- در بانک ما رشد درآمد در هر سال نسبت به رقبا ، بیشتر است .
- در بانک ما مدت زمان چرخه نقد به نقد در هر سال نسبت به رقبا ، بیشتر کاهش می یابد.
- در بانک ما سهم بازار در هر سال نسبت به رقبا ، رشد بیشتری می یابد (ماریا و دیگران، 2014).
فصل دوم
مبانی و پیشینه پژوهش
2-1 مقدمه
مدیریت هويت برند همان جوهره برند است. مهمترين و منحصر بفردترين خصوصيات برند، در هويت برند نمايان می شود. پرفسور جان كاپفرر معتقد است «داشتن يك هويت، يعنی بودن شما، همانطور كه هستيد؛ تبعيت از طرح ثابت ولی فردی خودتان». هويت برند، تعيينكننده فرديت، آرمانها و اهداف، ارزشها و علائم شناسايی برند است. از ديدگاه كاپفرر، تفاوت هويت و تصوير در اين است كه هويت، آن چيزي است كه شما هستيد؛در حالیکه تصوير، برداشتی است كه مصرفكننده طی ارتباط با شما، از شما استنباط میكند. بخشی از هويت برند در جلوههای ظاهری آن، نظیر رنگ و طرح برند، نمود پيدا می كند(ابراهیمی و دیگران، 1391). گرچه تعيين هويت بصری و ظاهری برند، يك گام ضروری و اوليه به شمار می آيد، ولی تمام ابعاد هويت را پوشش نمیدهد. جوهر اصلی برند آن چيزی است كه قرار است درآینده تصوير شده و در ذهن مشتری نقش بندد. ظاهر آراسته و آنچه كه به چشم میآيد، بيان هويت يك برند است. انتخاب نماد، مستلزم تعريف روشنی از معنای برند است. برند برای آن كه قدرتمند باشد، وظيفه دارد نسبت به هويت خود وفادار بماند. برای هويت برند، ابعاد مختلفی در نظر گرفته شده است. اين ابعاد شامل اجزای ظاهری و گرافيكی برند، شخصيت برند، ارتباط برند با مخاطبين، فرهنگ، كيفيت و ساير عوامل است. يكی از مهمترين عوامل تشكيل دهنده تصوير، هويت برند است. تلاش برايی تقليد باعث می شود تا مديران، هويت برند خود را فراموش کرده و همرنگ جماعت شوند. با فرصت طلبی و عامه پسندی، برند جوهر اصلی خود را از دست می دهد و باعث می شود تا برند تبديل به ظاهر بزك كرده ای باشد كه هيچ معنايی ندارد. هويت میتواند بيانگر كيفيت برند باشد(محمودی و هرندی، 1393).
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
2-2 مبانی نظری
2-2-1 ارزش برند مشتری
یک نام ،اصطلاح ،علامت ،سمبل یا طرح و یا ترکیبی از آنهاکه قصد آن مشخص کردن کالاو خدمات یک فروشنده و یا گروهی از فروشندهها و نیز تفاوتگذاری بین آنها میان سایر رقباست.به طور کلی برندها به چهار دسته تقسیم میشوند:
الف:برند انفرادی: یک شرکت ممکن است بر اساس سیاستی تصمیم بگیرد. برندهای مشخصی را برای هر یک از محصولات خود اقتباس کند.
ب:برند فامیلی: برندهای فامیلی به یک سری از محصولات خاص محدود میشود. اصطلاح برند فامیلی رجوع میکند به یک نام تجاری که یک شرکت برای یک سری از محصولاتش اقتباس میکند.
پ:برند شرکتی: ما ممکن است براساس همه محصولات اسم شرکتکننده یا تولیدکننده را بگذاریم. وقتی یک شرکت تولیدکننده محصولات متعددی است این نوع برند شرکتی استفاده میشود. برای مثال نساجی تاتا (نساجی مازندران) محصولات مهندسی، شیمیایی و غیره.
ت:ترکیبی از همه: محصولات اسامی خودشان را دارند و برند شرکتی مشخص میکند که شرکت همه محصولات را تولید میکند. مثل (تاج شرکت تاتا) یا (تاژ شرکت بهداد)(شهسوار و عالم تبریز، 1394).
