سازماندهی بر مبنای ناحیه جغرافیایی عبارتست از گروه بندی بخش ها بر مبنای ناحیه جغرافیایی. در این ساختار سازمانی، همه فعالیت های شرکت در نواحی جغرافیایی به یک مدیر گزارش می شود (دابرین، ۱۹۸۹). سازمانی که چنین ساختاری داشته باشد می تواند خود را با نیازهای خاص هر منطقه وفق دهد و کارکنان در پی تأمین اهداف منطقه ای بجای اهداف کشوری یا ملی هستند. در این سازمان ها، ایجاد هماهنگی در داخل واحدهای هر منطقه مورد تأکید قرار می گیرد بجای این که بین همه مناطق جغرافیایی یا سراسر کشور هماهنگی ایجاد کند (دافت، ۱۹۹۸).
۲-۴-۵) سازماندهی بر مبنای فرایند
“سازماندهی بر مبنای فرایند عبارتست از گروه بندی تلاش ها بر مبنای فعالیت های انجام شده بوسیله بخش های سازمانی. فرایند یا تجهیزات بکار برده شده در تولید یک محصول، ممکن است مبنایی برای یک طرح بخش بندی باشد. قرار دادن همه ماشین های کنترل در یک بخش و ماشین های تراش در بخش دیگر نشان دهنده سازماندهی به وسیله تجهـیزات می باشد" (دابرین، ۱۹۸۹ :۲۱۵).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۲-۵) انواع ساختار سازمانی
در یک طبقه بندی کلی سازمان ها را به دو نوع سازمانها با ساختار مکانیک و سازمان ها با ساختار ارگانیک تقسیم بندی می کنند. که به تشریح هر کدام از آنها پرداخته می شود.
۲-۵-۱) ساختار مکانیکی
ساختارهای مکانیکی[۵۷] به وسیله ویژگی هایی نظیر پیچیدگی و رسمیت زیاد و تمرکز گرایی شناخته می شوند، چنین ساختارهایی با وظایف یکنواخت مناسبت داشته و بر رفتارهای برنامه ریزی شده متکی بوده و در واکنش به رویدادهای پیش بینی نشده نسبتاً کند عمل می کنند (رابینز، ۱۹۸۷).
در ساختار مکانیکی، تصمیمات در مورد تمامی ساخت سازمانی و امور فنی آن بدون کسب تکلیف از رهبران و یا صاحبان قدرت اتخاذ می شود و حوزه قدرت و اختیارات هر واحد سازمان، معین است. همچنین برای اطمینان یافتن از انجام منظم و مداوم وظایف و مسئولیت ها، مقررات و آئین نامه هایی تدوین می شود. تصمیمات ممکن است در سطوح بالاتر سازمانی اتخاذ شود. اشخاصی که به تصدی شغلی گمارده می شوند باید آموزش های شغلی و تخصص لازم را دیده باشند. فعالیت رسمی سازمان بیشترین اهمیت را دارد و مدیریت از مقررات و خط مشی ها، رویه ها و آئین نامه های حاکم بر سازمان تبعیت می کند. طرحهای سازمانی مکانیکی و بوروکراتیک از جمله طرحهایی هستند که برای شرایط قابل پیش بینی مناسبند و تا زمانی که وقایع و امور مختلف آشنا و تکراری باشند، این گونه ساخت های سازمانی هم می توانند بسیار موفق باشند (هایک و گالت[۵۸]،۱۹۸۷).
۲-۵-۲) ساختارهای ارگانیکی
“ساختارهای ارگانیکی[۵۹] نسبتاً منعطف و انطباق پذیر بوده و تأکید بر ارتباطات موازی به جای عمودی دارند و نفوذ در آن ها براساس مهارت و دانش صورت می گیرد به جای این که بر مبنای اختیارات ناشی از پست سازمانی باشد. مسئولیت ها به جای این که صرفاً بر اساس شرح شغل باشد، به صورت انعطاف پذیر، تعریف شده و تأکید برروی مبادله اطلاعات بوده به جای اینکه بر صدور دستورات باشد “(رابینز، ۱۹۸۷ :۱۵۴).
