ای لب گرمت ز تن سرد من / شعله ی صد بوسه بر انگیخته
خنده ی من، شوخی ی من، ناز من / برده قرار تو و آرام تو
فتنهی عشاق هوسباز من / زهر حسد ریخته در کام تو
من گل صحرایی ی خود رُسته ام / عطر مرا رهگذری نوش کرد
خوب چو از بوی تنم مست شد / رفت و مرا نیز فراموش کرد
چون تو کسی بود و مرا دوست داشت / چون تو کسی عاشق و دیوانه بود
چون تو کسی با لب من آشنا / وز دگران یکسره بیگانه بود
او همه چون مستی ی یک جرعه می / در سر من، در تن من، می دوید
او چو شفق من چو شب تیره فام / سر زده بر دامن من، می دوید
آن که مرا عاشق دیوانه بود / با که بگویم ز برم رفت رفت
روز شد و شب شدم و کوهسار / پر تو مهرش ز سرم رفت رفت
کیستی ای دوست که با یاد تو / بادهی اندیشه ام آمیخته
ای لب گرمت ز تن سرد من / شعلهی صد بوسه برانگیخته
خلوتی آراسته کردم بیا / تا شب خود با تو به روز آورم
از دل سرد تو برون شعله ها / با نگهی شعله فروز آورم
بید بر آورده پَر از شاخ خشک / مهر برآورده سر از کوهسار
آن به زمرّد زده بر تن نگین / این ز طلا ریخته هر جا نثار
گرمی ی آغوش مرا باز گیر / گرمی ی صد بوسه به من باز ده
مرغک ترسیده ی پَر خسته را / زنده کن و پرده و پرواز ده
لیک مبادا که چو آن دیگری / برگِ سیه مشق به دور افکنی
مست شوی عربده جویی کنی / جام تهی مانده ز می بشکنی
( مجموعهی اشعار، مرمر، گل صحرایی ، صفحه ۳۶۸ )
سیمین در این شعر ضمن توصیف نکویی های خویش از محبوب تازه تقاضا می کند که چون پیشینیان وجود او را نشکند و بی وفایی نکند. انگاره های بیانی این شعر را بر می شمریم که با تشبیه ” یاد دوست ” به ” باده ” آغاز می شود، تشبیه ” لب محبوب ” به ” شعله ” در گرمی، توصیف ظرافت های زنانه که قرار از دل یار می برد در ابیات:
خندهی من، شوخیی من، ناز من
برده قرار تو و آرام تو
فتنهی عشاق هوسباز من
زهر حسد ریخته در کام تو
سپس تشبیه خود به « گل صحرایی » که عطر وجودش رهگذران را مست می کند لیک رهگذران به بی وفایی او را از یاد می برند. اظهار درد دل با محبوب جدید و اذعان به وجود عشاق دیگری که چون وی اظهار عشق و دوستی می کرده اند. تشبیه یار جدید به ” جرعه ای شراب مستی فزا “، تشبیه وجود محبوب قدیم به ” شفق ” و وجود خویش به ” شب “. شِکوه از ترک گفتن محبوب و بی وفایی او و سرد شدن گرمای عشق شاعر نسبت به او؛ سپس دعوت از محبوب جدید و وعدهی گرما بخشیدن به او با یک نگاه پر مهر، نگاهی که ” برآورندهی پر از شاخ خشک بید” است و ” مهر از پشت کوهسار به گرمای نگاه او سر می زند ” و تشبیه برگ های ” بید ” به ” نگین زمرّد ” در سبزی و خرمی، نیز ” اشعه ها و لمعه های خورشید ” به ” طلا ” که درتابش گویی نثار بر سرخلق می افشاند، سپس بیان عبارت ” مرغک ترسیدهی پر خسته ” به استعاره از وجود شاعر و در پایان هشدار به محبوب در قالب استعاره که مبادا چون “عشاق دیگر به دورم افکنی و جام وجودم را بشکنی". ” برگ سیه مشق ” و ” جام تهی مانده ” نیز استعاره از وجود شاعر انگاره های ترسیم یافتهی شاعر در این چهار پاره است. نوع نگاه سیمین در این اشعار جانبدارانه و توجیه گر برقراری این گونه روابط است؛ چرا که عنصر به وجود آمدن این گونه روابط را نیازمندی زنان تصویر کرده است در اشعار شفیعی کدکنی سخن از برقراری ارتباطات غیرعرفی وغیراخلاقی نیست به غیر از دو نمونه که از لفظ
” روسپی ” در بیان مقصود استفاده شده و نه بست و گسترش سخن دراین باب، دیگر نمونه ای در این خصوص نمی توان یافت.
سرشک در فراز هفتم از شعر « معراج نامه » این گونه سروده است:
معراج نامه
آن گاه
نزدیکتر شدم
دیدم فراخنای زمین
در زیر پای روسپیان تنگ
دیدم که مسخ می شد انسان
و آنگه بجای او
می رست خوک و خرچنگ
( آیینه ای برای صداها، از بودن و سرودن، معراج نامه ، صفحه ۳۹۷ )
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
که این فراز از شعر تلمیحی به معراج حضرت رسول ختمی مرتبت دارد و روایتی که ایشان ازاوضاع زنان بدکنش در جهان باقی مشاهده کرده اند.
و نمونهی دیگر را در شعر « پل » می بینیم که در ابیات پایانی سروده است:
پل
جاودان غرقه بماناد به خواب! / زان که خوابش را تعبیری نیست
معبر روسپیان است آنجا / سخن از نیزه و شمشیری نیست
( آیینه ای برای صداها، شبخوانی، پل، صفحه ۱۳۸ )
سرشک در یک حسامیزی جالب توجه خواب و رویا پردازی ” پل ” را به تصویر کشیده است. پلی که گمان می کند از روی او سپاهی نیزه دار و کمان دار و رزمجو عبور می کند. شاعر در بیت پایانی خواب پل را رویایی بی تعبیر بیان می دارد و معتقد است رهگذران این معبر در سرخوشی و بی خیالی و بی غیرتی ” روسپیان ” را مانند و این ” پل ” معبر ” روسپیان ” است نه رزمجویان. فضای حاکم بر این شعر فضایی حماسی و دور نمایهی آن سخن از غیرت است.
آن چه در این مختصر از نظر گذشت نوع نگاه دو شاعر نسبت به برقراری روابط غیرعرفی و غیراخلاقی بود. فصل دیگر را به بیان پاره ای خصوصیات زنانه از قبیل: شرم و حیا، احساس ضعف، نیاز به تکیه گاه، وصال و تسلیم پی خواهیم گرفت.
پی نوشت
زن و شعر، زینب یزدانی، صفحه ۲۴۴
مجموعهی اشعار سیمین بهبهانی، صفحه ۶۰