۲-۳-۴٫ دیدگاه شناختی در مورد هیجان
مدل شناختی رفتاری کلاسیک به هیجان ها به عنوان پیامدهای شناختی ناسازگارانه و عدم سازماندهی شناختی که با رفتار تداخل میکند نگاه میکنند (بک، ۱۹۷۷؛ الیس[۱۸]، ۱۹۶۳). عکس العمل های هیجانی به وسیله ارزیابی ها یا معانی از وقایع که فرد آن را به موقعیت ها نسبت میدهد، تعیین میشوند. هدف اصلی شناخت درمانی تمرکز بر حذف پاسخ های هیجانی به وسیله شناسایی، بازبینی، چالش و ارزیابی مجدد برداشت های منفی و باورهای مرتبط با بدکاری های روانشناختی به وسیله شواهد متکی بر طرح واره ها و فراهم کردن آموزش های خوددستوری میباشد (بک، و دیگران، ۱۹۷۹). دیدگاه های اولیه شناختی رفتاری از پردازش هیجانی به طور معمول، تمرکز خود را بر ترس و اضطراب قرار دادهاند و پردازش هیجانی را به عنوان کاهش برانگیختگی هیجانی که از فعال شدن حالت ترس و تلفیق اطلاعات جدیدی که با ساختار ترس ناسازگارانه همسو نیستند تعریف میکنند.
اخیراًً نظریه شناختی ـرفتاری معاصری در ادبیات این حوزه شکل گرفته که از نظریه هیجان ناشی می شود (ماهونی[۱۹]،۱۹۹۱؛ سافران و گرینبرگ، ۱۹۹۱؛ ساموئیلوف و ماروین، ۲۰۰۰؛ تیزدل[۲۰] و بارنارد[۲۱]، ۱۹۹۳). برای مثال تیزدل (۱۹۹۶) خاطرنشان میکند که افکار منفی، باعث نگهداری و ادامه آسیب روانی میشوند و هرگز نقش ایجاد کننده آسیب روانی را به عهده ندارند. او مطرح میکند که سطح معناسازی ضمنی که به طور برجسته ای مرتبط با هیجان است، سطوح شناختی فراتر از پردازش سطح منطقی آشکار فراهم میکند. در نظریه هیجانی-منطقی-رفتاری، نظریه پردازان بر نیاز به تحول بینش عقلانی به بینش هیجانی تأکید کردهاند (الیس و درایدن[۲۲]، ۱۹۹۷). بنا بر نظر الیس (۱۹۶۳) بینش عقلانی به آگاهی مراجع و شناخت او از اینکه تفکر ناکارآمد و رفتارهای خود تخریبگرانه دارد بر میگردد، در مقابل، بینش هیجانی به توانایی فرد برای شناخت و تشخیص مشکلات و در پیش گرفتن رفتار مناسب برای حل مشکل باز میگردد (الیس و درایدن، ۱۹۹۷).
شناختی ها و سازه گرایان همچنین بیان میکنند که پردازش های هیجانی میتواند بر پردازش های شناختی تأثیر بگذارد. سازه گرایان، هیجان را در خلق معانی شخصی مؤثر میدانند (ماهونی، ۱۹۹۱). آن ها خاطرنشان میکنند که سیستم معنایی فرد که از سطوح پردازشی بسیاری برخوردار است، لازم است در درمان مد نظر قرار گیرد (همان منبع).
همچنین چندین نظریه بر اهمیت پردازش هیجانی در درمان مشکلات مربوط به اضطراب به عنوان مؤلفه اساسی در غرقه سازی برای درمان اختلالات اضطرابی تأکید کردهاند (هایز[۲۳] و اشتراوس، ۱۹۹۸). برای مثال فوآ[۲۴] و کوزاک[۲۵] (۱۹۸۶) پردازش هیجانی را به عنوان کاهش یا افزایش پاسخ های هیجانی که از مواجهه با حالت ترس ایجاد شده و اطلاعات ناهمخوانی که با فعال سازی ساختار ترس عاطفی-شناختی مربوط است، تعریف میکنند. آنان بر اساس نظریه پردازش هیجانی خود خاطرنشان میکنند که مواجهه با حافظه فوبیک فعال کننده ترس، تداعی های شناختی و ارزیابی از تروما را تصحیح میکند (الیوت، ۲۰۰۲).
