چرکس
راوی دانای کل است و داستان در مورد زنی روس به نام چرکس است. او که از اشرافزادگان روسیّه است قبل از انقلاب روسیّه زندگی بسیار خوب و مرفهی داشت. مدام در مهمانیها و اپراها و … بود. ولی بعد از شدّت گرفتن اعتراض نسبت به تزارها و بمبارانهای شدید شهرشان و وخیم شدن اوضاع، پدرش او را مجبور میکند تا با پسر عمویش صابر ازدواج کند. صابر او را به ایران میبرد. صابر که بازیگر تئاتر بود و پس از مدّتی وارد جریانات سیاسی میشود و برای کارگرها سخنرانی میکند. صابر عاقبت توسّط کارگرها کتک مفصّلی خورده و مجبور میشود از تهران به سمت انزلی برود. آنها سالها در انزلی زندگی میکنند. پس از مرگ صابر چرکس که هیچ فرزندی ندارد تنهای تنها میشود. او اکنون در انزلی سرایدار باغ بسیار بزرگ و زیبایی است و آن را بهشت روی زمین میداند ولی صاحب باغ قصد فروش آن را دارد. او که از روسیّه به ایران آواره شده بود از دوباره آواره شدن میترسد. او هر روز ظرفهایش را که اسم خانوادگیاش روی آنها نوشته شده است بیرون میآورد و به یاد گذشتهی شیرینش میافتد. چرکس در عین حال با نگرانی و دلهره بسیار آرزو میکند که صاحب خانه از فروش باغ منصرف شود.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
مسائل زنان¨ مسائل عاطفیx
مسائل اجتماعی و فرهنگی¨ مسائل سیاسی¨
نگاهی مهربان
راوی داستان زنی است که به خواهش مادرش همراه با همسرش به آشوراده جزیرهای در دریای خزر میرود.
آشوراده جزیرهای است که کمکم در حال فرو رفتن در آب است. مادر راوی که این مطلب را میشنود به او زنگ میزند و از او میخواهد که به آنجا برود و هر چیزی را که فکر میکند خاطره انگیز است و او را یاد گذشتهها میاندازد، بیاورد. راوی و همسرش هر دو دوران کودکیشان را در آشوراده گذراندهاند. همسرش مردی ساکت و بیتفاوت است که مدام غر میزند و از آمدن به آن سفر اکراه دارد. آنها به ترکمن صحرا میرسند. سپس سوار قایق میشوند و به سمت آشوراده حرکت میکنند. بعد از رسیدن همهی خاطرات دوران کودکی برای آنها زنده میشود. مسجد روستا، مدرسه، مغازهها، آقای احمدی که اذان میگفت. بازیهای آن دوران همه و همه تأثیر بسیار عمیقی بر هر دو آنها مخصوصاً همسرش دارد. آنها میبایست شب به ترکمن صحرا برگردند. ولی همسرش که در ابتدا از آمدن ناراحت بود التماس میکند که بمانند. موقع بازگشت همسر راوی بسیار متحوّل میشود و بر خلاف همیشه با نگاهی مهربان و عاشقانه به راوی مینگرد.
مسائل زنان¨ مسائل عاطفیx
مسائل اجتماعی و فرهنگی¨ مسائل سیاسی¨
بوی علف باران خورده
راوی دختر جوانی است که پدرش در کودکی آنها را ترک کرده و مادرش از آنجایی که عاشق پدرش بوده و نمیتوانسته رفتن او را تحمّل کند، خودش را دار میزند. پس از آن «پیر دختری» به نام آذر مسئولیّت نگهداری او را بر عهده میگیرد. آذر زنی «وسواسی» و حسّاس و «گوشت تلخ» است. در واقع او زبانش تلخ است و مدام ایراد میگیرد. آذر تصمیم دارد به مراسمی برود و تا صبح نیاید. او هر چقدر به راوی اصرار میکند که با هم بروند او نمیپذیرد. راوی زنی ترسو و مضطرب است. با رفتن آذر ترسی عجیب او را فرا میگیرد. در خیالش میبیند که صبح شده و زنی پشت در است و مدام زنگ میزند. او که فکر میکند آذر برگشته در را برایش باز میکند ولی آن زن آذر نیست. او بستهای در بغل دارد که هرگز از خودش جدا نمیکند و میگوید که آن بسته عشق است. او از راوی میخواهد تا مانند لیلی و شیرین عاشق شود و به او میگوید عاشقی سر نترس میخواهد و به دردسرش میارزد و او نباید مثل آذر که تمام عمرش را صرف خیّاطی کردن کرده و پیر شده است باشد. زن بلافاصله بعد از گفتن این سخنان ناپدید میشود و فقط بوی علف باران خورده از او به جا میماند. صدای زنگ در میآید. آذر برگشته است.
مسائل زنان¨ مسائل عاطفیx
مسائل اجتماعی و فرهنگی¨ مسائل سیاسی¨
جدول و نمودار
جدول ۹٫ دستهبندی موضوعی آثار فروغ حمیدیان
مسایل زنان | مسایل عاطفی | مسایل اجتماعی- فرهنگی | مسایل سیاسی |
آخرین جمعهی پاییز | کمانچه | آوار | |
مسافرت در شب | فصل خوابهای آشفته | ||
روشنایی | |||
مجنون | |||
آنا |