میشود که به تدریج جنبه بندگی و قیودات را پشت سرنهاده و به قلمرو خدا گونگی و کلیت نزدیک شود، زیرا فنا در واقع از اینجا ناشی میشود که سالک، طبیعت انسانی خود را رها میکند و به مهمترین نقش فنا یعنی رفع مانع و حجاب از روی قلب آگاه شود.
بقا بعد از فنا برای سالک حاصل میشود، وقتی از همه هستی خود صرف نظر کرد آنگاه به بقای حق میرسد و هرگز فانی نمیشود، زیرا سالکی که به مرحله بقا میرسد بر همه چیز واقف و آگاه میشود. آیات قرآنی که هجویری در این باب ذکر کرده به شرح زیر میباشد :
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
« مَا عِندَکُم ینفَُدو ما عِند اللهِ باقٍ و لَنَجزِینَّ الَّذینَ صَبَروا أجرَهُم بِأحَسَن ماکَانُوا یعمَلون، آنچه پیش شماست تمام میشود و آنچه پیش خداست پایدار است و قطعاً کسانی را که شکیبایی کردند به بهتر از آنچه عمل میکردند پاداش خواهیم داد»(قرآن کریم، ترجمه الهی قمشه ای، النحل/ ۹۶)
هجویری با اشاره به این که بقایی که هرگز نبود و به وجود آمد، و هیچ گاه فانی نمیشود بهشت و دوزخ و آن جهان و اهل آن است و همچنین بقایی که همیشه بوده بقای حق است به این آیه استناد کرده است.
نگارنده براین عقیده است که : اهل معرفت غایت مقصد خود را فناء در حق و بقاء به او قرار داده، و خود را در وحدت اطلاقی غرق میبینند، و آنان جمیع حقایق را تجلیات حق دانسته حق را، حق میبیند و توحید سراسر وجود آنان را فرا میگیرد، معانی غیبی در قلب آنها ظاهر میشود و همچنین به فانی بودن چیزهایی که در دنیای مادی نزد انسان بوده و به پایدار و باقی بودن آنها نزد خداوند اشاره شده است. خداوند به بهای اعمال نیک مؤمنان، به آنان پاداش میدهد زیرا ذات مقدسش جاویدان بوده و کارهای نیک نزد وی ذخیره میشود و پاداش انسان های صابر را به بهترین وجه میدهد.
رضایی اصفهانی در تفسیر قران مهر ذیل آیه آورده است که :
« اشاره شده که منافع مادی شما همچون حبابی بر سطح آب است که پس از مدتی از بین میرود، اما پاداش الهی هم چون ذات مقدسش جاویدان است»(رضایی اصفهانی، ۱۳۸۹: ۱۹۶)
کُلُ مَن عَلَیها فَانٍ،هرچه بر زمین است فانی میشود» (قرآن کریم، ترجمه الهی قمشه ای، الرحمن/۲۶)
هجویری با اشاره به این که معصیت فانی و طاعت باقیست به این آیه استناد کرده است.
مکارم شیرازی در تفسیر نمونه ذیل آیه آورده است که :
« همه ما فانی و بقا بس تور است و در ادامه شرح نعمت های الهی در این آیات میافزاید تمام کسانی که بر روی زمین زندگی میکنند فانی میشوند، اما چگونه مسأله فنا
میتواند در زمره نعمت های الهی قرار گیرد؟ ممکن است از این نظر باشد که این فنا به معنی فنای مطلق نیست، بلکه دریچه ای است به عالم بقا و دالان و گذرگاهی است که شرط وصول به سرای جاویدان عبور از آن است» (مکارم شیرازی، ۱۳۸۸: ۱۴۷-۱۴۶)
تحلیل نگارنده بر این اساس است که: فنا در آیه فوق این نیست که وقتی انسان از این دنیا رخت میبندد و به جهان آخرت عزیمت کند نیست و نابود شود، بلکه با رفتن به آن دنیا موجب بیداری انسان، و توجه به خدا، و دوری جستن از غفلت و آگاه شدن از قدرت پروردگار بر زنده شدن مردگان میگردد، و خطاب به انسانهامیگوید: که به خدا دل ببندید و خواسته های خود را از او بخواهید، زیرا خدا برای بشر آینده ای روشن، درخشان و پر نعمت در نظر گرفته است و صاحب جلال و کرامت است.