ویژگی های اساسی ساخت سازمانی ”ارگانیکی“ عبارتند از: وجود اختیارات غیرمتمرکز، قوانین و مقررات کمتر، غیررسمی بودن تعاریف مشاغل، تأکید بیشتر روی انعطاف، تطبیق با محیط، شبکه ارتباطات شخصی و غیر رسمی و هم چنین توجه بیشتر به خود کنترلی به جای اعمال کنترل از طریق سلسله مراتب (چاندان[۶۰]،۱۹۸۷). “به اعتقاد برنز و استاکر[۶۱] مؤثرترین ساختار، ساختاری است که خود را با الزامات محیط انطباق دهد. یعنی طرح مکانیکی در یک محیط با ثبات و مطمئن قابل استفاده است و ساختار ارگانیک در یک محیط متلاطم و دارای تغییر زیاد بکار می رود” (رابینز،۱۹۸۷ :۱۵۴).
۲-۶) مفهوم کارآفرینی
نخستین گام جهت شناخت و تبیین درست هر مفهوم یا پدیده ارائه تعریف روشن و صریح از آن است. “کارآفرینی مانند سایر مفاهیم مطرح در علوم انسانی زمانی قابل تحلیل و بررسی است که تعریف یا تعاریف روشن و مشخص از آن ارائه گردد اما کارآفرینی از جمله واژه هایی است که تعریف واحد یکسانی از آن ارائه نشده است. بر این اساس دیدگاه ها و نظریه های مختلفی از طرف نظریه پردازان علوم مختلف در مورد آن مطرح شده است” (نیازی و کارکنان، ۱۳۸۹: ۷۶). از منظر تاریخی واژه کارآفرینی در قرن شانزدهم میلادی از واژه فرانسوی Enterprender(کارآفرینی) برسر زبانها افتاد. در واقع این واژه “اولین بار برای افرادی به کار برده شد که در ماموریت های نظامی،[۶۲] خود را به خطر می انداختند” (احمدپور، ۱۳۷۹: ۴).
“در فرهنگ وبستر کارآفرین به عنوان کسی که سازمان می دهد، اداره می کند و مخاطرات بعدی یک سرمایه گذاری یا یک طرح را می پذیرد” (نیازی و کارکنان، ۱۳۸۹: ۷۶) تعریف شده است. در زبان فارسی واژه کارآفرینی به طور دقیق معادل یابی نشده است. به طوری که نمی توان از معنای متداول کارآفرینی به معنای دقیق آن دست یافت، مثلا در فرهنگ پنج جلدی انگلیسی به فارسی آریان پور کاشانی برابر واژه مذکور و واژهEntreprenant معنای« متهور، اقدام به کارهای مهم، جسور، بی باک، دل به دریا زدن و پیش قدم در تاسیس شرکت و… » قید گردیده که تا حدودی معنی کارآفرینی به معنی خاص کلمه را به ذهن خواننده القاء می کند (مقیمی، ۱۳۸۴).
احمدپور معتقد است ” این واژه در ادبیات فارسی ابتدا به معنی کار فردا و سپس کارآفرینی ترجمه شد. البته این ترجمه جامع، مانع، مفید و به معنای دقیق واژه نیست، در واقع اگر این واژه «ارزش آفرین» ترجمه می شد، به نظر رساتر بود. گر چه معنای واژه ارزش در ادبیات اقتصاد غرب با معنای آن در ادبیات دینی ما متفاوت است” (احمدپور، ۱۳۸۳: ۱۰). “بر اساس تأیید برخی از صاحب نظران اصطلاح کارآفرینی (Enterpreneur) در معنا و مفهوم فعلی را اولین بار ژوزف شومپیتر[۶۳] به کار برد. این اقتصاددان اتریشی الاصل ساکن امریکا که او را پدر علم کارآفرینی می نامند، بر این باور بود که رشد و توسعه اقتصادی در یک نظام زمانی میسر خواهد بود که افرادی در بین سایر احاد جامعه با خطر پذیری، اقدام به نوآوری کرده و با این کار روش ها و راه حل های جدید جاگزین راهکارهای ناکارآمد قبلی شود” (سعیدی کیا، ۱۳۸۲: ۱۷). از دیدگاه این صاحب نظر، کارآفرینی به عنوان ویژگی مطرح است که فراتر از قواعد و قوانین موجود، رویداد ها و نتایج بلند مدت را پیش بینی و موقعیت های مختلف اقتصادی و اجتماعی را تغییر می دهد. مضافاً تصمیمات فردی و الگوهای رفتاری و کیفیت نسبی نیروها، عوامل اصلی و تعیین کننده فعالیت های کـــــارآفرینانه هستند. شومپیتر کارآفرینی را نیروی برهم زننده
اقتصاد به کار برده و آن را با عنوان « تخریب خلاق[۶۴] » نام می برد (فو[۶۵]، ۲۰۰۰). هیسریچ و پیترز[۶۶] (۲۰۰۲، به نقل از احمدی پور، ۱۳۸۸) کارآفرینی را عبارت از فرایند خلق چیزی با ارزش و متفاوت، از طریق اختصاص زمان و تلاش کافی همراه با ریسک مالی، روانی و اجتماعی، هم چنین دریافت پاداش های مالی و رضایت شخصی از نتایج حاصله می دانند.
