“
شواهد تجربی و مطالعات نظری نشان میدهند که رقابت دارای اثر مثبتی بر بهره وری شرکت است. رقابت در بازار محصول شرکت، نیروی بسیار مهم برای تضمین اداره مناسب شرکت است. حتی با وجود نظارت داخلی ضعیف، رقابت بالای بازار محصول احتمالا تضمین میکند که مدیریت عقب نشینی نمی کند. رقابت مبنای تعیین عملکرد مدیران – کارکنان را ارائه میکند. رقابت بالاتر بازار محصول، مدیران و کارکنان را وادار میکند تا برعملکرد بالا تمرکز کنند، زیرا اگر آن ها این کار را انجام ندهند؛ رقابت، کارکنان را وادار به انجام تلاش بیشتر میکند و کاهش هزینه لازم برای جلوگیری از ورشکستگی را ممکن میسازد. همچنین رقابت دارای نتایج دشوار مرتبط با اعتبار است. ازآنجا که عملکرد شرکت با رقبایش مقایسه می شود فشار واقعی بسیاری بر عملکرد کارکنان وارد می شود(پاتانایک و پانک، ۲۰۱۰).
۲-۱۱) ساختار سلسله مراتبی سازمان ها و اهمیت آن در توان رقایتی آن ها
چند بخشی بودن شرکت که در تحقیق آلفرد چندلر[۴۳](۱۹۶۲) بیان و مستند شد؛ نخست توسط شرکتهای صنعتی در امریکا در طی اوایل قرن ۲۰ انتخاب شد. با این توضیح که سازمانهای M شکل دارای یک واحد اداری مرکزی یا دفاتر اصلی و واحدها یا بخشهای عملیاتی هستند. دفاتر اصلی مسئول ایجاد راهبرد و اهداف بلندمدت، فعالیتهای هماهنگ و تخصیص منابع شرکت در بخشهای شرکت هستند. در مقابل، بخش ها مرتبط با همه کارکردها در روند کلی ملاحظه خط محصولات یا خدمات اند. ساختار سازمان (برطبق نظر چندلر) توسط دو ویژگی تعریف می شود :۱) خطوط قدرت و مسئولیت درمیان ادارات و کارمندان اجرایی مختلف،۲) اطلاعات و داده هایی که از طریق این خطوط ارتباط و قدرت جریان دارند. مطالب نظری بسیاری در اقتصاد وجود دارند که مربوط به هریک ازاین ویژگی ها میشوند.چند مدل مختلف، نقش سلسله مراتبی را در توانمندسازی شرکت جهت پردازش و ارتباط اطلاعات در میان کارمندان بررسی میکنند (به عنوان مثال رادنر[۴۴] ،۱۹۹۳؛ بولتون و دواتریپونت[۴۵] ۱۹۹۴؛ گاریکانو[۴۶] ۲۰۰۰). تحقیقات جدیدتر بر اساس اهمیت اطلاعات هستند و تخصیص قدرت و تصمیم گیری را برای موقعیت ها در سراسر سازمان لحاظ میکنند(برای مثال، آگیون و تیرول[۴۷]،۱۹۹۷؛ دسین[۴۸] ۲۰۰۲؛ هارت و مور[۴۹] ۲۰۰۵). تحقیقات محدودی به شکل مشخص رقابت بازار محصول را با سازمان دهی داخلی شرکتها بررسی کردهاند. ذر این رابطه، مارتین و وردیر[۵۰](۲۰۰۳) مدل سلسله مراتب را بر اساس آگیون و تیرول(۱۹۹۷) توسعه دادند و نشان دادند که رقابت بینالمللی بیشتر منجر به واگذاری قدرت از مدیرعامل به مدیران می شود. به منظور درک بهتر اهمیت احتمالی فشار رقابتی ناشی از آزادسازی تجاری و کاهش هزینه های تجاری، باید محرکهای ساختارهای سازمان را با نظریات پیرامون اثرات رقابت بر شرکتها و مدلهای تجاری بررسی نمود. رقابت دارای مهمترین اثر بر انگیزه های شرکتها جهت نوآوری است که نوآوری توسط توسعه محصول (ایجاد انواع موجود)، توسعه روند (کاهش هزینه های جانبی تولید)، یا بروزرسانی کیفیت ( بهبود انواع موجود) نشان داده می شود. درحالی که تعدادی از مقالات در سازمان صنعتی این مسئله را با نتایج مبهم مطالعه کردهاند؛ ویوز[۵۱](۲۰۰۴) این مدلها را تعمیم میدهد و نشان میدهد که تحت شرایط بسیار کلی، افزایش رقابت معمولا منجربه فعالیت خلاقانه بیشتری می شود. بعبارت دقیق، افزایش فشار رقابتی موجب افزایش میزان نوآوری و توسعه محصول می شود. نوآوری برای موفقیت (و بقای) شرکتها مهم است و تاحد بسیاری وابسته به توانایی سازگاری سریع با تغییر شرایط بازار است. همان گونه که در ابتدا تعریف شد محیط رقابتی جدید احتمالا جهت تغییر شرکت و در عوض نقش های مواضع مختلف مدیریت است. با فرض این که مدیران هر بخش، دارای اطلاعات بهتری درمورد عرضه کنندگان، مشتریان و رقبا هستند، آن ها میتوانند احتمالا با سرعت بیشتری به اطلاعات جدید پاسخ دهند. ازآنجا که سازگاری سریع با اطلاعات محلی مهمتر است، سازمانها دارای تمرکز زدایی بیشتری بوده و حق تصمیم گیری بیشتری را به مدیران بخش ها دهند (آگیون و تیرول ۱۹۹۷، دسین،۲۰۰۲ و مارین و وردیر ۲۰۰۳). بعلاوه، زمانی که شرکتها قدرت تصمیم گیری مدیران بخشی را افزایش میدهند یا دامنه مشاغل آن ها را وسیع میکنند؛ آن ها احتمالا موضع خود را در سلسله مراتب تغییر میدهند. این امر میتواند منجر به عدم لایه بندی (یا تعداد کاهش یافته سطوح در سلسله مراتب) یا سلسله مراتب بیشتر شود. دلیل عدم لایه بندی میتواند کاهش کنترل ناشی از چند لایه در ساختار سلسله مراتب باشد (ولیلیامسون[۵۲] ۱۹۶۷).
