته میشود اما اقتدار حاصله به مراتب بالاتر از قدرت انفرادی دولتها بوده و میزان بهره برداری آنها در درجهای بالاتر قرار میگیرد. هماهنگی و همسویی فکری پیمانی منطقه زمینهساز استقبال آنها از روند جهانی شدن گردید.[۵۳]
در مجموع، به طور خلاصه میتوان اثرات جهانی شدن سیاست را در موارد زیر دانست:
ـ کاهش نقش دولت و کمرنگ شدن مفهوم دولت- ملت
ـ شدت گیری روندهای منطقهگرایی و ایجاد حریمهای حمایتی در مقابل موج تجارت جهانی
ـ ورود بازیگران جدید در عرصۀ تأثیرگذاری بر روند تصمیمسازی و تصمیمگیری سیاسی در سطح ملی و جهانی
ـ گسترش ارتباطات و رسانههای جهانی
ـ گسترش فعالیت شرکتهای فراملی و تسهیل انتقال افراد، اندیشهها، کالاها و خدمات
ـ پیوند خوردن امنیت کشورها به یکدیگر
ـ گسترش سازمانهای فراملی (منطقهای – جهانی)
ـ مطرح شدن مفهوم میراث مشترک بشریت
ـ پذیرش افراد، علاوه بر دولتها به عنوان اشخاص حقوق یبن الملل
ـ پیدایش موضوعات مشترک جهانی[۵۴]. [۵۵]
بند سوم: جهانی شدن فرهنگ
فرهنگ در شمار آن دسته از واژهها و مفاهیم علوم اجتماعی و انسانی است که هرچند کاربرد بسیاری دارد، اما اتفاق نظر چندانی بر سر تعریف آن نیست. پژوهشگران و نظریهپردازان تعریفهای متفاوتی از فرهنگ عرضه کردهاند که گاهی حتی در تضاد با یکدیگر قرار دارد. این گوناگونی و تفاوت گسترده گرچه تا اندازهای از دیدگاه و برداشتهای متفاوت پژوهشگران سرچشمه میگیرد، ولی در عین حال پیچیدگیهای اجتماعی هم دلالت دارد که تحدید، تعریف و مفهوم بندی جنبههای گوناگون آن آسان نیست.[۵۶]
«لووی»[۵۷]، «مالینوفسکی»[۵۸]، «تالکوت پارسونز»[۵۹] و بسیاری دیگر از اندیشمندان تعاریف پرشمار و گوناگونی از فرهنگ ارائه میدهند. لووی فرهنگ را، مجموعه چیزهایی که افراد از جامعه خود به صورت میراثی از گذشته و از راه آموزش و پرورش رسمی و غیر رسمی فرا میگیرند، تعریف کرده است. مالینوفسکی به روشی دیگر فرهنگ را تعریف کرده است؛ او فرهنگ را دربردارنده همه عناصری میداند که برای برآوردن نیازها شکل گرفتهاند. فرهنگ، کلیت یکپارچهای از ابزارها و کالاهای مصرفی، ویژگ
یهای اجتماعی گوناگون و پیشهها، باورها و رسمهای بشری است.[۶۰]
پس از ذکر تعاریفی از فرهنگ، این سؤال مطرح میشود که منظور از جهانی شدن فرهنگ چیست؟
یکی دیگر از ابعاد جهانی شدن، بعد فرهنگی و تأثیر آن بر ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دولت ملتهاست. بسیاری از نویسندگان و تحلیلگران، جهانی شدن را بیشتر با تکیه به بُعد فرهنگی آن مورد توجه قرار دادهاند.
از بعد فرهنگی، جهانی شدن بیشتر ناظر بر فشردگی زمان و مکان و پیدایش شرایط جدید برای جامعه جهانی و جهانی شدن فرهنگ است. تمرکز این بعد از جهانی شدن بر تأثیراتی است که فرهنگ جهانی بر هویتها و فرهنگهای ملی و محلی بر جای میگذارد و احیاناً موجب شکلگیری و گسترش فرهنگی خاص در عرصه جهانی میشود که هرگونه محدودیت فرهنگی زندگی اجتماعی را تعدیل میکند یا از میان برمیدارد و فرهنگی جهانی را شکل میدهد.
جهانی شدن فرهنگ و تصور اندیشه فرهنگ واحد جهانگیر، پیشینهای طولانی دارد. از امپراطوریهای باستان مانند چین یا روم که چنین برنامهای داشتند تا ادیان جهانگستر همچون مسیحیت و اسلام که اهدافشان معطوف به همه انسانها بوده و دغدغه جهانگیر شدن داشتهاند و حتی ایدئولوژیهای سوسیالیستی سن سیمون و مارکس و دیگران که بر شکلگیری جامعه و فرهنگ جهانی استوار است، همگی به دنبال خلق فرهنگی برتر و فراگیر در سطح جهانی بودهاند.
