به زعم فریدمن، رکودتورمی چیزی نبود جز واکنش طبیعی مردم به بر ملا شدن توهم پولی که تا قبل از آن وجود داشت. (قبادی، رئیسدانا، 1368 : صفحه 237) وقتی این توهم پولی آشکار شد، سیاستهای دولت برای کنترل تورم کارایی خود را از دست داده و دوره های رکود اقتصادی با تورمهای افسارگسیخته همزمان شدند.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
به زعم مارتینز[60]، ژولینگ، مشخصه اصلی این معضل اقتصادی قیمتهای بالا به همراه رشد اقتصادی اندک است. (مارتینز[61]، ژولینگ[62]، 2008 : صفحه 1) هنگامی که این پدیده اقتصادی بروز می کند، رابطه جانشینی که منحنی فیلیپس اذعان میکرد بین نرخ تورم و نرخ بیکاری وجود دارد، دیگر برقرار نخواهد بود. رکودتورمی را میتوان به عنوان معضل اقتصادی که در اثر کارکرد ناصحیح نهادها شکل گرفته است، مورد ارزیابی قرار داد. در واقع این معضل اقتصادی در شرایطی که نهادهای مولد و کارا جای خود را به نهادهای ناکارایی دهند که فعالیتهای تولیدی را مختل می کنند و سازمانهای نظارتی صحیحی که بتوانند این نهادها را محدود کنند، وجود نداشته باشند یا به درستی عمل نکنند، شکل خواهد گرفت.
2-7-3) پیشینه وقوع رکودتورمی:
اقتصادهایی که بر اساس عوامل بازار پایهگذاری شده اند از دیرباز دستخوش بیکاری مزمن و رشد بطئی بوده اند. پس از کینز، دولتها به این نکته پی بردند که میتوان از طریق سیاستهای انبساطی پولی و مالی با رکود و کسادی مقابله کرد. از جنگ جهانی دوم به بعد، هر زمان به نظر میرسید کسادی بر اقتصاد حکمفرما شده است، طبقه حاکم براساس آموزههای کینزگرایان، با بهره گرفتن از پول و اعتبار یا افزایش کسری بودجه، برای مدتی با کسادی مبارزه میکردند. اما با به وجود آمدن بحرانها به صورت متناوب و ایجاد تضادهای ساختاری در جامعه، مشکلات دیگر با بهره گرفتن از سیاستهای پولی حل نخواهند شد و فقط در کوتاهمدت سرپوشی بر آنها گذاشته می شود و با گذشت زمان تضادها متراکم و بخش بزرگی از افزایش تقاضای پولی به جای آنکه صرف تولید شود، در رشد قیمتی کالاها و خدمات ظاهر شده و رکودتورمی آشکار خواهد شد. (قبادی، رئیسدانا، 1368 : صفحه 321 و 322) در این زمان بیکاری و تورم به تدریج به هم گره خورده و دوره های بیکاری شدید و تورم سنگین، یکی پس از دیگری به تناوب و در عین حال هر دو با هم و همزمان به وقوع میپیوندند. (ویتزمن[63]، 1368 : صفحه 9)
پس از بحران دهه ۱۹۳۰ و راه حل موفق کینز مبنی بر اعمال سیاستهای انبساطی در زمانی که رکود دهه ۱۹۷۰ به وقوع پیوست؛ اکثر اقتصاددانان با توجه به تجربه موفق دهه ۱۹۳۰، مجددا راهحل کینز را انتخاب کردند، در حالی که شرایط اقتصادی آن زمان به طور کلی متفاوت از رکود دوره قبل بود. (قبادی، رئیسدانا، 1368 : صفحه 321) در همین زمان بود که منحنی فیلیپس برای اولین بار زیر سوال رفت و نیاز به بازنگری در اندیشه اقتصاددانان پدید آمد. در آن دوره تورمی شتابان، بحران بنیادی را پوشاند، اما برخلاف پیش بینیهای اقتصادی که تا پیش از آن وجود داشت، این تورم شتابان مانع از بیکاری، افت شدید ارزش واقعی شاخص بازار سهام و ورشکستگیهای گسترده تجاری و بانکی نشد. نگرانی مهمی که در آن زمان وجود داشت این بود که نظامهای اقتصادی و مالی به همراه یکدیگر از هم بپاشند. (صداقت،1390 : صفحه 240 و 241) البته افزایش قیمت نفت در سال 1973 و اولین شوک نفتی، افزایش نرخهای بین المللی بهره کمتر از نرخ تورم و منفی شدن نرخ بهره حقیقی هم در شکل گیری این بحران اقتصادی جدید تاثیرگذار بود.