لیو و دابینسکی[۶۷] (۲۰۰۰) نیز کارآفرینی را عبارت از یک مفهوم چند بعدی یا یک فرایند ریسک پذیری، نوآوری و پیش دستی در ایجاد یا کنترل وقایع می دانند. ” کارآفرینی را میتوان یک فرایند پویا نامید که شامل آرمان، تحول، دگرگونی و خلاقیت می شود. این فرایند به کاربرد و استفاده نیرو و انگیزه افراد در جهت خلق و اجرای ایده های نو و همچنین راه حل های کاربردی احتیاج دارد. اجزای اصلی این فرایند عبارتند از:
میل به خطر پذیری حساب شده بر اساس زمان
ارزش خالص یا فرصت شغلی
توانایی تشکیل یک تیم در ارتباط با انجام یک کار پر خطر
داشتن مهارت خلاق در نظم بخشیدن به منابع مورد نیاز
داشتن چشم اندازی برای یافتن فرصتهایی که دیگران نمی توانند در یک موقعیت به هم ریخته پر آشوب در یابند ” (کوراتکو و هاجتس[۶۸]، ۲۰۰۴، به نقل از علی میری، ۱۳۸۷: ۳۰).
درکارآفرینی، همه متفق القول هستند که بحث بر سر نوعی رفتار است که شامل ارائه راهکار، سازماندهی یا تغییر ساز وکارهای اقتصادی برای تبدیل شرایط و منابع و دست مایه های عملی و نیز پذیرش ریسک شکست، می شود (شاه حسینی، ۱۳۸۸). ” رونشتات[۶۹]، پس از بازبینی تکامل کارآفرینی و بررسی تعاریف گوناگون آن، شرحی خلاصه را ارائه داد: کارآفرینی فرایند پویایی برای ایجاد ارزش افزوده است، این ارزش را افرادی ایجاد می کنند که ریسک های بزرگی را در زمینه سرمایه، زمان و یا تعهد کاری برای فراهم آوردن ارزشی جهت یک محصول یا سرویس به جان می خرند. خود محصول یا سرویس ممکن است جدید باشد یا نباشد یا ممکن است مختصر به فرد باشد یا نباشد، ولی ارزش باید به نحوی توسط کارآفرین با امنیت بخشیدن و اختصاص دادن منابع و مهارت های لازم القاء گردد” (شاه حسینی، ۱۳۸۸: ۲).
هم چنین می توان گفت ” کارآفرینی فرایند پویایی از تغییر بینش و بصیرت است") عبدالملکی و همکاران، ۱۳۸۷: ۱۰۵) و یا ” کارآفرینی به عنوان یک فرایند افزایش ثروت از طریق نوآوری و کشف فرصتهاست” (ناسوشن[۷۰] و همکاران، ۲۰۱۱: ۳۳۷). علاوه بر این، “کارآفرینی به فرایند ایجاد ارزش با فراهم آوردن ترکیب منحصر به فردی از منابع برای بهره گیری از یک فرصت اشاره دارد. این فرایند نیازمند یک عمل کارآفرینانه و یک عامل کارآفرینانه است. عمل کارآفرینانه به مفهوم سازی یا پیاده سازی یک ایده، فرایند ،محصول، خدمت یا یک کسب وکار جدید دلالت دارد. عامل کارآفرینانه نیز فرد یا گروهی می باشد که مسئولیت شکوفاسازی و به بار نشستن عمل کارآفرینانه را برعهده می گیرد” ( حق شناس و همکاران، ۱۳۸۶: ۳۷).