ما همه فانی، بقا بس توراست | ملک تعالی و تقدس توراست (نظامی، ۱۳۸۳: ۷) |
« ویبقَی وَجهُ رَبِّک ذُوالجَلال و إلإِکرامِ، و ذات با شکوه و ارجمند پروردگارت باقی خواهد ماند (قرآن کریم، الرحمن/۲۷)
هجویری با اشاره به این که بقای حق، دوام وجود وی است به این آیه استناد کرده است. مکارم شیرازی ذیل آیه آورده است که :
« تنها ذات ذوالجلال و گرامی پرودگار باقی میماند وجه از نظر لغت به معنی صورت است که، به هنگام مقابله با کسی با آن مواجه و روبه رو میشویم ولی هنگامی که در مورد خداوند به کار میرود، منظور ذات پاک اوست و بعضی «وَجه رَبِّکَ» را به معنی صفات پروردگار دانسته اند که از طریق آن برکات و نعمتها بر انسانها نازل میشود، همچون علم و قدرت و رحمت و مغفرت ( مکارم شیرازی، ۱۳۸۸: ۱۴۸)
هجویری ضمن اشاره به بقای جهان آخرت به این آیه استناد کرده است.
نکته قابل فهم از آیه فوق این است که : ذات پاک و جاودانه پروردگار تغیر ناپذیر، همیشگی، و لایزالی است و موجودات و آفریدهها، فناپذیر و نیست شدنی هستند. «ذوالجلال » صفاتی است که نمیگنجد را، از خداوند نفی کرده و «اکرام» به معنای این است که خداوند بندگان خود را مورد لطف و احسان خویش قرار دهد.
« وَالآخِرَهُ خَیرٌ وَ اَبقی، و با آنکه جهان آخرت نیکوتر و پایدارتر است » (قرآن کریم، الاعلی/۱۷)
هجویری ضمن اشاره که بقای جهان آخرت به این آیه استناد کرده است.
رضایی اصفهانی در تفسیر قرآن مهر ذیل آیه آورده است که :
« آموزهها و پیام های آیه : ۱- سرای جاویدان و نیکوتر را با دنیای پست مبادله نکنید ۲- دنیا نسبت به آخرت پست است و آخرت نسبت به دنیا نیکوتر و پایدارتر است، پس بنگرید کدام یک را میطلبید» (رضایی اصفهانی، ۱۳۸۹: ۳۷۶)
نگارنده بر این عقیده است که : مضامین آیه هشداری است به انسانها، تا آخرت بین باشند البته این زمانی میسر میشود که راه پاکی و تعالی را در پیش گیرند، تا وقتی بر سر دو راهیها قرار میگیرند سرای ابدی و همیشگی آخرت را برگزینند و به رستگاری بزرگ دست یابند. در مقابل دنیا پرستان، کسانی اند که آخرت جاویدان را با دنیای پست و فانی مادی مبادله کرده و نمیدانند فقط سرای آخرت پایدار و دائمی بوده، و دنیای مادی زوال شدنی و ناپایدار است. آنهایی که به دنیای مادی دل بسته شدهاند در واقع روزی، به نیستی و نابودی دچار میشوند، زیرا نمیدانسته اند دنیای آخرت منشأ برکات، حکمت، علم، عدل الهی بوده است.
« إِذ انتُم بِالعُدْوَهِ الدُّنیا و هُم بِالعُدوَهِ القُصوی والرَّکَبُ أَسفَلَ مِنکُم… آنگاه که شما بر دامنه نزدیک تر کوه بودید و آنان در دامنه دورتر کوه و سواران (دشمن) پایین تر از شما موضع گرفته بودند و اگر با یکدیگر وعده گذارده بودید قطعاً در وعده گاه خود اختلاف میکردید ولی چنین شد تا خداوند کاری را که انجام شدنی بود به انجام رساند و تا کسی که باید هلاک شود با دلیلی روشن هلاک شود و کسی که باید زنده شود با دلیلی واضح زنده بماند و خداست که در حقیقت شنوای داناست » (قرآن کریم، ترجمه الهی قمشه ای، الانفال/۴۲)
رضایی اصفهانی در تفسیر قرآن مهر ذیل آیه آورده است که :
« کاروان تجاری قریش در نقطه پایین تری قرار داشت زیرا ابوسفیان هنگامی که از حرکت سپاه اسلام باخبر شد مسیر کاروان تجاری خویش را تغییر داد و از بیراهه و از حاشیه دریای احمر با سرعت به طرف مکه رفت ۲- شرایط ابتدایی جنگ بدر بسیار مشکل بود به طوری که دشمنان هم در بالا دست و هم در پایین دست مسلمانان بودند و آنان از نظر امکانات و موقعیت در سطح پایین تری قرار داشتند و اگر از قبل میدانستند تن به چنین جنگی نمیدادند و اصولاً با آن مخالفت میکردند»(رضایی اصفهانی، ۱۳۸۹: ۴۹۰)
نگارنده بر این عقیده است : آنچه از آیه فوق متوجه میشویم این است که : مشرکان با وجود تعداد زیاد و نیرو و تجهیزات بیشتر، از مسلمانان با وجود تعداد اندک و تجهیزات کمتر، شکست خوردند، در و اقع خواست خدا بود که آنها فانی شوند، خداوند یاری گر مسلمانان بود، و بقای آنها را میخواست و از این رو فرشتگانی از آسمان فرو فرستاد تا به همراه مسلمانان به جنگ با مشرکان روی آورند تا مسلمانان ضعیف در مقابل آنها به پیروزی رسند.
