در پی نامهی او، دکترجوزف زیاده به قاهره رفت. او «می»را در بدترین حالت بیماری و رنجور، مهجور، بسیار آشفته و مضطرب یافت. جوزف بعد از اینکه وکالت نامهای برای اداره املاکش گرفته او را به لبنان برد. هدف می از رفتن به لبنان و یاری طلبیدن از جوزف کاستن ازاند وه و بهبود اوضاع جسمی و روحی خود بود. نه تنها در آنجا به این مهم دست نیافت بلکه آنها با دسیسه او را به بیمارستان روانی العصفوریه لبنان، فرستادند. او که از این توطئه بسیار رنجور بود ۱۰ ماه را دربیمارستان عصفوریه سرکرد. در این دوران تنها با آمپول و سرم زنده بود سپس متوجه شد که درمیان مردم شایعه کردهاند که دیوانه شده برای تکذیب این شایعه واثبات سلامت خویش ازخوردن وآشامیدن امتناع کرد.(الکزبری ؛ ۱۹۸۷/۲: ۱۸۲)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۳-۲-۸٫ بازگشت به زندگی
دراوائل سال ۱۹۳۷ نشانههای قابل توجهای از بهبودی در او دیده شد. به دکتر معالج خود قول دادکه از اعتصاب غذا دست بکشد. آنها هم او را به بیمارستان نیکُلا ریبرز منتقل کردند. میاند کاند ک به حالت طبیعی بازگشت و همزمان با سیر بهبودی اش تنفر و ناراحتی اش از کسانی که به شایعه دیوانه بودن او دامن زده بودند بیشتر و بیشتر میشد. استاد مارون غانم تلاش گسترده ادبی -مطبوعاتی در حمایت از او و مقابله با شایعه جنونش و دامن زنندگان به این شایعه انجام داد. همین تلاش مارون غانم و دوستانی چون امین ریحانی، خلیل بک خوری، خانواده آل الجزائری والایوبی باعث شد که دادگاه لبنان حکم محجور بودنش را لغو کند.(الکزبری؛۱۹۸۷/۲۷۲:۲)
در۲۲/۳/۱۹۳۸ با پذیرش دعوت گروه العروه الوثقی سخنرانی بسیار قوی وغرایی با عنوان رساله الادیب الی المجتمع العربی ایراد کرد که این حضور او بعد از بیماری جنون و حجرش برهان قاطع و دلیلی محکم بر سلامت جسمی وعقلی و عمق فرهنگ ودانش وی بود.(همان)
«می» تابستان ۱۹۳۸ را در فریکه روستای امین ریحانی وسپس چند هفتهای را مهمان استاد خلیل خوری در بیروت بود. سپس با همراهی دوتن از بانوان خانواده جزائری به مصر رفت. پس از طی مراحل قانونی توانست با صبر، بردباری و پشتکار بی پایان، حق اداره اموال و املاک خود را در مصر به دست آورد، سپس فعالیتهای ادبی -مطبوعاتی خود را از سرگیرد. او پس از این در دانشگاه آمریکایی قاهره چندین سخنرانی انجام داد و چندین مقاله نیز در مطبوعات مصر به چاپ رساند. در مقالهای که استاد سعیدفرحه در المکشوف والحوادث به چاپ رساند به روزنامه نگاران و مطبوعاتیها تاخت و سرزنشگرانه خشم خود را به آنها اعلام کرد: «انَّهُم نَشَروا خبرَ جُنونی وأشاعُوهُ فِی الشَرقِ والغربِ دُون أن یَتَحُروا الحقیقه»(الکزبری ؛ ج ۲، ۱۹۸۷: ۲۷۲)
«آنها _خبرنگاران_ خبر جنونم را در شرق و غرب منتشر کردند بدون اینکه حقیقت را بدرستی جستجو و بررسی کنند. » همچنین شدیداً جامعه ادبی لبنان، جمعیت زنان آن و خود لبنان را مورد سرزنش و عتاب قرار داد: «اینَ لبنان الذی طَوّیتُ ضُُلُوعی عَلی حُبّه، لبنانُ الذی تَغَََََنَیتُ فی الجَرائدِ والکُتبِ بِجِباله و جَمالِهِ؟ نَعَم لَقَد کُنتُ فی العُصفُوِریه اَلعنُ وَطَنِی !»(الکزبری ؛ ج ۲، ۱۹۸۷:۲۷۲)
«کجاست لبنانی که عشقش در ذره ذره وجودم سرشته کردم، لبنانی که در مجلهها و کتابها برای کوهها و زیباییهایش نغمه سرایی کردم. بله من در بیمارستان عصفوریه وطنم را نفرین میکردم.»