2-2-1-1 خصوصیات یک برند خوب
۱- برند میباید چیزی از هدف تولید محصول، کیفیت آن، منافع آن، استفاههای آن و طرز عمل آن و غیره پیشنهاد کند.
۲- برند باید ساده، کوتاه و دارای تلفظ ساده بوده و به خاطر سپردن آن آسان باشد. برای مثال، لوکس، بی بی سی، نایک ، مگی ، بیک ، و …
۳- برند باید به سادگی تبلیغ و شناسایی شود.
۴- برند باید بخشی از یک حالت و طبیعت دائمیباشد.
۵- برند باید ساده و شفاف و جذاب باشد.
۶- باید قابل ثبت و حمایت حقوقی باشد.
۷- باید مشخص و دقیق باشد.
۸- باید دارای صدای لذت بخش درهنگامی که آن را میشنوید باشد.
۹- باید اقتصادی بوده و قابل تولید مجدد و تکثیر باشد.
۱۰- باید اصل باشد (غیر تقلیدی)
۱۱- نباید به چندین گونه تلفظ شود.
۱۲- نباید تهاجمی (به کسی یا چیزی) و یا اهانت آمیز باشد.
۱۳- باید تصویر خوبی ایجاد کند.
14- نباید قدیمی و کهنه باشد(شاهبندزاده، 1391)
2-2-2-2 برند چيست
به طور کلی هر مفهومی برای تبیین نیاز به تعریف دارد.بسیاری از مفاهیم در نزد متخصصان گوناگون تعابیر متفاوتی دارد. از آنجا که هر کدام از محققین با توجه به چارچوب ذهنی خود به مفهوم مورد نظر مینگرند، تعدد تعاریف و تعابیر امری طبیعی و غیرقابل اجتناب است. برند نیز از جمله مفاهیمی است که تعابیر مختلفی از آن وجود دارد، لذا سعی شده است در این پژوهش به شاخصترین تعاریف اشاره شود.
کمیته (انجمن) بازاریابی آمریکا (1960) اینگونه برند را تعریف میکند. «یک نام، واژه، سمبل، یا طرح یا ترکیبی از آنها است که هدف آن شناساندن محصولات و یا خدمات یک فروشنده یا گروهی از فروشندگان به مشتریان و همچنین تمایز محصولات آنها از سایر رقبا است. یک برند، به یک محصول یا خدمت ابعادی را اضافه میکند تا آن محصول یا خدمت از سایرین متمایز شود. این تمایزها میتواند کارکردی منطقی، یا ملموس و یا حتی غیرملموس داشته باشد.» (محمودی و هرندی، 1393).
فیلیپ کاتلر[9] نیز تعریفی مشابه با تعريف انجمن بازاریابی آمریکا[10] مطرح کرده است:يك نام، عبارت يا اصطلاح، نشانه، علامت، نماد، طرح يا تركيبي از آنها كه هدف آن معرفي كالا يا خدمتي است كه يك فروشنده، يا گروهي از فروشندگان عرضه ميكنند و بدين وسيله آنها را از محصولات شركتهاي رقيب متمايز ميسازند(قربانی، 1393).
البته تعاریف مطرح شده جامع و مانع نیستند چراکه انتقادهایی بر آنها وارد است. شاید اولین انتقاد بر تعریفی است که انجمن بازاریابی آمریکا از برند مطرح کرده است. در تعریف انجمن بازاریابی آمریکا بیشتر بر محصول و ویژگیهای ظاهری آن تمرکز شده است. درحاليكه برندها نه تنها برای محصولات مصرفی بلکه برای مکانها، سازمانها یا مردم نیز به کار میروند(محمودی و هرندی، 1393).