۳-۱۸- غیبت و حضور :
هجویری در ادامه که پیرامون غیبت و حضور سخن گفته بیان داشته است که « مراد از حضور، حضور دل بود به دلالت یقین تا حکم غیبی ورا چون حکم عینی گردد و مراد از غیبت، غیبت دل بود از دون حق تا حدی که از خود غایب شود تا به غیبت خود از خود به خود نظاره نکند چنانکه هر که از خود غایب به حق حاضر، و هر که به حق حاضر از خود غایب بود پس مالک دل خداوند است عزوجل» (هجویری، ۱۳۸۷: ۳۶۸)
از دیدگاه نگارنده علوم غیبی، علومی است که سالک در آن به جمیع شؤون، تمام مدارج ومراتب و همه اسرار و حقایق آگاه میشود، و این گونه است که قلب عارف بعد از آنکه از عالم کثرت و ظلمت صرف نظر کند خود را به جمیع اخلاق نیک میآراید و حق تعالی به جلوه های مناسب در آن تجلی میکند و آن را به خود مشغول و از دیگران منصرف می کند. حضور یعنی: احساس واقعیت مطلق، و احساس رهایی از محدودیت های زمانی و مکانی و احساس سعادت و آرامش و بیان کننده موقعیت انسان در رابطه با حقیقت یگانه و استحکام نیروی شگرف که به راحتی بتواند حقایق حضور را دریابد. در حضور، زمانی که به سالک تجربه عرفانی دست میدهد، در واقع نوعی یگانگی وحدت است و در آن هیچ تمایزی وجود ندارد، تجربیات سالک در این مرحله (حضور) بسی فراتر از محدوده شناخت های عادی و عرفی است لذا زبان عرفی در آن محدوده کاربرد نخواهد داشت.
« حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ مَتی ما تَلقَ مَن تَهوی دَع الدُّنیا و اَهمِلها»
(حافظ، ۱۳۸۵: ۱)
آیات قرآنی مورد استناد هجویری به شرح زیر میباشد: «و لَقَد جَئتُمونَا فُرَادی کَما خَلَقناکُم اَولَ مَرَهٍ و تَرکتُم مَّا خَوَّلنَاکُم وَرَاء ظُهُورِکُم و مانَری مَعَکُم… و همان گونه ای که شما را نخستین بار آفریدیم اکنون نیز تنها به سوی ما آمده اید، و آنچه را به شما عطا کرده بودیم پشت سر خود نهاده اید، و شفیعانی را که درکار خودتان، شریکان خدا میپنداشتید با شما نمیبینیم به یقین، پیوند میان شما بریده شده و آنچه را که میپنداشتید از دست شما رفته است» (قرآن کریم، ترجمه بحرانی، الانعام/۹۴)
هجویری با اشاره به این که خدا بشر را زمانی که در عدم و غیبت به سر میبرد از پشت آدم (ع) بیرون آورد و به خلعت توحید و لباس مشاهده مخصوص گرداند به این آیه استناد کرده است.