۳-۲-۹٫ سرانجام مَی
سر انجام میاز پس سپری کردن بیماریش زمانیکه در ۱۹۳۹ به مصر بازگشت موهایش سفید شده بود و چندان به ظاهر خود اهمیت نمیداد، در حالیکه قبلا ً به شیک پوشی معروف بود. احساس میکرد که دیگران در زمان ناراحتی اش به او کم محبتی کرده و بعد از بازگشتش به مصر به او اهمیت ندادند. پس هرچه بیشتر منزوی و گوشه گیر شد.( الشیخ ؛ ۱۹۹۴: ۵۵)
با مرگ چند تن از دوستان چون امین ریحانی، فلیکس فارس خیالهای ویرانگر دوباره او را خانه نشین و در منزلش بستری کردند. او بر مرگ دوستانش بسیار گریست. از زندگی و هرآنچه در آن هست بیزار شد. اوضاع جسمی و روحی اش رو به وخامت نهاد. تا اینکه در ۱۹ اکتبر ۱۹۴۱ در بیمارستان المعادی قاهره پس از عمری تلاش، مبارزه، درد، رنج و تنهایی، روحش به سوی ملکوت پرواز کرد و در کنار جبران عزیزش آرام گرفت.(السکاکینی ؛ ۱۹۷۱: ۲۰۶)
زمانیکه «می» از دنیا رفت اخبار جنگ در جبهههای مختلف آن بیشتر مطالب روزنامهها و مجلات را به خود اختصاص داده و تمام فکر و ذکر مردم معطوف به اخبار جنگ بود. خبر مرگ می تا دو ماه به گوش مردم نرسید. بعد از دو ماه مجلس یادبودی برای او برگزار شد. ادیبان، صاحبنظران و بزرگانی که او و ادبیاتش را میشناختند در آن مجلس درباره ادبیات، شخصیت، برتری، توانایی و اثر غیر قابل تردید می بر جامعه ادبی و اجتماعی مصر و لبنان سخن گفتند. پس از آن نویسندگان و منتقدین به نوشتن سرگذشت او پرداختند، گروهی نامههای او را گرد آوردند و گروهی به نقد، بررسی و ارزیابی آثار، کتابها و دست نوشتهها و مقالات او پرداخته و کتابهای گوناگونی مربوط به زندگی نامه، آثار و. . . او نگاشتند از جمله:
۱- حیاه می نوشته محمد عبدالغنی حسن، قاهره ۱۹۴۲
۲- میو جبران نوشته جمیل جبر، بیروت ۱۹۵۰
۳- میفی حیاتها المضطربه،( میدر زندگی آشفته وپریشانش )جمیل جبر، بیروت ۱۹۵۳
۴- مَی- سلسله المناهل، بیروت ۱۹۵۴
۵- میزیاده و رائدات الأدب العربی الحدیت،(مَی و زنان برتر ادبیات نوین عربی ) دکتر منصور فهمی، قاهره ۱۹۵۴
۶- ذکری فقیده الادب النابغه مَی،(یادمان نابغه ادبیات؛ مَی) هدی الشعراوی، قاهره، ۱۹۴۲
۷- میزیاده ادیبه الشوق و الحنین(مَی زیاده ادیب شور ومهربانی)- غرید الشیخ، ۱۹۹۴ دارالکتب العلمیه
۹- میزیاده، عبداللطیف شراره، ۱۹۶۵- دارالصادر بیروت و چندین کتاب دیگر و صدها مقاله و سخنرانی در مجلات و روزنامههای مختلف مصر، لبنان برای بررسی و تقدیر از زحمات و رنجهای می در راه بیداری و نهضت انسان شرقی کشیده بود نوشته شد.