عدم لایه بندی، احتمالا تا حدی بهینه باشد که اطلاعات تحریف نشوند، زیرا توانایی رقابتی نیازمند دقت بیشتری در اطلاعات جهت اتخاذ تصمیمات دقیق و سریع مدیریت ارشد است. بعلاوه، اگر رقابت فزاینده شکل تخریب خلاقانه را لحاظ کند، محصولات جدید جایگزین محصولات قدیمی تر میشوند، نیاز به میزان بسیار معرفی محصول جدید، تحقیق و توسعه موثرتر و تصمیم گیری سریعتر، مهم میشوند (تسمار، و تونیگ[۵۳] ۲۰۰۰). در حالی که رقابت، انگیزه ها جهت اتخاذ شرایط بازار محلی را افزایش میدهد، هزینه اعمال تصمیم گیری در سطوح پایین تر سازمان وجود دارد. مدیران بخشی (دارای منافع شخصی)، احتمالا در راستای بهترین منافع شرکت و شرکت چند بخشی عمل نمی کنند و نیاز بیشتری به هماهنگی اقدامات مدیران مستقل بخش وجود دارد. سازگاری با اطلاعات محلی احتمالا به قیمت هماهنگی فزاینده تمام می شود و احتمالا شرکتها را به سمت تغییر نقش مدیران به سطوح بالای سلسله مراتب هدایت میکند (دسین و سانتوز[۵۴] ۲۰۰۶؛ آلونسو، دسین و ماتوشک[۵۵] ۲۰۰۶). به طور ویژه، شرکتها احتمالا بر نقش مدیران عامل در هماهنگی فعالیت ها تأکید دارند (با تعریف اهداف بلندمدت شرکت، تخصیص منابع در سراسر بخشها و اتخاذ تصمیمات راهبردی)، در حالی که تصمیمات جاری، مسئولیت اولیه مدیران بخش ها میباشد. بعلاوه هماهنگی نقش سایر کارمندان ارشد ( مثلا کارمند مالی ارشد، مشاور قانونی یا عمومی، رئیس برنامه ریزی راهبردی ) احتمالا با تغییر مرتبط در موقعیت یابی سلسله مراتب شان تغییر میکند. این امر می تواند منجر به تغییر در محدوده کنترل مدیر عامل یا تعداد موقعیت هایی شود که در آنان گزارش مستقیما به مدیر عامل ارائه می شود. علاوه بر تغییر سلسله مراتب، احتمالا رقابت فزاینده اهمیت انگیزه های ناشی از پرداخت های مبتنی بر سلسله مراتب سازمان را تغییر میدهد(ریت[۵۶] ۲۰۰۴؛ کونات و گوادالوپ[۵۷] ۲۰۰۶). احتمالا ایجاد انگیزه با طراحی ساختار سلسله مراتب تعامل دارد زیرا هردو، متغیرهای انتخاب هستند که در اختیار شرکت قراردارند (موکرجی ۲۰۰۵). اگر به مدیرا ن بخش، قدرت تصمیم گیری بیشتر به منظور سازگاری سریع با اطلاعات محلی داده شود شرکتها احتمالا سطوح حقوق وحقوق مبتنی بر عملکرد را افزایش میدهند زیرا مسئولیت یا دامنه شغل افزایش مییابد (آتی و رابرتس[۵۸] ۲۰۰۱؛ آگراوال و سامویک[۵۹] ۲۰۰۳؛ وولف[۶۰] ۲۰۰۷).
“