پرسش اصلی
پاسخ ارائه میشود به وسیله
۱. کارها را تا چه میزان باید تقسیم کرد؟
متخصص در کار
۲. ترکیب کارها باید بر چه اساسی باشد؟
گروهبندی کارها
۳. افراد و گروهگزارش کار خود را به چه کسی بدهند؟
زنجیره فرماندهی
۴. یک مدیر چه تعداد کارمند را (به صورتی اثربخش و با بازد بالا) اداره یا سرپرستی میکند؟
حوزه یا قلمرو کنترل
۵. چه کسی یا چه کسانی حق تصمیمگیر دارند؟
تمرکز یا عدم تمرکز
۶. کدام دسته از قوانین و مقررات راهنمای افراد است؟
میزان رسمی بودن سازمان
ساختار سازمانی
مقصور از ساختار سازمانی[۱۱] راه یا شیوه ای است که فعالیت های سازمانی تقسیم، سازماندهی و هماهنگ می شوند. ارنست دیل برای سازماندهی پنج مرحله را برمی شمارد.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
- کارهایی را که باید برای تامین هدف های سازمان انجام داد، تعیین کنید. برای مثال، هدف سازمان مراقبت از افراد بیمار است و کارهای آن از خرید وسایل و لوازم مورد نیاز تا استخدام و نگهداری افراد تا تلاش در راه بالا بردن درجه اعتبار و شهرت (از نظر سایر سازمان های حرفه ای و تخصصی) ادامه می یابد.
- کل کارهای را به اجزای کوچکتر تقسیم کنید تا تعداد کمتری از افراد یا گروه های کوچکتر بتوانند به راحتی و به صورتی معقول آنها را انجام دهند. این عمل را تقسیم کار[۱۲]می نامند.
- به شیوه ای معقول و با راندمانی بالا کارها را دسته بندی کنید. معمولاً این نوع دسته بندی کارها و کارکنان را تفکیک یا تعیین دوایر سازمانی[۱۳]می نامند.
- برای ایجاد هماهنگی در سازمان راه هایی را تعیین نمایید. این یکپارچگی یا هماهنگی افراد، گروه ها و فعالیت هایی که در هر دایره انجام می شود، موجب می گردد تاکارها راحت تر انجام شود و هدف های سازمان تامین گردد.
- بر اثربخشی ساختار سازمانی نظارت کامل داشته باشید، به هنگام ضرورت آن را تعدیل کنید. (استونر و فریمن ، ۱۳۷۵: ۶۶۴).
تمرکز و عدم تمرکز
در بعضی از سازمانها، مدیران ارشد همه تصمیمات را میگیرند. مدیران رده پایین تنها مجری دستوراتی هستند که از مقامات بالا به آنها داده میشود. در انتهای دیگر طیف، سازمانهایی وجود دارند که تصمیمات در سطوح پایین سازمان و در محل اجرایی گرفته میشود. سازمانهایی که در گروه اول قرار میگیرند بسیار متمرکز و سازمانهایی که در گروه دوم قرار میگیرند غیر متمرکز هستند. (رابینز، ۱۳۸۷: ۳۰۱)
مقصود از تمرکز، میزان یا درجهای است که تصمیمگیری در نقطه خاصی از سازمان متمرکز است. این اصل تنها در مورد اختیارات رسمی سازمانها صدق میکند؛ یعنی حقوق و اختیاراتی که در محتوا و بطن پست سازمانی قرار دارد. اصولاً، گفته میشود اگر سازمان به گونهای است که مدیران رده بالا میتوانند همه تصمیمات را بگیرند، در آن صورت سازمان متمرکز به حساب میآید. برعکس هر قدر کارکنان رده پایینتر بتوانند در امور تصمیمگیری دخالت کنند و اختیاراتی در این زمینه داشته باشند سازمان بیشتر غیرمتمرکز میگردد.
ساختار سازمانهای متمرکز و غیرمتمرکز تفاوتهای زیادی دارند. در یک سازمان غیرمتمرکز مسائل به سرعت حل میشوند، برای حل مسأله و تصمیمگیری از تعداد افراد بیشتری نظرخواهی میشود، کارکنان و اعضای سازمان کمتر احساس از خود بیگانگی میکنند و خود را به عنوان عضوی فعال از یک موجود زنده (سازمان) به حساب میآورند. (رابینز، ۱۳۸۷: ۳۰۱)
با توجه به تلاشهایی که در سالهای کنونی به عمل میآید و مدیران میکوشند تا سازمانها را انعطافپذیرتر نمایند، فرایند تصمیمگیریها به سوی غیرمتمرکز شدن پیش میرود. در سازمانهای بزرگ، مدیرانی که با امور جاری سروکار دارند (در مقایسه با مدیران ارشد) از مسایل و دانش ذیربط آگاهیهای بیشتری دارند. در شرکتهای بزرگی مانند سیرز به مدیران فروشگاه ها، در مورد نوع و مقدار جنسی که باید عرضه نمایند، اختیارات زیادی داده شده است تا آنها بتوانند با رقبای محلی دست و پنجه نرم کنند. به همین شیوه، بانک مونترال که در کانادا ۱۱۶۴ شعبه دارد، شعبهها را زیر نظر ۲۳۶ منطقه قرار داده و از نظر جغرافیایی فعالیتها را تفکیک نموده است (۲). هر منطقه یک رئیس دارد و او میتواند ظرف بیست دقیقه رانندگی، خود را به هر شعبهای برساندو رئیس منطقه از مسایل حوزه خود (در مقایسه با یک مقام ارشد که در مونترال متمرکز است) اطلاعات بیشتری دارد. رئیس هیأت مدیره بخش اروپایی ای بی ام فعالیتهای اروپا را به ۲۰۰ واحد مستقل درآورده است و هر واحد سود خود را جداگانه محاسبه میکند و میتواند برای کارکنان برنامههای تشویقی به اجرا درآورد. به گفته مسئول بخش اروپایی شرکت: «در گذشته همانند ارتش عمل میکردیم و کارها را از بالا اداره مینمودیم، اینک میکوشیم تا واحدهایی را به وجود آوریم که هر یک بتواند خود را اداره کند» (رابینز، ۱۳۸۷: ۳۰۱)