دانشمندان جامعه شناس وحقوقدانان، هر کدام تعریف جدا گانهای از خشونت داشته و تعریف جامعی از این واژه ارائه نشده است.
آلن پرفیت درباره خشونت می نویسد : زور ، قدرت بی طرفی است که می تواند برای وصول به هر هدف مورد استفاده قرار گیرد ، در حالی که خشونت فقط قواعد و مقررات مورد قبول جامعه را طرف حمله قرار می دهند. به عبارت دیگر ، درست است که لازمه خشونت توسل به زور و جبر است اما هر زور و قدرتی را نمی توان خشونت نامید. [۷]
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
وانیر ، زان و ساجی خشونت را چنین تعریف کرده اند:
کاربرد نیروی فیزیکی یا تهدید به کاربرد آن به نحوی که بتواند لطمات جسمی یا معنوی بر شخص یا اشخاص وارد آورد، در این موراد ، خواست و رضایت فرد و افراد دیگر یا ملاک نیست و یا اینکه این عمل علی رغم میل آنان به منصه ظهور می رسد. [۸]
گاه خشونت به معنای قاطعیت و عدم چشم پوشی از خلاف و خطای متهمان و مجرمان به کار می رود، این کاربرد در مقابل رفتارسهل انگارانه مجریان قانون که باعث مخدوش شدن ابّهت و اعتبارمقررات می گردد، اطلاق می شود. خشونت به این مفهوم در حوزه حقوق و قانونگذاری و اعمال قانون به کار می رود. [۹]
کاربرد دیگر واژه خشونت، «هر حمله غیرقانونی به آزادی هایی است که جامعه رسماً یا ضمناً برای افراد خود قائل گردیده ».[۱۰]
در تعریف دیگر، خشونت یعنی: «هرگونه تهاجم فیزیکی بر هستی انسان که با انگیزه وارد آوردن آسیب، رنج و یا لطمه زدن همراه باشد».[۱۱]
این تعاریف از جهاتی قابل تأمل است:
۱) در این تعاریف تأکید صرف بر تهاجم فیزیکی میشود، در حالی که ممکن است، برخورد و تهاجم به نحو کلامی باشد و چه بسا در برخورد کلامی وجه خشونت قوی تر و مؤثرتر از تهاجم فیزیکی تلقی گردد، در برخورد کلامی آنچه خشونت زاست، الفاظ، اصوات یا امواج صوتی نمی باشد بلکه مفاد کلمات است که مخاطب را آزرده خاطر می سازد.
۲) با توجه به لفظ تهاجم، به نظر می رسد که خشونت تنها شامل اعمال غیرمجاز می گردد، در صورتی که نوع مجاز آن را نیز باید در نظر گرفت؛ مانند دفاع مشروع یا مجازات های قانونی مجرمین. در هیچ یک از این خشونت ها، مفهوم تهاجم صدق نمی کند؛ زیرا در دفاع مشروع، تهاجم از جانب طرف مقابل است و اقدام مجاز فرد مورد تهاجم، نوعی دفاع جهت خنثی کردن اثر تجاوز است. در هر صورت کلمه تهاجم در برگیرنده تمامی مصادیق خشونت های مجاز نمی باشد[۱۲].
۳) تهاجم علیه حقوق، آزادی، اعتبار و حیثیت افراد به هر وسیله ای که باشد، نمی توان آن را تهاجم فیزیکی نامید، هرچند اطلاق خشونت به این امور غیرقابل تردید است. نکته دیگر اینکه اگر خشونت اقدام غیرقانونی بر خلاف آزادی باشد ، این تعریف همراه با دور، و تهی از هرگونه معرفت و آگاهی بخشی نسبت به شناخت خشونت خواهد بود. [۱۳]
۴) خشونت به همگان (همه گروه ها) را نمی توان به اعمال و اقداماتی خاص نسبت داد، زیرا مقوله مورد بحث، امری نسبی است؛ چنانچه برخورد تند نسبت به باورها و معتقدات شخص و همچنین توهین به مقدسات افراد می تواند از مصادیق بارز خشونت باشد و نظریه اختلافی که بین عقاید طرفداران مکاتب وجود دارد، اعمال خشونت آمیز نسبت به افراد یا گروه های مختلف یکسان نخواهد بود[۱۴].
۵) این گروه از تعریف ها را نمی توان تعریف جامع و نهایی از خشونت به شمار آورد، زیرا محدود ساختن خشونت به تهاجم و یا کاربست نیروی فیزیکی خشونت های روانی و معنوی را در بر نمی گیرد.