به طور خلاصه، هیجان در شناخت درمانی بک برای افسردگی به عنوان نتیجه تفکرات ناسازگارانه تلقی می شود. وی خاطرنشان میکند که مورد چالش قرار دادن شناخت های افسرده کننده، احساسات منفی را تسکین میدهد. به هر حال با توجه به یافته های تجربی و مشاهدات بالینی که پیشنهاد میکنند نشانگان غالباً فراتر از سطح منطقی/عقلانی، خود را نشان میدهند (گرینبرگ و سافران، ۱۹۸۴؛ تیزدل و بارنارد، ۱۹۹۳) به نظر میرسد یک رویکرد تلفیقی به سوی نظریه هیجان در CBT در حال پدیدار شدن است.
۲-۳-۵٫ تلفیق نظریه های هیجان
نظریه هیجان معاصر، رویکردهای ارزیابی شناختی و تکاملی پیشین را با همدیگر تلفیق میکند. مفروضه اصلی نظریه هیجان معاصر این است که هیجانات ماهیت بیولوژیک داشته و برای ظرفیت انسانی، نقش محوری دارند و به عنوان یک سیستم جهت دهنده انطباقی عمل میکنند: سیستمی که طوری طراحی شده که ابقا را افزایش دهد (فریجدا[۲۶]، ۱۹۸۸؛ پلاچیک، ۱۹۸۰). این سیستم معناسازی مبتنی بر تکامل که سیستم های فیزیولوژیک، رفتاری و تجربه ای را با هم تلفیق میکند باعث می شود مردم در رویدادهای مهم به درستی در جهت بهزیستی خود گام برداشته و آنان را به سوی اعمال انطباقی سریع سازماندهی کنند (آرنولد[۲۷]، ۱۹۷۰). اینگونه فرض می شود که این تمایلات به سوی عمل که مبتنی بر بیولوژیک هستند از این ناشی می شود که فرد چگونه وقایع درونی و بیرونی خود را ارزیابی میکند (لازاروس[۲۸]، ۲۰۰۳). تصور می شود که ارزیابی فرد از موقعیت، اهداف و نیازهایش توجه وی را منعکس میکند. بنابرین نقش انگیزش و شناخت به عنوان مؤلفه های درونی هیجان مورد توجه قرار میگیرد (فریجدا، ۱۹۸۸؛ لازاروس، ۲۰۰۳).
زمانی که یک ارزیابی معطوف به هدف نیست، هیجان به عنوان یک تمایل به عمل برای سازمان دادن فرد به منظور عمل کردن در جهت رسیدن به هدف در نظر گرفته می شود. بنابرین هیجان به ما میگوید چه چیزی مهم است و ما را برای عمل انطباقی آماده میکند.
هر احساسی در پی یک نیاز به وجود میآید و هر نیازی جهت گیری ما را به عمل مشخص میکند (الیوت[۲۹] و دیگران، ۲۰۰۴). برای مثال ترس باعث می شود به سمت فرار هدف گیری کنیم و ما را برای گریختن آماده میکند در حالی که خشم هدف ما را در راه غلبه بر موانع پیش برده و ما را برای نزاع آماده میسازد (الیوت و دیگران، ۲۰۰۴؛ گرینبرگ[۳۰] و پایویو[۳۱]، ۱۹۷۰). بنابرین اهدافی که به وسیله هیجانات خلق میشوند همان هایی هستند که شناخت ها و اعمال نیز برای تحقق آن ها می کوشند (گرینبرگ و پایویو، ۱۹۹۷).
لازاروس (۲۰۰۳) ارزیابی ها را به عنوان ارزیابی های غیر زبانی مبهم در رابطه با اینکه چه چیزی برای خود (self) مفید یا مضر است مفهوم بندی میکند. وی این ارزیابی ها را برای هیجان لازم و کافی میداند و معتقد است که آن ها ارزش بقایی زیادی دارند و غالباً در ارتباط با توانایی انطباق ادراکی فرد پردازش میشوند (گرینبرگ، ۲۰۰۲؛ لازاروس، ۲۰۰۳).
۲-۴٫ پردازش هیجانی و شناخت
“