۱۸/۴۵۳
۲۹۹
۹۱/۰
۹۰/۰
۰۳/۰
۹۲/۰
۹۱/۰
تحلیل فرضیه
فرضیه ی یک : بین سازه اضطراب و زیرگونهی علائم افکار وسواسی رابطه مثبت وجود دارد.
فرضیه ی دو : بین سازه اضطراب و زیرگونهی علائم آلودگی رابطه مثبت وجود دارد.
فرضیه ی سه: بین سازه اضطراب و زیرگونهی علائم تقارن/نظم رابطه مثبت وجود دارد.
فرضیه چهار: بین سازه اضطراب و زیرگونهی علائم احتکار رابطه مثبت وجود دارد.
فرضیه پنج: بین سازه تکانشوری و زیرگونهی علائم افکار وسواسی رابطه مثبت وجود دارد.
فرضیه شش: بین سازه احساسات و زیرگونهی علائم آلودگی رابطه منفی وجود دارد.
فرضیه هفت: بین سازه نظم و زیرگونهی علائم نظم/تقارن رابطه مثبت وجود دارد.
فرضیه هشت: بین سازه خویشتن داری با زیرگونهی علائم احتکار رابطه منفی وجود دارد.
همانطور که نتایج مربوط به آزمون مدل نشان می دهد، تمام ضرایب مسیر از متغیر برون زای (مستقل یا پیش بین) اضطراب به متغیرهای درون زا (وابسته یا ملاک) یعنی زیرگونههای افکار وسواسی، آلودگی، نظم/تقارن و احتکار معنی دار است. از این بین، مسیر مستقیم بین اضطراب و زیرگونهی آلودگی (۶۸/۷= , t 84/0 =β) بالاترین ضریب را به خود اختصاص داده است. در حالیکه کمترین ضریب در این میان، متعلق به مسیر بین اضطراب و زیرگونهی احتکار می باشد (۵۷/۵ = , t 58/0 =β). ضرایب مسیر بین اضطراب و زیرگونهی افکار وسواسی (۹۰/۹ = , t 79/0 =β)، اضطراب و زیرگونهی نظم/تقارن (۰۵/۷ = , t 59/0 =β) می باشد. باتوجه به نتایج بدست آمده بین ضرایب مسیر بین اضطراب و متغیرهای درون زا می توان مطرح کرد که عامل اضطراب، عاملی پیش بین برای همه ی زیرگونههای اختلال وسواسی- جبری است، به عبارتی می توان گفت که اضطراب ویژگی مشترک زیرگونههای اختلال وسواسی-جبری می باشد.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
همچنین نتایج مربوط به آزمون مدل نشان می دهد که ضرایب مسیر بین متغیر برون زای تکانشوری و متغیر درون زای زیرگونهی افکار وسواسی (۱۱/۵ = , t 39/0 =β) و بین متغیر برون زای نظم و متغیر درون زای زیرگونهی نظم/تقارن (۷۷/۶ = , t 61/0 =β)، بطور مثبت و ضرایب مسیر بین متغیر برون زای خویشتن داری و متغیر درون زای زیرگونهی احتکار (۱۳/۲- = , t 20/0- =β) و بین متغیر برون زای احساسات و متغیر درون زای زیرگونهی آلودگی (۳۵/۲- = , t 22/-0 =β) بطور منفی معنی دار است. با توجه به این یافته ها، می توان مطرح کرد که سازه تکانشوری عامل پیش بینی برای زیرگونهی افکار وسواسی، سازه خویشتن داری عامل پیش بینی برای زیرگونهی احتکار، سازه نظم عامل پیش بینی برای زیرگونهی نظم/تقارن و سازه احساسات عامل پیش بینی برای زیرگونهی آلودگی می باشند.
بطور کلی با توجه به نتایج بدست آمده از مدل ساختاری می توان گفت :
براساس معنادار بودن ضریب مسیر بین اضطراب و زیرگونهی افکار وسواسی (۹۰/۹ = , t 79/0 =β) در سطح ۰۱/۰ p<، چنین نتیجه می شود که فرضیه اول (بین سازه اضطراب و زیرگونهی افکار وسواسی رابطه مثبت وجود دارد) تایید می شود.
مبتنی برمعنادار بودن ضریب مسیر بین اضطراب و زیرگونهی آلودگی (۶۸/۷= , t 84/0 =β) در سطح ۰۱/۰ p<، چنین نتیجه می شود که فرضیه دوم (بین سازه اضطراب و زیرگونهی آلودگی رابطه مثبت وجود دارد) تایید می شود.