تأثیر ابزار و وسایل ارتباطی در کمرنگ کردن مرزها و شکلگیری فرهنگهای فراملی و فرامحلی بسیار موثر بوده است. همانگونه که در مقاطعی از تاریخ، استفاده از کاغذ، چرخ و جادهها موجب حرکت در مسیری شد که آنتونی گیدنز آن را جدایی زمان از مکانی خاص نامید و توان قابلیت این ابزار موجب تسریع ارتباطات و سبب نزدیک شدن فاصلهها شد و توان دولتها را برای تسلط بیشتر به مناطق حاشیهای و افزایش قدرت خویس بالا برد. در مقاطع دیگری از تاریخ، ابزار دیگری چون ساعت مکانیکی و پول در این عرصه موثر بودند؛ چنان که به تعبیر مارشال مک لوهان ساعت با تقسیمبندی زمان، به تقسیم کار کمک کرد و پول سبب افزایش سرعت و حجم روابط افراد شد و بدین شکل، هر دو وسیله در خدمت تجدید سازمان مکان از طریق زمان و جهانی شدن قرار گرفتند.
در مقاطع بعدی تاریخ، این نقش را به تدریج ابزار و اختراعات دیگری ایفا کردند و هر یک تحولات نوینی را در عرصه جهانی شدن فرهنگ، نوید دادند. در عصر حاضر نیز با پیدایش وسایل ارتباطی نوین همچون رسانههای الکترونیکی، جهانی شدن فرهنگ بار خاص خود را پیدا کرده و آثار تسریع کننده ارتباطات الکترونیکی و حمل و نقل سریع، موجب ایجاد تأثیر ساختاری شده است که مک لوهان آن را «انفجار اطلاعات» مینامد. از نظر او، این انفجار به معنی تجمع تمام تجارت انسانی در یک حالت، به نحوی که هر انسانی میتواند حوادث و مناظری را که بسیار دورتر از وی هستند احساس و امور مربوط به دیگر افراد بشر را مشاهده کند. وی نام این پدیده جدید را «دهکده جهانی» میگذارد.[۶۱]
جهانی شدن فرهنگ در حقیقت حاصل دو روند قبلی بوده و تا اندازه زیادی در ارتباط با پیشرفت فن آوری ارتباطی متحول گردید. توسعه روز افزون رسانههای گروهی و ارائه برنامههای متنوع تلویزیونی از طریق ماهوارهها، گسترش چشمگیر استفاده از رایانههای شخصی، آموزش یکسویه اینترنت به زبان انگلیسی، رواج برنامههای نرم افزاری، امکان دریافت فیلم، موسیقی، کتاب و نشریات توسط شبکههای جهانی اطلاعات، همه و همه به افزایش تشابهات فرهنگی کمک کردهاند. به عبارت دیگر چنانچه روابط متقابل و تأثیر مناسبات تولیدی و فرهنگ جامعه مورد مطالعه قرار گیرد میتوان استنتاج کرد که آزادی تجارت باعث تغییر مناسبات تولیدی در سطح جوامع شده و به تبع آن ارزشهای فرهنگی نیز تدریجا متحول خواهد گردید.
رابرتسون جهانی شدن را «احساس یکی شدن» میداند. احساس یکی شدن، طریق دیگری است برای بیان این مطلب که جامعه بشری در حال هویت سازی نوینی است. اگر هویت سازی نوینی انجام میگیرد، اجبارات هویتها و فرهنگهای پیشین مورد تهدید قرار گرفتهاند. فرهنگهای پیشین توسط پسوند «ملی» تعریف میشوند، اما جهانی شدن این مفهوم را دربردارد که عامل ملی در فرایند فرهنگ سازی رفته رفته کارکرد خود را از دست میدهد، پس احساس تعلق داشتن به یک فرهنگ ملی رو به ویرانی میرود. به عبارت دیگر جهانی شدن در حوزههای مختلف از جمله در حوزه فرهنگی، موجب نوعی واگرایی و همزمان موجب همگرایی شده است. از سوی دیگر احساس یکی شدن یا هویت سازی جهانی، نقش کلیدی در جهانی شدن یک واگرایی فرهنگ در سطح ملی و یک همگرایی فرهنگ در سطح کلان و جهانی در حال شکلگیری را دارد.[۶۲]
در مجموع محورهای اصلی در جهانی شدن فرهنگ را میتوان این چنین برشمرد:
ـ افزایش پیوند بین فرهنگهای متعدد در سطوح محلی یا خرد.
ـ توان مطرح کردن و مطرح شدن فرهنگهای کوچکتر با بهره گرفتن از نظامهای ارتباطی نوین، که موجب خودشناسی و احیای فرهنگها میشود و بدین وسیله فرهنگهایی که پیشتر حاشیهای تلقی میشدند، یعنی حضور فرهنگی در سطح جهان نداشتند، امروزه به بازیگران و فرهنگ سازان موثر مبدل شدهاند.
ـ ترسیم و شکل گیری فرهنگ بر اساس تاریخ فرهنگها و پدیدههای بیرونی یا محیطی.
ـ رابطه دیالکتیکی بین فرهنگ بومی و جهانی یا در سطح گستردهتر، پیوند بین ابعاد محلی و جهانی فره
نگ.
ـ شکل گیری مشترکات فرهنگی در سطح جهانی همراه با نمایان شدن تفاوتهای فرهنگی در درون جوامع.
ـ وجود منابع متعدد هویت سازی که منجر به چند فرهنگی شدن فرد میگردد.[۶۳]
فصل دوم:
جهانی شدن حقوق بشر