از طرفی برای مدتهای مدید، برندها صرفاً قسمتی از کالای فیزیکی بودند که اغلب تعاریف مرتبط با آن در چندین دهه اشاره به لفظ، یا نام و یا یک نشانه داشته است. امروزه برندها بیش از آن هستند؛ یک برند مجموعهای از انتظارات را نشان میدهد، به اعتماد و ثبات اشاره دارد و به صورت مجموعهای از انتظارات تعریف میشود(آتیگان و دیگران، 2013)
2-2-2-2 برندسازي
کلید ایجاد یک برند توانایی انتخاب نام، لوگو، طرح، نام تجاری، سمبل، طرح بسته بندی و یا سایر موراد است به مجموعه ای از این موارد برند سازی گویند. طبق تعریف دیگر برندینگ یا برندسازی، فِعلی است که در نتیجه آن سطح احساسی و عاطفی مرتبط با یک محصول یا خدمت (شرکت) افزوده میشود، بدین وسیله ارزش آن برای مشتریان و سایر ذینفعان افزایش مییابد. این محققین ارزش یک برند را به طور معناداری مرتبط با دلبستگی احساسی ذینفعان (مشتریان) نسبت به برند میدانند و بر اهمیت ایجاد چنین ارتباطی تاکید ویژه دارند. بسیاری از تحقیقات اخیر بازاریابی مصرفکننده، به نتایج ثابتی در مورد اصول برندسازی احساسی رسیدهاند. برخی از محققین حوزه برند، برندسازی را در ایجاد ارزش برند خلاصه کردهاند. وین جاموری[11] در این خصوص اظهار میکند وقتی در مورد برندسازی سخن میگوییم در حقیقت منظورمان، فرایند ایجاد ارزش برند است. از دهه گذشته تاکنون شاهد یک روند رو به رشد برندسازی شرکتی نسبت به برندسازی محصولی بودیم. هدف برندسازی شرکتی ایجاد وضعیتی مطلوب برای نام و نشان سازمان ازطریق ذینفعان مختلف خود است. ناکس و بیکرتون برای برندسازی شرکتی همان تعریف سنتی برندسازی محصول را قائل هستند به این صورت که هدف هر دو آنها ایجاد تمایز و ترفیع نسبت به سایر برندهای موجود است. البته این نویسندگان اعتقاد دارند برندسازی شرکتی بسیار پیچیدهتر است چراکه نیازمند مدیریت مناسب تعاملات کلیه ذینفعانی است که به لحاظ ویژگی با یکدیگر متفاوت هستند. آکر نیز اعتقاد دارد یک برند شرکتی (برند سازمانی) میتواند نیرویی اهرمی، همافزایی و شفافیت ایجاد کند. علیالخصوص زمانی که محیط پیچیده و مغشوش است(دهدشتی، 1391). در بخش خصوصی اهمیت برندسازی به قدری است که جزئی اساسی از راهبرد در سطح کلی سازمان را تشکیل میدهد. این موضوع باعث شده راهبرد برند در راهبرد کلان سازمان از جایگاه ویژهای برخوردار باشد(محمودی و هرندی، 1393)
2-2-2-3 مدیریت برند
طبق نظر آلن ميشل[12]، مدیریت برند، باورها و ارتباطات شفاف، هدفمند و پایداری است که شرکتها بر اساس آنها برای مشتریان هدف خود ارزش آفرینی میکنند و به نوعی برند خود را مدیریت میکنند. وی مدیریت برند را جزء لاینفک برندسازی معرفی کرده و اعتقاد دارد هرگز برندی صرف انجام مجموعه فعالیتی تحت عنوان «ایجاد برند»، ساخته نمیشود به دلیل آنکه برای شکلگیری یک برند عوامل متعددی دخیل هستند. کاپفرر مدیریت برند را در داشتن راهبرد برای برند خلاصه میکند. برای مدیریت کردن یک برند، داشتن راهبرد یک ضرورت محسوب میشود. راهبرد برند، عنصري ضروری و نیروی محرکهای تعيين كننده برای برنامههای بازاریابی شرکتها محسوب میشوند. تثبیت موقعیت یک برند نسبت به رقبا و هدف قرار دادن مصرفکنندگان خاص، قیمتگذاری منطقی، ارتباطات با شرکا و هرگونه سیاستی که برای حمایت از برند صورت میپذیرد از جمله عواملی است که در این خصوص از اهمیت بالایی برخوردار است. میشل تصریح ميکند كه مدیریت برند میتواند بسیاری از شرکتها را از دام «خودشیفتگی برند» که ممکن است برخی را گرفتار خود کند، رها سازد چرا که شرکتها باید دائماً برای ارتقاء برند خود تلاش و کوشش کنند(قربانی، 1393)
2-2-2-4 تقابل برندسازی و مدیریت برند
اعتقاد رایج میان بیشتر مدیران شرکتهای چند ملیتی این است که تبلیغات نقش محوری در ساخت برند ایفا میکنند؛ در حالی که توسعه و حفظ یک برند قوی به معنی واقعی کلمه نیازمند تفکری راهبردی و پویاست تا بتواند به طور جدی به وعدههای داده شده به مشتری به طور پایدار وفادار بماند(ابراهیمی و دیگران، 1391).