کارآفرینی نیروی محرکی است که نقش آن یافتن فرصتهای استفاده نشده در بازار بوده و به دنبال ایجاد تعادل جدیدی در بازار میباشد (النورم[۷۱] و همکاران، ۲۰۰۷). گارول و استان[۷۲] (۲۰۰۶) نیز کارآفرینی را موتور محرک توسعه و پیشرفت اقتصادی و ایجاد شغل و اصلاح اجتماع می دانند.
از نظر کیرکوود[۷۳] (۲۰۰۷) کارآفرینی هسته مرکزی فعالیت های اقتصادی بازار و کارآفرینان، افراد، گروه ها و یا مردمی هستند که کسب وکار جدیدی را تأسیس و اداره می کنند به گونهای که حداقل برای بیش از یک نفر ایجاد اشتغال کنند. کارآفرینی از نظر حسینیخواه و همکاران (۱۳۸۶) نیز عبارت است از فرایندی که اشخاص و گروه ها از طریق آن، فرصت های پیرامون خود را که برای دیگران به صورت آشفتگی[۷۴]، تناقض[۷۵] و اغتشاش[۷۶] است به دام انداخته و به واسطه گردآوری بی نظیر مجموعه ای از منابع، به ایجاد برون دادهای جدید (محصول، خدمات، فرایند) پرداخته و سپس با ایجاد کسب و کار، این برون دادهای جدید را به بازار می رسانند.
“واندرورف و براش[۷۷] (۱۹۸۹) هنگام بررسی ۲۵ تعریف کارآفرینی خاطر نشان ساختند که کارآفرینی به عنوان یک فعالیت تجاری، مشتمل بر اشتراک رفتارهای زیر است : ۱- ایجاد[۷۸] : تأسیس یک واحد تجاری جدید ۲- مدیریت عمومی[۷۹] : جهتگیری مدیریتی یک فعالیت تجاری یا تخصیص به آن ۳- نوآوری[۸۰] : بهره برداری تجاری کالا، فرایند، بازار، مواد اولیه یا سازمان جدید ۴- مخاطره پذیری[۸۱] : قبول مخاطره ناشی از زیان یا شکست بالقوه یک واحد تجاری که به طور متعارف زیاد باشد ۵- نیت عملکرد[۸۲] : نیت و قصد و دستیابی به سطوح بالای رشد و سود در یک واحد تجاری” ( احمدپور و احمدی، بی تا :۱۵)
با توجه به مجموع مطالب فوق می توان گفت کارآفرینی فرایندی است که در آن با بهره گیری از منابع و کشف فرصت ها در جهت ایجاد کسب و کارهای جدید همراه با شرایط ریسک پذیری بالا اقدام به فعالیت های نوآورانه و مبتکرانه می شود.
۲-۷) مفهوم کارآفرین
در مورد فرد کارآفرین و مجموعه ویژگی های چنین فردی، تبیین های متفاوتی ارائه شده است. از یک منظر می توان گفت که ” کارآفرین فردی است که دارای ایده نو و جدید است و از طریق فرایند تأسیس و ایجاد یک کسب و کار (شرکت) و قبول مخاطره، محصول یا خدمات جدید را به جامعه معرفی می کند” (احمدپور، ۱۳۷۹: ۱۲۹). تراپ مان و مورنینگ استار[۸۳] (۱۹۸۹، به نقل از خنیفر، ۱۳۸۵) معتقدند که کارآفرین یعنی ترکیب متفکر با مجری. کارآفرین فردی است که فرصت ارائه یک محصول، خدمات، روش و سیاست جدید یا راه تفکری جدید برای یک مشکل قدیمی را می یابد، کارآفرین فردی است که می خواهد تأثیر اندیشه، محصول یا خدمات خود را بر نظام مشاهده کند.
اصطلاح کارآفرین توسط کانتیلون[۸۴] (۱۷۳۰) به مفهوم خوداشتغالی به کار برده می شد که تا فرا رسیدن وضعیت خوب اقتصادی محتمل، تحمل و رویایی با ریسک را می پذیرفت (جزنی، ۱۳۸۶). کارآفرین مبتکر و سازمان دهنده چند ساز و کار اجتماعی و اقتصادی است و ریسک ورشکستگی را می پذیرد (آلبرت شاپیرو[۸۵]، ۱۹۷۵، نقل از احمدی، ۱۳۸۷). کارآفرین کسی است که خوداشتغالی و دیگر اشتغالی ایجاد کند، ارزش افزوده ایجاد کند، خلاقیت و نوآوری کاربردی داشته باشد، فرصتها را به دستاوردها تبدیل کند، منابع و امکانات را به سوی هدف هدایت کند و اید های خلاق را به ثروت تبدیل کند( جعفری نژاد، ۱۳۸۸).