با معنادار بودن ضریب مسیر بین اضطراب و زیرگونهی نظم/تقارن (۰۵/۷ = , t 59/0 =β) در سطح ۰۱/۰ p<، می توان گفت که فرضیه سوم (بین سازه اضطراب و زیرگونهی نظم/تقارن رابطه مثبت وجود دارد) تایید می شود.
معنادار بودن ضریب مسیر بین اضطراب و زیرگونهی احتکار می باشد (۵۷/۵ = , t 58/0 =β) در سطح ۰۱/۰ p<، نشانگر تایید فرضیه چهارم (بین سازه اضطراب و زیرگونهی احتکار رابطه مثبت وجود دارد) می باشد.
براساس معناداری ضریب مسیر بین متغیر تکانشوری و متغیر زیرگونهی افکار وسواسی (۱۱/۵ = , t 39/0 =β) در سطح ۰۱/۰ p<، چنین نتیجه می شود که فرضیه پنجم پژوهش (بین سازه تکانشوری و زیرگونهی افکار وسواسی رابطه مثبت وجود دارد) تایید می شود.
معنادار بودن ضریب مسیر بین متغیر احساسات و متغیر زیرگونهی آلودگی (۳۵/۲- = , t 22/-0 =β) در سطح ۰۵/۰ p<، نشانگر تایید فرضیه ششم (بین سازه احساسات و زیرگونهی آلودگی رابطه منفی وجود دارد) می باشد.
معنادار بودن ضریب مسیر بین متغیر نظم و متغیر زیرگونهی نظم/تقارن (۷۷/۶ = , t 61/0 =β)، در سطح ۰۱/۰ p<، نشانگر تایید فرضیه هفتم (بین سازه نظم و زیرگونهی نظم/تقارن رابطه مثبت وجود دارد) می باشد.
با معنادار بودن ضریب مسیر بین بین متغیر خویشتن داری و متغیر زیرگونهی احتکار (۱۳/۲- = , t 20/0- =β) در سطح ۰۵/۰ p<، می توان گفت که فرضیه هشتم (بین سازه خویشتن داری و زیرگونهی احتکار رابطه منفی وجود دارد) تایید می شود.
خلاصه نتایج حاصل از بررسی فرضیات پژوهشی
براساس نتایج چهار فرضیه اول، چنین استنباط می شود که سازه اضطراب تاثیر مستقیم و معناداری بر زیرگونههای اختلال وسواسی-جبری (افکار وسواسی، آلودگی، نظم/تقارن و احتکار) دارد. به عبارتی می توان بیان داشت که صفت اضطراب زیربنای تمامی زیرگونههای اختلال وسواسی- جبری می باشد و عامل پیش بین قوی برای این زیرگونهها است. بااینحال، سازهی اضطراب بیشتر از هر زیرگونهی دیگری، با زیرگونهی آلودگی رابطه دارد و در مقایسه با دیگر زیرگونهها ، کمترین رابطه آن با زیرگونهی احتکار می باشد.
براساس فرضیه های مربوط به تکانشوری با زیرگونهی افکار وسواسی و نظم با زیرگونهی نظم/تقارن، مشخص شد که سازه های تکانشوری و نظم به ترتیب تاثیر مستقیم و معناداری بر روی زیرگونههای افکار وسواسی و نظم/تقارن دارند و بالا بودن بودن تکانشوری عامل پیش بین قوی برای زیرگونهی افکار وسواسی و بالا بودن نظم عامل پیش بین قوی برای زیرگونهی نظم/تقارن می باشند.
نهایتاً براساس فرضیه های مربوط به احساسات با زیرگونهی آلودگی، و خویشتن داری با احتکار چنین استنباط می شود که سازههای احساسات و خویشتنداری به ترتیب تاثیر معکوس و معناداری بر روی زیرگونههای آلودگی و احتکار دارند و پایین بودن احساسات عامل پیش بین برای زیرگونهی آلودگی و پایین بودن خویشتن داری عامل پیش بین برای زیرگونهی احتکار می باشد.
فصل پنجم
بحث و نتیجه گیری
۱-۵ مقدمه
در فصل حاضر ابتدا در پرتو نظریه ها و یافته های عملی، نتایج بدست آمده از پژوهش حاضر مورد بحث قرارگرفته است و در ادامه به محدودیتها و پیشنهادهای حاصل از این پژوهش پرداخته شده است.