2-2-2-5 سهم برند در بازار رقابتی
ممکن است مفهوم «مشتری محوری و سهم برند» با توجه به تأثیرات متفاوتی که دانش برندبر پاسخ مشتری در حوزه فعالیتهای بازاریابی آن برند میگذارد، تعریف شود. همچنین شاید گفته شود برندی خاص دارای سهم مشتری محوری مثبت و یا منفی در رابطه با واکنشهای قابلیت تغییر مشتریان در زمینه فعالیتهای گوناگون بازاریابی برای آن برند است. سهم برند از مشتری محوری هنگامی هویدا میشود که مشتری از برند آگاه و با آن آشنا باشد و نامش را در ذهن خود بهعنوان برند موردعلاقه، قوی و بی همتا تداعی کند. مصرفکنندگان معمولاً تنها یک تصویر از برند در ذهن خود دارند و آن تصویر با ویژگیها و امتیازات مثبتی مثل آداب و رسوم، بستهبندی، تبلیغات و نحوه اجرای آن، قیمتگذاری، پذیرش، وضعیت تجارت، نظم و انضباط کارکنان فروش، رضایت مشتری، الگوهای خرید مجدد و غیره که برند مورد نظر برایشان به ارمغان آوردهاست، تداعی میشود. کیفیت و قیمت در ذهن مشتری بهعنوان دو مفهوم مجزا از یکدیگر وجود ندارند بلکه کاملاً با یکدیگر در ارتباطند. تحقیقات نشان میدهد که دادن تخفیف زیاد، در ذهن مشتری این تفکر را شکل میدهد که حتماً یک جای کار ایراد دارد. تخفیفات مکرر از ارزش کالا در ذهن مشتری میکاهد و او کم کم به کیفیت کالا مشکوک میشود و همین سبب میشود تا مشتری به قیمت های فعلی کالا نیز به دیده تردید بنگرد(کرباسپور و یاردل، 1389).
2-2-2-6 سهم برند و رابطه مشتری
سهم برند قوی و کارا به شرکتها این امکان را میدهد تا مشتریان خود را به گونه بهتری حفظ کنند، به نیازهای آنها پاسخ مناسبتری بدهند و کمک کنند تا سوددهی شرکت دو چندان شود. سهم برند میتواند از طریق مدیریت خوب ارتباط با مشتری و ارج نهادن او و توجه به نیازهای وی، به طور موفقیت آمیزی توسعه یابد. بیتوجهی به خواستههای به حق مشتری میتواند در درازمدت تیشه به ریشه تمام تلاشهای صورت گرفته برای موفقیت یک برند بزند(قربانی، 1393)
2-2-2-7 درک شخصیت برند
در دنیای بازاریابی امروز شخصیت برند مفهوم جذاب و گیرایی دارد. آکر[13](۱۹۹۶)شخصیت برند را هسته مرکزی و نزدیکترین متغیر در تصمیمگیری مشتری در هنگام خرید میداند.در ارتباط با رتبهبندی احتیاجات انسان بر اساس مدل مازلو، سعی بر آن است که محصولات را در سطوح بالای ارضای احتیاجات مثل دارایی و اموال، عشق و احترام قرار دهد. البته شخصیت برند به طرق مختلف و با ابزارهای گوناگون ساخته میشود؛ با این حال خلق شخصیت معمولاً نیازمند ارتباطات فعال شــرکت است. تحقیق در سهم برند تلاشی است برای ارزشگذاری قدرت برند در بازار، درست مانند سهام یک شرکت از دیدگاه سهامداران. تحقیقات سهم برند شامل دو عنصر است:
الف:شکل برند
جایی که در آن برند شما و رقبایش در مقابل یک سری از شاخصها و ویژگیها شکل میگیرند. این شاخصها در خودِ مدل معمولاً ثابتند ولی ویژگیهای آنها ممکن است منحصر به برند و یا طبقهبندی آنها است.