برخی خشونت را خلاف نرم (norm ) معنی کرده اند و معتقدند خشونت دارای مفهوم فلسفی است و این کلمه را در فلسفه قسّر معنی می کنند. لذا قسّر یا خشونت امری است که ضد مجرا و سیر طبیعی باشد و در آن عنصری از غضب و خشم نهفته است. به دیگر سخن خشونت یعنی«هرگونه اقدامی که برخلاف طبع آدمیان انجام می گیرد»[۱۵]. این تعریف نیز خالی از اشکال نمی باشد، زیرا کلمه طبع واژه ای مبهم است و مشخص نیست منظور از طبع، غرائز است یا فطریات یا اعم از آن ها؛ در این صورت چه بسا اقداماتی باشند که با طبع آدمیان سازگار نباشند اما نمی توان آن ها را اعمال خشونت آمیز تلقی کرد، مانند عمل جراحی روی بیمار یا خوراندن داروهای تلخ به وی[۱۶].
برخی نیز معنای اصطلاحی خشونت را اینگونه بیان نموده اند، که می توان این تعریف را نسبت به تعاریف گذشته جامعتر دانست.
«اقدام علیه جسم، جان، شرف، مال، حقوق فطری، طبیعی، اجتماعی و معنوی فرد، افراد، هویت ها و هنجارهای اجتماعی». [۱۷]
واژه اقدام در این تعریف شامل اقدام فیزیکی چون قتل، ضرب، جرح، غارت، دزدی و نیز اقدام های معنوی مانند تهدید، توهین، بهتان، سخریه و… می گردد؛ از آنجا که این تعریف، گونه های متنوع خشونت فردی، گروهی، سیاسی، روانی، اقتصادی و فرهنگی را در قلمرو خویش جای می دهد، لذا می توان این تعریف از خشونت را نزدیک ترین تعریف خشونت با آموزه های قرآنی و نگرش دینی نسبت به خشونت دانست؛ چه قرآن، شمار وسیعی از رفتارها را در قلمرو خشونت قرار می دهد. رفتارهایی چون، قتل، ضرب و جرح، سرقت، زنا، رباخواری، تمسخر، استهزا، افترا و غیبت، بخشی از رفتارهای خشونت آمیزی هستند که قرآن از آنها یاد کرده است.
واژه های مترادف خشونت در قرآن
در قرآن کریم کلمات «غلظت» ، «شدت» ، « فظ» و « ظلم » که مترادف با خشونت هستند به کار رفته اند. این واژه ها به معنی درشتی، تندخویی، صلابت و سختی هستند و در مقابل واژه رقت به معنی نرمی و مهربانی به کار میرود.
غلظت
واژه غلظت آن گونه که اهل لغت گفته اند، به معناى: خشونت، شدّت، درشت شدن، درشتى و تندخویى است و در مقابل رقّت به کار مى رود. [۱۸]
در کاربردهاى قرآنى واژه غلظت ـ همان گونه که مفسّرین بیان کرده اند ـ به معناى لغوى خود به کار رفته است:
در سوره توبه آیه ۱۲۳ می خوانیم : (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَهً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِین)؛ « اى کسانى که ایمان آوردهاید! با کافرانى که به شما نزدیکترند، پیکار کنید! (و دشمن دورتر، شما را از دشمنان نزدیک غافل نکند!) آنها باید در شما شدّت و خشونت (و قدرت) احساس کنند و بدانید خداوند با پرهیزگاران است».
در تفسیر مجمع البیان درباره عبارت «وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَهً» آمده است که «و باید آنها در شما درشتى ببینند» . و معناى آیه این است که اینان باید خلاف نرمش و رقت را که همان خشونت و سختگیرى است از شما احساس کنند تا جلوگیر و مانع آنها گردد.[۱۹]
علامه طباطبایی در ذیل همین آیه میفرماید: معناى« غلظه» در جمله« وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَهً» شدت و سرسختى نشان دادن بخاطر خداست، و معنایش این نیست که با کفار خشونت و سنگدلى و بد اخلاقى و قساوت قلب و جفا و بى مهرى نشان دهید، زیرا این معنا با هیچ یک از اصول دین اسلام سازگار نیست، و معارف اسلامى همه آن را مذمت و تقبیح کردهاند.[۲۰]
همچنین خداوند در سوره توبه، آیه ۷۳ و سوره تحریم، آیه ۹ میفرماید: (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ).
در این آیه دستور به شدت عمل در برابر کفار و منافقان داده و مىگوید: اى پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن. «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ» و در برابر آنها روش سخت و خشنى در پیشگیر «وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ».