۲-۵ بحث و نتیجه گیری
مطالعه ی حاضر بر پایه ی پژوهشهای صورت گرفته درباره ی مدل ابعادی صفات شخصیت و رابطه این صفات شخصیتی با الگوی ابعادی وسواسی- جبری (کلارک، ۲۰۰۴) و نیز با تکیه بر پژوهشهایی انجام یافت که بر وجود معنی دار علائم وسواسی- جبری در جمعیت عمومی دلالت دارند ( راچمن و دسیلوا، ۱۹۷۸؛ پوردن و کلارک، ۱۹۹۳؛ به نقل از محمدی، فتی و یزدان دوست، ۱۳۸۸). پژوهش حاضر با بهره گرفتن از سیاهه ی فرم بلند نئو این فرضیه کلی را مورد ارزیابی قرار داده است که هریک از زیرگونه های چهارگانه ی علائم وسواسی- جبری با برخی از صفات شخصیتی بهنجار رابطه دارند. از آنجا که مطالعه ویژگی های شخصیتی بهنجار در جمعیت های بیمار بدلیل وجود متغیرهای حالات روانشناختی از قبیل اضطراب و افسردگی (لییوو همکاران، ۲۰۰۱، رایش و همکاران، ۱۹۸۶) به طور بالقوه ای سر در گم کننده می باشد، بنابراین با توجه به شیوع معنی دار علایم وسواسی– جبری در جمعیت عمومی (راچمن و دسیلوا، ۱۹۷۸؛ پوردن و کلارک، ۱۹۹۳؛ به نقل از محمدی، فتی و یزدان دوست، ۱۳۸۸). بنابراین مطالعه ی حاضر را روی گروهی از افراد بهنجار انجام داده ایم.
در واقع پژوهش حاضر، مدلی ساختاری از روابط صفات شخصیتی بهنجار – آسیب شناسی روانی علایم وسواسی- جبری داده است که یافته های حاصل از این مطالعه را در ادامه مورد بحث و بررسی قرار داده ایم.
در تحلیلهای انجام یافته در سطح رویه های عامل نوروتیسم در مطالعه ی کنونی ، رویه اضطراب در مدل ساختاری ارزیابی شده، با همه ی زیرگونههای علائم وسواسی - جبری رابطه مستقیم معناداری داشت و به عنوان عامل مشترکی برای هر چهار زیرگونه ی علائم وسواسی- جبری استخراج شد. این یافته بدان معنی است که صفت اضطراب از عامل نوروتیسم خصوصیت مشترک زیرگونههای چهارگانهی وسواسی است، این یافته با مطالعات قبلی که مطرح کرده اند رویه اضطراب در بیماران مبتلا به OCD برافراشته است (اندروز، پولوک، استوارت، ۱۹۸۹، به نقل از رکتور و همکاران، ۲۰۰۲) و همچنین مطالعه ی زینبارگ و بارلو (۱۹۹۶) که بیان داشته اند رویه اضطراب از عامل نوروتیسم ارتباط نیرومندی با مقیاسهای ابعادی علائم وسواسی - جبری دارد، همسو می باشد . همچنین، این یافته با مطالعات انجام یافته روی خلق و خوی کودکان و نوجوانان مبتلا به OCD همسو می باشد، چرا که این مطالعات نیز مطرح نموده اند که افراد مبتلا بهOCD، در مجموع هیجان پذیری بالایی دارند. همانطور که میدانیم عامل نوروتیسم در پنج عامل بزرگ، اساساً با عامل هیجان پذیری منفی برابر است (کلارک و واتسون، ۱۹۹۹؛ مارکون و همکاران، ۲۰۰۵؛ دی. واتسون و همکاران، ۱۹۹۴). برای مثال در نمونه ای ۳۲۷ نفری از دانش آموزان، کلارک و واتسون (۱۹۹۹) همبستگی معادل۸۳/۰ بین عامل نوروتیسم در پنج عامل بزرگ و هیجان پذیری منفی را گزارش کرده اند.