از دیدگاه» جان باتیست سی[۸۶]« کارآفرین سازمان دهنده بنگاه اقتصادی می باشد و در عملکرد تولید و توزیع آن نقش محوری دارد. در واقع وی تنها بر اهمیت کارآفرینی در کسب وکار تأکید دارد و کارآفرین را در ارتباط با نوآوری یا ایجاد سرمایه مورد بحث قرار نمی دهد. رابرت لمب نیز مهم ترین ویژگی کارآفرین را تصمیم گیری می داند. از نظر او کارآفرینی یک نوع تصمیم گیری اجتماعی است که توسط نوآوران اقتصادی انجام می شود و نقش عمده کارآفرین را اجرای فرایند گسترده ایجاد جوامع محلی، ملی و بین المللی و یا دگرگون ساختن شعار های اجتماعی و اقتصادی می دانست ( پالمر، ۱۹۸۷، به نقل از نیازی و کهتری،۱۳۸۹). “جفری تیمونز[۸۷] کارآفرین را ایجاد کننده یک چیز ارزشمند از هیچ می داند” (سعیدی کیا، ۱۳۸۲: ۱۸).
کار و تلاش عنصر اساسی در نقش آفرینی انسان در طول حیات خویش است و این مهم در نظام ارزشی و دینی همواره مورد تأکید بوده است. با یک نگاه کلی به ویژگی های یک فرد کارآفرین و خصوصیاتی که اسلام از یک انسان با تقوا انتظار دارد، می توان فهمید انسان مؤمن به تمام معنا، می تواند یک کارآفرین باشد چرا که ویژگی های یک کارآفرین، مانند مسئولیت پذیری، دستیابی به درجات بالاتر اجتماعی، تحمل شکست و امید و فعالیت، در اسلام نیز برای موفقیت و کامیابی دنیوی و اخروی به انسان ها توصیه شده است (خنیفر، ۱۳۸۵). “از نظر اسلام، کارآفرین تلاشگری است که با اتکا به نفس و توکل به خداوند بتواند از حداکثر توانایی های جسمی، مادی و تخصصی خود از راه حلال برای منافع خود در جامعه ای که در آن زندگی می کند استفاده نماید” (محبی، ۱۳۸۶ :۱۲).
بنابراین می توان گفت کارآفرین فردی است که با فکر و ایده ای خلاقانه و با بهره گرفتن از شناخت فرصت ها و پذیرش ریسک به منظور ارائه خدمت و یا محصول جدید به جامعه، به ایجاد کسب و کاری کوچک، یا بزرگ اقدام می کند.
۲-۸) اهمیت کارآفرینی
” اهمیت و ضرورت کارآفرینی در خلق ثروت و توسعه جامعه به وسیله صاحب نظران مختلفی چون شومپیتر (۱۹۳۴) مک کلند (۱۹۵۳)، کوگ (۱۹۶۵)، ونیتر (۱۹۶۹)، کرایزنر (۱۹۷۳)، کاسون (۱۹۸۲)، لاوومک میلان (۱۹۸۸)، کیرچوف (۱۹۸۹)، سینگ (۱۹۸۹)، شاور و اسکات (۱۹۹۱)، بالدوین (۱۹۹۵) و آکس (۱۹۹۷) مورد تاکید قرار گرفته است” (نیازی و کهتری، ۱۳۸۹: ۱۳). سیاستگذاران در اروپا و ایالات متحده بر این باورند که برای رسیدن به سطوح بالای رشد اقتصادی و نو آوری کار آفرینی بیشتری نیاز است. چرا که تحقیقات تجربی از روابط مثبت بین فعالیت کار آفرینانه و نتایج اقتصادی مانند رشد اقتصادی و نو آوری حمایت می کند. (وان پراگ و ورسلوت[۸۸] ، ۲۰۰۷ ، به نقل از استربیک[۸۹] و همکاران ، ۲۰۱۰).