و چه بسا جمله « وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ» در دنبال جمله «جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ» شاهد بر این معنا باشد که مقصود از جهاد غلظت و خشونت است.[۲۱]
در تفسیر مجمع البیان آمده : «وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ» یعنى سخن درشت و سخت بدانها بگو و با آنها مدارا نکن.[۲۲]
شدت
واژه شدّت نیز به معناى: غلظت، صلابت و سختى است[۲۳]، و در مقابل رقّت استعمال مى گردد.
در سوره فتح آیه ۲۹ خداوند می فرمایند: ( مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم )؛ « محمد(ص) فرستاده خداست و کسانیکه با او هستند در برابر کفار، سخت و شدید و در میان خود مهربان اند».
در مجمع البیان درباره عبارت «وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» آمده است: شدت مؤمنین بجایى رسیده بود که حتى از لباس مشرکین دورى میجستند که به لباس آنان نچسبد، و نیز بدنهاى خود را از بدنهاى آنان دور می گرفتند که به بدن آنان تماس پیدا نکند، و مهربانى آنان در بین یکدیگر به جایى رسیده بود که هیچ مؤمنى برادر دینى خود را نمیدید مگر آنکه با او روبوسى کرده دست می داد، و مثل این آیه است (أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکافِرِینَ) یعنى: مؤمنین نسبت به یکدیگر متواضع و نسبت به کافران مغرور و سرسخت میباشند.[۲۴]
علامه طباطبایی درباره عبارت « وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» می نویسد: این جمله مرکب است از مبتدا و خبر. پس کلام در این صدد است که مؤمنین به رسول خدا (ص) را توصیف کند، و« شدت» و« رحمت»که دو صفت متضاد است از صفات ایشان شمرده شده. و جمله « أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ» را مقید کرد به جمله « رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» تا توهمى که ممکن بود بشود دفع کرده باشد، و دیگر کسى نپندارد که شدت و بىرحمى نسبت به کفار، باعث مىشود مسلمانان به طور کلى و حتى نسبت به خودشان هم سنگدل شوند لذا دنبال« اشداء» فرمود « رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» یعنى در بین خود مهربان و رحیمند. و این دو جمله مجموعا افاده مىکند که سیره مؤمنین با کفار شدت و با مؤمنین رحمت است.[۲۵]
فظ
از جمله واژه هایی که در قرآن مترادف کلمه خشونت بیان شده واژه فظ است که در سوره آل عمران آیه ۱۵۹ به آن اشاره شده است :
( فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِین)؛ «به (برکت) رحمت الهى، در برابر آنان [مردم] نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراکنده مىشدند. پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب! و در کارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامى که تصمیم گرفتى، (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.»
فظ یفظ به معنای جفا پیشه و سنگدل است و کلمه فظاظه یعنی خشونت در کلام. [۲۶]
همچنین کلمه «فظ» به معناى جفا کار بى رحم آمده و غلیظ بودن قلب کنایه از نداشتن رقت و رأفت است.[۲۷]
« فظ» در لغت به معنى کسى است که سخنانش تند و خشن است، و غلیظ القلب به کسى میگویند که سنگدل مىباشد و عملا انعطاف و محبتى نشان نمىدهد . بنا براین، این دو کلمه ( فظ و غلیظ القلب) گرچه هر دو بمعنى خشونت است اما یکى غالبا در مورد خشونت در سخن و دیگرى در مورد خشونت در عمل به کار مىرود و به این ترتیب خداوند، به نرمش کامل پیامبر (ص) و انعطاف او در برابر افراد نادان و گنهکار اشاره میکند.[۲۸]
ظلم
ظلم در کاربرد لغوی به معنای ناقص کردن حق و گذاشتن شیء در غیر موضع آن (خلاف عدل) می باشد. ابن منظور در لسان العرب می آورد:
« الظلم: وضع الشیء فی غیر موضعه».ظلم، گذاشتن چیزی در غیر محل آن است. او سپس می افزاید: اصل ظلم، جور و تجاوز از حدّ است[۲۹].
در قرآن نیز ظلم به همین معنی به کار رفته است؛ راغب در مفردات می نویسد: « ظلم، نزد اهل لغت و شمار زیادی از علما گذاشتن چیزی در غیر محل آن است و به تجاوز از حق نیز ظلم گفته می شود»[۳۰].
طبرسی در تفسیر آیه ۳۵ سوره بقره می نویسد:
«اصل ظلم، کم کردن حق است و یک قول آن است که اصل ظلم، گذاشتن چیزی در غیر آن است.»[۳۱]
پیداست که برگشت هر دو معنی ـ بدان سان که صاحب قاموس قرآن می گوید ـ به یک چیز است، چه گذاشتن شیء در غیر محل و موضع آن نیز، ضایع کردن حق و دادن آن به غیر صاحب حق است.[۳۲]