۳-۲-۱۰٫ . فعالیتهای بارز ادبی- اجتماعی میزیاده
«می» توان فعالیتهای ادبی_اجتماعی او را در چند حوزه جداگانه بررسی کرد که عبارتند از:
۳-۲-۱۰-۱٫ . مبارزات برای نهضت و بیداری زنان
در حقیقت جریان نهضت آزادی زنان به دنبال بیداری مردم لبنان و مصر و برخورد آنها با فرهنگ غرب روی داد و آغاز گردید. از جمله پرچم داران این حرکات را میتوان قاسم امین صاحب تحریرالمرأه، و المرأه الجدیده و رفاعه الطهطاوی و همچنین نظله فاضل و باحثه البادیه نام برد.
می،نیز تحت تأثیر شور و اشتیاق خبرهای نهضت در مصر و کشورهای عربی نیرو و توانایی خود را صرف خدمت به قضیهی زنان و نهضت و بیداری آنان نموده. به طوریکه در برخی از مجلات مقالات نقدی و آزادی خواهانه برای آزادی زنان نوشت. و مبارزات و مجادلات فرهنگی اجتماعی برای برآورده شدن این اصل مهم در زندگی و جامعه مصر و جهان عرب پرداخت. او در سخنرانی خود به نام المرأه و التمدن که در انجمن شرقی در سال ۱۹۱۴ ایراد کرد عقیده دارد که: «تمدن و مدنیت اساس و پایههایش ضعیف و ناقص است و این ضعف مربوط به جهل و نادانی و عقب ماندگی نیمی از جمعیت جامعه یعنی جهل زنان است ».(زیاده ؛۲:۱۹۸۲/۲۷)
. از جمله مهمترین مطالبی که در این باره نوشت میتوان به رساله تربیتی آموزشی که خطاب به دختران نوجوان مصر در کتابهای مدرسهای شان، به نام محفوظات البنات اشاره کرد. او بعدها این نامه را در کتاب بین الجزر والمد به چاپ رساند. در این نامه دختران جوان مصر را اینگونه نصیحت میکند:«الحیاه امامَک، ایَّتُها المِصریه الصغیرهِ و لکِ ان تَکُونی فیها مَلکه أوعَبده:. فان عشتِ عبدهً باخلاقک کنتِ حِملاً ثَقیلاً علی ذویک، اِذا عشتِ ملکه کنتِ محبوبه مبارکهً فأَیُّهُما تختارین؟ ».( زیاده؛۱:۱۹۸۲/۴۶۲).
«زندگی در برابر توستای دخترک مصری! با انتخاب خود میتوانی پادشاه یا برده باشی:اگر تو برده اخلاق بدت باشی، باری گران بر دوش خانواده ات هستی، ولی اگر تو با اخلاق و منش نیک خویش پادشاه وعزیز باشی، تو نزد آنان دوست داشتنی و خجسته خواهی شد. پس کدام راه را بر میگزینی. .»