” کارآفرینی از منابع مهم و پایان ناپذیر همه جوامع بشری است. منبعی که بر توان خلاقیت انسان ها بر می گردد، از یک سو ارزان و از سوی دیگر بسیار ارزشمند و پایان ناپذیر است. امروزه همگان در یافته اند که جوامعی که بر منابع انسانی نسبت به جوامعی که به منابع زیر زمینی متکی بوده، در بلند مدت موفق تر بوده اند، منابع زیر زمینی در کشورهای جهان سوم بر خلاف مزیت های آن از جمله، موانع توسعه یافتگی محسوب شده است، در صورتی که عدم وجود این منابع در بعضی کشورها باعث شده است تا آن ها با بهره گرفتن از نیروی فکر، خلاقیت و ابتکار و یا در یک محله کارآفرینی از جمله کشورهای پیشرو در جهان کنونی شوند ” (اکبری، ۱۳۸۰ : ۱۷۱). “به دلیل اهمیت کارآفرینی و تآثیراتی که در ساختارهای متفاوت داشته است. عاملی برای کمک به سازمان ها برای ارتقا سازمانی و استعدادهای کارکنان شان شده است” (شاه حسینی و همکاران، ۲۰۰۹ : ۱۰۰).
با کارآفرینی است که نیازها شناخته می شود و با رفع نیازها، پیشرفت حاصل می شود. کشورهای صنعتی به این دلیل پیشرفته اند که در فناوری اطلاعات پیشرفت کرده اند و توسط آن، هم اقتصاد جهان را در اختیار گرفته و هم تبدیل به قدرت نظامی شده اند و حال فرهنگ جهان را به سوی خواسته های خود هدایت می کنند (حسینی و کاظمی، ۱۳۹۰).
حقیقی (۱۳۸۵) پیامدها و آثار مثبت جانبی کارآفرینی را چنین بر می شمارد؛
- رشد اقتصادی و تحرک اجتماعی: طبق نظر شومپیتر عامل رونق چرخه اقتصادی، فعالیت کارآفرینان است.
- اشتغال: اگر کارآفرینی یک فرایند دائمی و بلند مدت باشد، نمی توان انتظار داشت که کارآفرینان نقش »شغل آفرینی» را نیز به خوبی ایفا کنند.
- پیوند علم و بازار: امروزه ثابت شده است که یکی از بهترین روش ها، استفاده بهینه از علم در بازار، گسترش کارآفرینی فردی و کارآفرینی درون سازمانی است.
- گسترش اخلاق در اقتصاد: از آن جا که پایه و اصل اولیه فعالیت کارآفرینی اخلاق است، توسعه کارآفرینی باعث گسترش سرمایه های اجتماعی، صداقت، ازخودگذشتگی و اعتماد خواهد شد. مطالعات انجام شده در آمریکا نشان داده که بیشتر از ۹۵% از ثروت ها از سال ۱۹۸۰به بعد ایجاد شده اند و این در نتیجه کارآفرینی و ایجاد کسب و کار های کوچک بوده است.
از نگاه دیگر کارآفرینی موجب اشتغال و توزیع متناسب در آمد می شود، کیفیت زندگی را بهبود و اضطراب های اجتماعی را آرامش می بخشد، هم چنین باعث بهره برداری از منابع و فعال شدن آن ها برای بهره وری عظیم ملی و سود اجتماعی از طریق دولت می شود (سالازار، ۱۳۸۳).
اهمیت این مسئله آنگاه مشخص تر میشود که به این واقعیت مهم توجه کنیم که در جهان امروز و در ذیل مبحث توسعه، شاخصهای سخت افزاری[۹۰]و سرمایه های فیزیکی مشهود، جای خود را به قابلیتها و توانمندی های نرم افزاری هم چون خلاقیت[۹۱]، نوآوری[۹۲]، خلق محصولات جدید و ارائه ایده های جدید داده که عموماً در قالب آنچه اصطلاحاً اقتصاد دانش محور[۹۳] خوانده می شود، از نقش و جایگاهی برجسته در رشد و توسعه جوامع مختلف برخوردار می باشند.