در ارتباط با عامل نوروتیسم و رویه های این عامل، ، مطرح شده است که در مجموع افراد نوروز گرا، اغلب افرادی مضطرب، نگران، آماده ابتلا به غم و افسردگیاند که خلقشان در نوسان بوده، بسیار هیجانی هستند و در مقابل انواع محرک های محیطی، واکنش شدید نشان می دهند و به کندی به وضعیت عادی (پس از برانگیختگی) باز می گردند؛ واکنش شدید آنها با سازگاری مناسبشان تداخل پیدا می کند و باعث پدیدایی واکنش های غیر منطقی و گاه خشک در رفتار آنها می شود. در حالت کلی، افراد نوروزگرا، افرادی دل نگرانند. این افراد ذهنشان همواره درگیر موضوعاتی است که ممکن است به شکل بدی روی دهند و از این رو این افکار، واکنش هیجانی اضطراب را به دنبال خواهند داشت (کاویانی، ۱۳۸۶). همچنین در این راستا، آیزنک (۱۹۹۱) نشان داده است که نوروتیسم پیش بینی کننده ی اختلالات اضطرابی است، علاوه بر این مطالعه ویدیگر و ترال (۱۹۹۲) نشان می دهد که بین عامل نوروتیسم و اضطراب رابطه تنگاتنگ وجود دارد. از سوی دیگر مطالعه سگرستورم و همکاران (۲۰۰۰) حاکی از آن است که حالات اضطرابی با عامل نوروتیسم همبسته است. از طرفی موریس و همکاران (۲۰۰۵) بیان داشته اند که عامل شخصیتی نوروتیسم، افراد را برای ابتلا به حالات اضطرابی مستعد می کند و بررسیهای آکیسکال و همکاران (۱۹۸۳)، ویدیگر و ترال (۱۹۹۲)، بویس و همکاران (۱۹۹۱)، دوگان و همکاران (۱۹۹۰)، کندلر و همکاران (۱۹۹۳)، ارمل و همکاران (۲۰۰۱) و ساکلوفسکی و همکاران (۱۹۹۵)، نیز نشان می دهد که نوروتیسم به عنوان یک ویژگی شخصیتی، افراد را به آسیب روانی به خصوص اضطراب مستعد می کند. از طرفی مدل نظری آسیب پذیری استرس نشان می دهد که عامل نوروتیسم به این دلیل که به سوگیری های منفی در توجه و حافظه منجر می شود، به حالات اضطرابی منتهی می شود. علاوهبر این تحقیقات مطرح می کنند که صفات ارثی مانند نوروتیسم، عاطفه ی منفی، و اضطراب بطور معناداری با اختلالات اضطرابی همبسته می باشند (براون، کورپیتا، بارلو، ۱۹۹۸؛ کلارک، واتسون و مینیکا، ۱۹۹۴؛ ترال و شر، ۱۹۹۴؛ زینبارگ و بارلو، ۱۹۹۶).
بنابراین با توجه به این که افراد دارای این صفت اغلب افرادی نگران و مستعد نگرانی، عصبی و پرتنش می باشند و نیز با عطف توجه به این موضوع که اختلال وسواسی جبری ماهیتاً یک اختلال اضطرابی ناتوان کننده است، پس در تبیین این یافته می توان گفت که حصول این نتیجه منطقی به نظر می رسد.
البته باوجود معنادار بودن تمام روابط بین اضطراب و علائم وسواسی - جبری، اندازه ی ضرایب مسیر بین علائم با اضطراب به یک میزان نبودند، از این رو بیشترین ضریب مسیر بدست آمده مربوط به رابطه اضطراب با علائم آلودگی/شستشو و کمترین ضریب مسیر مربوط به رابطه اضطراب و علائم زیرگونه ی احتکار بود. با توجه به این موضوع که واتسون و همکاران (۲۰۰۵) از نظر تئوریکی فرض می کنند که عاطفه ی منفی (نوروتیسم) با انواعی از اختلالات روانی که نسبت به سایر انواع اختلالات تولید رنج یا پریشانی بیشتری نمایند رابطه نیرومند تری دارد؛ بنابراین با توجه به این فرض تئوریک، در تبیین این یافته ها شاید بتوان گفت که از بین زیرگونههای علائم وسواسی – جبری، زیرگونه ی وسواسی آلودگی/شستشو احتمالاً به خاطر تاثیر گسترده ی خود که در اغلب جنبه های زندگی روزمره ی زندگی فرد می گذارد، شکلی از زیرگونه ی علائم وسواسی است که احتمالاً بیشترین رنج و پریشانی را در زندگی فرد بجای می گذارد. در حالیکه با توجه به ماهیت وسواس احتکار و با توجه به این ویژگی که اغلب افراد محتکر در مقایسه با سایر مبتلایان به علائم وسواسی - جبری از وضعیت خود احساس ناراحتی کمتری می کنند و بیشتر به خاطر شکایتهای اطرافیانشان برای درمان مراجعه کرده و در فرایند درمان نسبت به سایر زیرگونه ها مقاومت بیشتری نشان می دهند (لوچیان، مک نالی، هولی، ۲۰۰۷) و نیز بینش کمتری به غیر منطقی بودن اعمال وسواسی خود دارند (استکتی و فراست، ۲۰۰۳). بنابراین احتمالا نسبت به سایر مبتلایان به وسواس رنج و پریشانی کمتری را متحمل می گردند.