کتاب کلمات و اشارات میو سخنرانیهای موجود در آن نقطهی عطفی در ادبیات نوین عربی بخصوص ادبیات زنان محسوب میشود. او از اولین کسانی است که اعلام می کند تنها زنان، زنان را درک میکنند و در این باره نظرات حکیمانهای و هوشیارانهای دارد از جمله در نامهای که به باحثه البادیه مینویسد:« روزها میگذرد و ما در گمراهی آشکار به سر میبریم، مرد نمیتواند به نور روح و وجدان زنانه برسد زیرا او با اندیشه و خودخواهی و سنگدلی خویش مینویسد ولی تنها زن میتواند مسائل زنان را حل کند »( همان: ۱۴۷)
۳-۲-۱۰-۲٫ همایش ادبی میزیاده
صالون در معجم مجدی وهبه بر همایش ادبی اطلاق میشود؛ یعنی گردهمایی ادیبان، شاعران یا سیاسیون در مکانی مناسب و وسیع به صورت دوره ای- هفتگی، ماهانه یا سالیانه – برگزار میشود.(مجدی وهبه؛ ۱۹۷۴: قسم ص)
در دورانهای گذشته عربی در قصر پادشاهان و خلفا جایگاهایی جهت بحث، مناظره یا خواندن شعر شاعران وجود داشت چون: مجلس سیف الدوله حمدانی و جایگاه متنبی و شاعران دیگر در محضر سیف الدوله همچنین در دوران اموی و عباسی اینگونه مجالس نیز وجود داشته مثل مجلس عبدالملک بن مروان، مجلس مأمون، و مجلس شریف مرتضی( اصفهانی ؛ بی تا/ ۳۰: ۳۸۲۷- ۳۷۸۹)
از اولین مجالس و همایشهای ادبی در ادب عربی که بانوان برپا میکردند میتوان به همایش حضرت سکینه(س)دختر گرامی امام حسین( ع ) که در مدینه و در منزل خود برپا کرد اشاره کرد. حضر ت سکینه(س ) بانویی خردمند، عفیف، دانا، زیبا و دارای توانایی نقدی_ ادبی گستردهای بود. شُعرا و راویان شعر به او مراجعه میکردند و او بر درستی یا نادرستی سخنان و اشعارشان داوری و حکم میکرد. در مجلس حضرت سکینه پردهای میان او و مراجعان بود که ایشان آنها را میدید و صدایشان را میشنید ولی آنها او را نمیدیدند. ازجمله کسانی که به مجلس ایشان رفت و آمد داشت میتوان به نصیب، جَمیل بُثَینه و الأحوص اشاره کرد( کحاله ؛ بی تا/۲: ۲۰۴).
همایش مَی اولین و آخرین انجمن در تاریخ ادبیات نوین عرب نبود. قبل از انجمن می انجمنهای زنانه عربی زیادی در سرزمینهای عربی وجود داشت که شرح و توضیح آنها در این مجال نمیگنجد. ماری عجمی در عصر میدر منزل خود در دمشق مجلس ادبی داشت. پس از او مریانا مراش در حلب نیز یک حلقه و همایش ادبی در منزل خود برپا میکرد. انجمنهای ادبی مؤثر بر حیات ادبی و اجتماعی عصر معاصر محصور در این دو نبودند، بلکه انجمنهای دیگری چون همایش امیرزاده مصری نظله فاضل بود که قبل از همایش او و برای مبارزان آزادی خواه ایجاد شده و بزرگان مصر، مستشرقین و پژوهشگران در آن حضور مییافتند. آنها در این انجمن به تبادل آراء و اندیشههای خود درباره جامعه، مسائل مختلف سیاست وآزادی میپرداختند. از جمله بزرگان صاحب نظر در اصلاحات اجتماعی و دگرگونی سیاسی در این انجمن، میتوان به سعد زغلول، قاسم امین، احمد لطفی السید و علی یوسف اشاره کرد. رنگ و صبغه ملی و میهن پرستی جو غالب سالن نظله بود.(السکاکینی ؛ ۱۹۷۱: ۱۱۶ )
در تاریخ ادبیات عرب همانگونه که گفته شد همایشهای ادبی که زنان بزرگ و صاحب نظر بر پا میکردند، وجود داشت و لکن همایش می از همه این همایشها هم با اهمیت تر و هم پایدارتر بود. او به پیشنهاد اسماعیل صبری در سال ۱۹۱۲ به فکر تأسیس همایش ادبی هفتگی افتاد. سپس در سال ۱۹۱۳ در مجلس بزرگداشت شاعر پرآوازه عرب، خلیل مطران، می به پیشنهاد سلیم سرکیس پیام جبران خلیل جبران را که برای آن مراسم فرستاده بود، با صدای گرم، مخملین و پرطنین خود قرائت کرد.(الکزبری؛ ۱۹۸۷/۱: ۳۵۹)