از این منظر در در شرایط کنونی و در مسیر گذر از یک جامعه صنعتی به یک جامعه اطلاعاتی[۹۴] به جای توجه صرف به بازوی نیروی انسانی، به مغز آن ها توجه شده و در چنین فضایی پدیده کارآفرینی نیز بر مبنای دانایی، توانایی و دانشی که فرد بتواند به میزان بیشتری آن را تولید نماید، مورد تأکید قرار می گیرد (احمدپور ،۱۳۸۲). در واقع، ضمن آنکه کارآفرینی به عنوان یکی از ضروریات هزاره جدید مطرح می باشد (حسینی لرگانی و همکاران، ۱۳۸۷) باید از آن به عنوان عامل رشد و توسعه و نیز یکی از شاخص های مهم در رصد کردن چشم انداز مطلوب هر جامعه یاد کرد که این امر بر تأثیرات عمیق آن در به چالش کشیدن انسان عصر پست مدرن دلالت دارد (کلارک[۹۵]، ۲۰۰۴). به علاوه، تحولات سریع و شتابان اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، پیچیدگیها و رقابتی شدن اقتصاد جوامع، چالشها و مشکلات ناشی از توزیع ناعادلانه درآمد، کیفیت نامطلوب زندگی برخی گروه های انسانی زمینه ای را فراهم آورده تا امروزه انسان کارآفرین[۹۶] به عنوان راه حل اصلی مشکلات مذکور و منبع نامحدود توسعه مورد توجه قرار گرفته و ایجاد رفتار و روحیه کارآفرینی در میان شهروندان مورد تأکید قرار بگیرد (زمانی و همکاران، ۱۳۸۷). نتیجه و حاصل این رویکرد آن است که افرادی تربیت شوند که با خلاقیت و خطر پذیری خود اقدام به نوآوری کرده و راهکار های جدید را جایگزین روش های قدیمی و ناکارآمد قبلی نمایند (مرادی و همکاران، ۱۳۸۷). بدیهی است تحت شرایطی که تفکر و اندیشه ارزش است، جوامعی می توانند توسعه یابند که از منبع انسانی که منشأ فکر و ایده و اساسی ترین عنصر ارزش آفرینی است، حداکثر بهره را داشته باشند (قانع بصیری، ۱۳۷۳).
۲-۹) انواع کارآفرینی:
صاحب نظران تا کنون تقسیم بندی های مختلفی از کارآفرینی ارائه داده اند. در یک تقسیم بندی کلی دو شکل کارآفرینی فردی[۹۷]، شامل کارآفرینی آزاد یا مستقل و کارآفرینی درون سازمانی[۹۸] و کارآفرینی گروهی، شامل کارآفرینی سازمانی[۹۹] قابل طرح و تبیین است (صمدآقایی، ۱۳۷۷). کارآفرینی فردی بر طبق دیدگاه بای گریو[۱۰۰] (۱۹۹۴، به نقل از همتی، ۱۳۸۸) حالتی است که طی آن فردی کسب وکار مستقلی را ایجاد می کند یا نمایندگی آن را از طریق شناسایی فرصت و بسیج منابع و امکانات لازم به دست می آورد و تمرکز او بر نوآوری، توسعه فرایند، ایجاد محصولات یا خدمات جدید است که فرایند کارآفرینی شامل کلیه فعالیت ها، وظایف و اقدامات مرتبط با درک فرصت ها و ایجاد سازمان ها برای تعقیب فرصت هاست. ” کارآفرینی مستقل فرایندی است که کارآفرین از ایده تا ارائه محصول خود به جامعه، کلیه فعالیت کارآفرینانه را با ایجاد یک بنگاه اقتصادی جدید به طور مستقل طی می کند” (سعیدی کیا، ۱۳۸۲: ۲۰۰). پوستیگو (۲۰۰۲) نیز معتقد است کارآفرینی مستقل، از برخورد ویژگی های فردی کارآفرینان با محیطی که در آن نشو و نمو یافته اند، به وجود می آید.
کارآفرینی درون سازمانی فرایندی است که کارآفرین برای انجام فعالیت کارآفرینانه در سازمانی که معمولأ سنتی و بوروکراتیک است، طی می کند (جزنی، ۱۳۸۶). بنابراین کارآفرین درون سازمانی به فردی اطلاق می شود که در سازمان ها بدون حمایت سازمان خود به فعالیت های کارآفرینی مشغول است. به عبارت دیگر، کارآفرینی درون سازمانی فرآیندی است که در آن محصولات یا فرایندهای نو آوری شده از طریق ابقا و ایجاد فرهنگ کار آفرینانه در یک سازمان از قبل تأسیس شده به ظهور میرسند (کرباسی و همکاران، ۱۳۸۱).