قضاعی در شرح فارسی شهاب الاخبار آورده است که:
« حضرت مصطفی (ع) میفرماید: هر که بمرد قیامتش برخاست زیرا که احوالش معلوم شود و شقاوت و بدبختی و یا سعادت و نیک بختی همه اش معلوم گردد و آنچه در آن خواهد بود بداند و از حق تعالی ندا آید که آمدید، تنها آمدید و بی خیل و حشم آمدید، امروز گرانبار آمدید و آنگاه پاک و بی گناه بودید، امروز به نجاست و گناه آلوده آمدید، و آن زر و سیم و مال و تجمل که پیوسته در غم آن بودید همه واپس پشت گذاشتید» (قضاعی، ۱۳۶۱: ۲۹۳)
نگارنده بر این عقیده است : با توجه به این که در روز قیامت انسان هیچ فریادرسی جز اعمال نیک ندارد، و آن روز، روز تنهایی و بی کسی است، بنابراین میبایست انسان در این دنیا همیشه به فکر آخرت باشد و تصویر آن روز را مقابل چشمان خود مجسم کند، به گونه ای که از خود غایب، و به حق حاضر بود و بدانند مالک دل خداوند است، زیرا در هنگام مرگ انسان دل از همه خواستهها و داشتهها میکند و از همه تعلقات و پیوندها جدا شده و به سرای آخرت میرود.
« وَ أَیوبَ إِذنادَی رَبَّه أَنّی مَسَّنِی الضُّرُّ و أَنتَ أَرحَمُ الرَّاحمینَ، حال ایوب را وقتی که دعا کرد که ای پروردگار مرا بیماری و رنج سخت رسیده و تو از همه مهربانان عالم مهربان تری» (قرآن کریم، ترجمه الهی قمشه ای، الانبیاء/۸۳)
هجویری با اشاره به این که ایوب (ع) از خود غایب، و به حق حاضر بود و جزع وی هنگام بلاها به دست خود نبود، زیرا ایوب(ع) در همه آن حوادث از خود غایب «غیبت بنده از خود» به سر میبرد به این آیه استناد کرده است.
طباطبایی در تفسیرالمیزان ذیل آیه آورده است:
« ایوب مورد هجوم انواع بلاها قرار گرفت، اموالش همه از دست رفت و اولادش همه مردند، مرض شدیدی بر بدنش مسلط شد و مدتها او را رنج میداد تا آنکه دست به دعا بلند میکرد و حال خود را به درگاه او شکایت کرد خدای تعالی دعایش را مستجاب کرد و از مرض نجاتش داد و اموال و اولادش را با چیزی اضافه تر به او برگرداند.(طباطبایی، ۱۳۸۷: ۴۴۳)
« کلمه «ضُر» به ضم ضاد به معنای خصوص بلاهایی است که مستقیماً به جان آدمی میرسد، مانند مرض، و لاغری، و امثال آن و به فتح ضاد- همه انواع بلاها را شامل میشود» (همان،: ۴۴۳)
نگارنده بر این عقیده است که : خداوند با مشاهده صبر، و استقامت ایوب (ع) در مقابل همه بلاها در عوض، به او نهایت لطف، و احسان خود را نشان داد، و دوباره همه چیز را سرجای اولش برگرداند و ایوب به زندگی خود ادامه داد، و هیچ گاه به درگاه خدا ناسپاسی نکرد، و در دعاهای خود فقط از خداوند میخواست که نجاتش دهد زیرا از خود غایب و به حق حاضر بود.
« وَ خُذ بِیدِکَ ضِعثاً فَاضرِب بِّهِ وَ لَّاتَحنَث إِنُّا وَجَدنَاهُ صابراً نِعمَ اَلعَبدُ إِنَّهُ اَوَّابٌ، و به او گفتیم یک بسته ترکه به دست بگیر و همسرت را با آن بزن و سوگند مشکن، ما او را شکییبا یافتیم چه نیکو بندهای ! به راستی او توبه کار بود» (قرآن کریم، ترجمه بحرانی، الص/۴۴)
هجویری با اشاره به این که ایوب(ع) پیغمبر خدا بود و به خوبی میدانست هر کس از خود غایب باشد به حق حاضر است زیرا خدا مالک دل است به این آیه استناد کرده است.
مکارم شیرازی در تفسیر نمونه ذیل آیه آورده است که :
حضرت ایوب به سه صفت مهم توصیف شده است که در هر کس باشد انسان کاملی است: ۱- مقام عبودیت ۲- صبر، شکیبایی و استقامت ۳- بازگشت پی در پی به سوی خدا» (مکارم شیرازی، ۱۳۸۷: ۳۱۹)