هر موی من زآتش عشقت زبانه ایست
صد جبرئیل خادم هر آستانه ایست
آه این شراب و نقل عجب آب و دانه ایست
باور مکن که عشق بتان را کرانه ایست
اهلی طریق عشق گزین کاین میانه ایست
وزن:مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن / بحر مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
موضوع کلی:توصیف جلوه های زیبای عشق
غزل مردّف با ردیف فعلی.
۱-صورت به معنی تصویر/ حسن، زیبایی/آرایه عکس صورت وحسن ، حسن صورت/
۲- بهشت روی، تشبیه بلیغ اضافی/ دوزخ غم، تشبیه بلیغ اضافی/ هر موی من زآتش عشقت زبانه ایست، تشبیه بلیغ اسنادی/
۳-بارگاه عشق ، استعاره ی مکنیه/ آستانه، درگاه، در ورودی/
۴-می ونقل وشراب تناسب دارد/ مصراع دوم تشبیه ملفوف است، شراب ونقل ، لف می باشد که به آب ودانه که نشر است تشبیه شده / تشبیه ملفوف آن است که چند مشبّه و چند مشبّه به بیاورند، بدین ترتیب که اوّل همه مشبّه ها و بعد از آن همه مشبّه به ها را ذکر کنند و این نوع تشبیه ممکن است در بعض موارد با تشبیه مرکب با مرکب متّحد شود. (همایی،۱۳۶۸: ۲۳۸)
۵-بحرعشق، تشبیه بلیغ اضافی/کرانه، ساحل وبا بحر تناسب دارد/
غزل ۳۲۹
بازم زهر طرف مه رخساره کسی است
آسوده گشتم از همه عالم ولی دلم
آهسته رو که در ره خوبان به خاک و خون
هر کس وسیله ی اجلش حالتی بود
اهلی بگو به خواجه که ما کیمیا گریم
دل با کسی و دیده به نظاره کسی است
آواره است و هر نفس آواره کسی است
مرغی که می طپد دل بیچاره کسی است
ما را وسیله غمزه ی خونخواره کسی است
ما را چه احتیاج به مس پاره کسی است
وزن:مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن / بحر مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
موضوع کلی:داشتن همت برای رسیدن به هدف
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
غزل مردّف با ردیف طولانی فعلی.
۱-مه رخساره، تشبیه بلیغ اضافی/ دل با کسی بودن، کنایه از تمایل به کسی داشتن/ نظاره، تماشا/
۲-عالم، مجاز از مردم عالم/ دل مجاز جز از کل/ هرنفس، هرلحظه/
۳-مصراع دوم تشبیه بلیغ اسنادی، دل به مرغ تشبیه شده است./ خاک وخون ومرغ وطپیدن ، تناسب دارد./
۴-غمزه، اصطلاح عرفانی است.«حالتی است که از بر هم زدن وگشادن چشم محبوبان در دلربایی وعشوه گری پدید می آید.برهم زدن چشم کنایه ازعدم التفات وگشادن چشم اشاره به مردمی ودلنوازی است.(سجادی ،۱۳۷۰ :۵۷۹)/
۵-مس وکیمیا، تناسب واشاره دارد به اعتقاد قدما که معتقد بودن با علم کیمیا می توان مس را به طلا تبدیل کرد./مفهوم مصراع دوم،استغنا و بی نیازی عاشق /
غزل ۳۳۰
از بس که جان به تشنه لبی درد کرده است
امروز یافتم که چه درد از میان خلق
گیرم که نیست ناله ام از غم نه عاقبت
فریاد از آن غزاله مشکین که بوی او