او درباره آن شب و مراسم آن اینگونه میگوید: « زمان سخنرانی فرا رسید، لرزش عجیبی را که در بندبند استخوانهایم و ترس که بر جانم نفوذ میکرد، احساس کردم. قبل از من نوازندگان قطعهای موسیقی نواختند که جان و رحم آرام گرفت پس برخاستم و پیام شاعر بعلبکی جبران خلیل جبران را خواندم.(الکزبری؛ ۱۹۸۷/۱: ۲۴۱ )
او در این مجلس پس از خواندن پیام جبران، تصمیم خود به برگزاری همایش ادبی در منزلش را اعلام کرد و بزرگان و شرکت کنندگان در آن مجلس را به حضور در آن دعوت نمود.(همان: ۲۸۸)
این همایش کاملا ادبی بود و مسائل دیگر در آن نمودی نداشت. او در همایش و سخنانش از جریانات حزبی و سیاسی دوری میکرد. چنانچه افراد سیاسی در آن حضور مییافتند هدف و وسیله آنها ذوق ادبی وتجربه شخصی بود. جلسات انجمن هر هفته سه شنبهها عصر در منزل پدری اش برگزار میشد. همایش ندوه الثلاثاء از سال ۱۹۱۳ تا سال ۱۹۳۶ برگزار بود.(الشیخ غرید؛۱۹۹۴: ۲۷ )
چیدمان سالن میروحی شرقی داشت و این روح شرقی را میتوان در وسایل پذیرایی، تابلوهایی که دیوار سالن را میآراست و حتی فنجانهای قهوه و مواد غذایی که با آن از میهمانان پذیرایی میشد، دید. در عین حال کتابخانه شخصی اش کتابخانهای نفیس و پربار از کتابها و دیوان شعر قدیم و جدید عربی بود. علاوه بر آن گنجینه گرانبهایی از بهترین کتابهای فرانسوی، انگلیسی، ایتالیایی و آلمانی را در خود جای داده بود. در ورودی سالن اتاق موسیقی قرار داشت که برای نواختن پیانو یا عود گاه تنها و گاه با برخی از دوستان نزدیکش به آن پناه میبرد. مهمترین وسایل موجود در آن یک دستگاه پیانو، عود و گرامافون و چندین صفحه گرامافون و چندین کتاب نت موسیقی غربی و شرقی بود. شرکت کنندگان در همایش از رجال علم و اندیشه و بزرگان سرشناس ادبیات بودند. آنان تحت تأثیر مینویسنده، خطیب، و وارسته قرار گرفته وجلسات همایش را پیگیری و در آن شرکت می کردند.(الکزبری ؛۱۹۸۷/۱: ۲۸۹ )
از اولین شرکت کنندگان این همایش سلیم سرکیس، اسماعیل صبری، دکتر شبلی شمیل، وخلیل مطران بودند کهاند کاند ک استاد احمد لطفی السید، <strong
>ولی الدین یکن، عباس محمود عقاد، ادریس راغب، طه حسین، زکی مبارک، سلیم البستانی، سلامه موسی، توفیق حبیب، امین واصف، یعقوب صروف، امیل زیدان، حسن نائل المرصفی، مصطفی صادق الرافعی، داود برکات، احمد زکی باشا، عبدالعزیز فهمی، اسعد خلیل داغر، منصور فهمی، فتحی رضوان، فؤاد صروف و شاعرانی چون احمد شوقی، حافظ ابراهیم و خیرالدین زرکلی صاحب الأعلام و غیره به آن پیوستند. از جمله زنانی که در این همایش شرکت میکردند میتوان به هُدی شعراوی، ایمی خیره، حرم شکور پاشا اشاره کرد( همان:۲۹۰)
سخنان زیبا و روان می در منتهای لطافت و مهربانی، هوش و عاطفه سرشار از جمله عواملی بود، که رهبران و بزرگان ادبی هم عصر او را هر هفته عصر سه شنبهها به همایش او میکشاند. اسماعیل صبری از این جو اینگونه سخن میگوید:
روحی علی بعض دورالحیهائمهٌ إن لَم اُمتعُ بِمَی ناظِری غَداً |
کَظامِیء الطیرِ تواقاً الی الماءِ أنکَــرتُ صُبحک یا یَومَ الثُلاثاءِ(الشیخ ؛ ۱۹۹۴: ۲۸) |