همچنین در مطالعهثی کنونی، رویه تکانشوری از عامل نوروتیسم به عنوان عامل اختصاصی زیرگونه ی علائم افکار وسواسی بدست آمد، یافته های موجود در این زمینه بسیار محدود و در عین حال متناقض می باشند. برای مثال، مطالعاتی وجود دارند که از ابزارهای مختلفی برای سنجش تکانشوری استفاده کرده اند و مشترکاً مطرح نموده اند که صفت تکانشوری در افراد وسواسی در دامنه ی متوسطی قرار دارد (به نقل از ریچتر، سامرفلد، جوف، و اسوینسون، ۱۹۹۶). از طرفی رویه تکانشوری در مطالعه ی رکتور و همکارانش (۲۰۰۲) از بین سایر رویه های عامل نوروتیسم کمترین میزان بر افراشتگی را داشته و فقط به میزان کمی بالاتر از حد نرمال بود. ولی از سویی تیاستین و همکاران (۱۹۹۵)، در مطالعه شان درباره ی رابطه بین اختلال وسواسی جبری با تکانشوری، دریافته اند که همبستگی مثبت و معناداری بین نمره ی کلی تکانشوری مقیاس BIS-11 و رویه اعمال وسواسی و نه افکار وسواسی وجود دارد. از سویی دیگر، در مطالعه ی ساموئلز و همکارانش (۲۰۰۰) که با بهره گرفتن از NEO PI-R صورت گرفته؛ افراد مبتلا به OCD در رویه تکانشوری از عامل نوروتیسم نمرات بالایی اخذ نموده اند. همچنین، چیانگ شان ری لی و سو هیو چن (۲۰۰۶) در مطالعه خود درباره ی ارتباط علائم وسواسی - جبری نمونه های غیر بالینی با متغیر تکانشوری، مطرح کرده اند که افکار مزاحم و وسواسی با عامل ۲ مقیاس تکانشوری BIS-11 ( مقیاس عدم پشتکار و خود کنترلی) همبستگی مثبتی دارند. یافته های پژوهش کنونی نیز در راستا با دو مطالعه ی اخیر است و با توجه به این موضوع که برخلاف مطالعه ی استین و همکاران (۱۹۹۵) که درباره ی جمعیت بالینی اجرا شده است، مطالعه ی صورت گرفته توسط چیانگ شان ری لی و سو هیو چن (۲۰۰۶) و همچنین مطالعه کنونی روی جمعیت غیر بالینی انجام گرفته اند، بنابراین می توان بیان نمود که اختلاف مشاهده شده می تواند نشانگر تفاوتهای مهم موجود بین صفات شخصیتی نمونه های بالینی اختلال وسواسی- جبری و جمعیت عمومی باشد (چیانگ شان ری لی و سو هیو چن، ۲۰۰۶).
از طرفی، رویه احساسات از عامل باز بودن به تجارب به عنوان عامل اختصاصی زیرگونه ی علائم آلودگی/شستشو بدست آمد، بدین صورت که احساسات پایین عامل اختصاصی زیرگونهی شستشو/آلودگی بود. با توجه به اینکه افراد دارای نمره های پایین در این رویه عواطفی یکنواخت (سطحی) داشته و بر این باورند که حالتهای عاطفی و احساسی در زندگی اهمیت چندانی ندارد، بنابراین شاید بتوان گفت افراد مبتلا به این زیرگونه ی علائم عواصفی سطحی داشته و قدرت پایینی در درک هیجاهای شخصی داشته و دیدگاه چندان مثبتی به هیجانها به عنوان یکی از ابعاد مهم زندگی شخصیشان ندارند. البته لازم بذر است که با توجه به نبود ادبیات پژوهشی کافی در این زمینه برای اظهار نظرهای قطعی در این باب به بررسی های آتی بیشتری نیاز است.
همچنین، در پژوهش حاضر نظم بالا ویژگی اختصاصی زیرگونهی نظم/تقارن بود. با توجه به اینکه افراد دارای نمره ی بالا در رویه نظم از عامل با وجدان بودن افرادی تمیز، دقیق، منظم و دارای سازماندهی مناسب رفتاری هستند و با عطف توجه به این امر که در انتهای بالای طیف نمرات مربوط به این رویه، افرادی با اختلال وسواس قرار می گیرند (حق شناس، ۱۳۸۵). بنابراین حصول چنین نتیجه ای منطقی و مورد انتظار می باشد.