در نیمه اول دهه 1970 میلادی، به دلیل منفی شدن نرخ بهره حقیقی استقراض در بلندمدت یا بسیار ارزان تمام میشد و در بیشتر موارد حتی هزینهای برای کشورهای وامگیرنده در بر نداشت. بنابراین کشورهای واردکننده نفت ترغیب شدند تا در این دوران دست به استقراض و وام گرفتن از مراجع بین المللی بزنند. در این زمان کشورهای صادرکننده نفت که با درآمدهای عظیمی مواجه شده بودند، شروع به دادن وام به کشورهای واردکننده نفت کردند. در دهه 1980 میلادی، میانگین رشد اقتصادی کاهش پیدا کرد و در کشورهای در حال توسعه نیز افول شدید رشد اقتصادی در حدود یک دهه به درازا کشید و تورم شدید، فرار سرمایه، میزان پایین سرمایه گذاری، تنزل شدید سطح زندگی مردم، افزایش نابرابری و افزایش شدید فقر این کشورها را دربرگرفت. (استیگلیتز، 1387 : صفحه 145) یکی از راهکارهای متداولی که کینزگرایان برای خروج از بحرانهای اقتصادی ارائه کرده بودند، افزایش دستوری دستمزدها بود و کشورها در دهه 1970 و 1980 میلادی بدون آنکه به بیکاری ساختاری و اصطکاکی موجود در جامعه توجه کنند، آن را به کار گرفتند. (ساعدی،1382 : صفحه 76) پس از اجرای این سیاست بخشی از نیروی کار اخراج شدند و تعداد بیکاران افزایش یافت. با افزایش دامنه رکود، کمبود تقاضای کل بیش از پیش افزایش یافته و بحران اقتصادی به وجود آمده عمیقتر شد. در آن زمان در سالهای متوالی، تقریبا در همه کشورهای سرمایهداری پیشرفته، رکودتورمی با شدتهای متفاوتی بروز کرد.
2-7-4) دیدگاه مکتبهای اقتصادی درباره رکودتورمی:
-
- دیدگاه مکتب کلاسیک:
از دیدگاه مکتب کلاسیک امکان بروز همزمان دو پدیده رکود و تورم برای مدت زمان طولانی وجود ندارد. در این مکتب نظام بازار از کارایی کامل برخوردار است و دخالت دولت در اقتصاد نیز در حد مالیاتستانی و تامین بهداشت و رسیدگی به تامین رفاه و امکانات عمومی برای جامعه است.
در چنین اقتصادی اشتغال کامل برقرار است و امکان بروز سیکلهای طولانیمدت پیش بینی نشده وجود ندارد. اما توجه به این نکته نیز مهم است که نظریه کلاسیکها در زمانی مطرح شده بود که نظام اقتصاد جهان بر اساس اقتصاد کشاورزی بود و صنعت جایگاه بزرگی در جامعه ایفا نمیکرد. علاوه بر این، در آن زمان کارکرد پول محدود به انجام معاملات بود و کارکردهایی که اکنون برای آن معرفی می شود، در آن زمان کاربرد زیادی نداشت. بنابراین این مکتب به صورت دقیق و کامل، قادر به توضیح پدیده رکودتورمی نیست.
-
- دیدگاه مکتب کینزگرایی:
در الگوی کینز دو نوع مشکل تورم و دیگری رکود و بیکاری برای اقتصاد در نظر گرفته شده است. تا دو دهه پس از انتشار کتاب نظریه عمومی پول و اشتغال توسط کینز نیز دوره های رکود و بیکاری همراه با تورم به صورت توام بروز نکرده بود. (قبادی، رئیس دانا، 1368 : صفحه 314) اما پس از شکل گرفتن آن، کینزینها فشار هزینه و رشد بیکاری تعادلی را علت اصلی وقوع این پدیده عنوان کردند. اغلب کینزینها معتقدند که فشار هزینه به وجود آمده به دلیل رکودتورمی، منجر به حرکت منحنی فیلیپس بهطرف راست خواهد شد. علت اصلی این حرکت، شوکهای طرف عرضه اقتصاد مانند افزایش قدرت انحصاری داخلی و خارجی، افزایش قیمت نفت و سایر مواد اولیه و کالاهای واسطهای مورد نیاز در فرایند تولید هستند. رشد بیکاری تعادلی نیز یکی دیگر از عوامل حرکت منحنی فیلیپس و وقوع پدیده رکودتورمی است. این عامل در اکثر موارد از طریق پیشرفت تکنولوژی، عدم توانایی در رقابت با کالاهای خارجی و کاهش تقاضا برای کالاهای صنایع کاربر به وجود می آید. (سامتی، همکاران، 1383 : صفحه 101) تورمی که در جوار رکود اقتصادی تداوم یابد و شتاب گیرد، حاصل همکاری اتحادیه های کارگری، کارفرمایی و مسئولان حکومتی است. (مرکز پژوهشهای مجلس، 1373 : صفحه 15 و 16) زیرا در دورانی که بیکاری ساختاری و اصطکاکی در اقتصاد شکل گیرد و همزمان هم مزد دوران بیکاری افزایش یابد، امکان بروز پدیده رکودتورمی افزایش خواهد یافت. (ساعدی،1382 : صفحه 75-96)
از دیدگاه کینزینهای افراطی برای کنترل این نوع تورم راهی جز سیاستهای مالی انقباضی از قبیل کاهش هزینه های دولتی یا افزایش مالیاتها وجود ندارد. کینزگرایان چون معتقدند پول نقش حائز اهمیتی در اقتصاد ندارد، بر اجرای سیاستهای مالی تاکید کرده اند. (مرکز پژوهشهای مجلس، 1373 : صفحه 18) همچنین کاهش هزینه های دولت به دلیل وسیع بودن نقش دولت در اقتصاد معمولا ممکن نیست. (مرکز پژوهشهای مجلس، 1373 : صفحه 19)
-
- دیدگاه مکتب پولگرایی:
فریدمن یکی از نخستین اقتصاددانانی بود که با زیر سوال بردن منحنی فیلیپس، به بررسی پدیده رکودتورمی پرداخت. او بیان کرده است؛ تداوم و تشدید انتظارات تورمی در طول زمان می تواند شرایطی را ایجاد کند که نرخهای بیکاری شدید با تورمهای افسارگسیخته همزیستی کنند. (قبادی، رئیس دانا، 1368 : صفحه 327) این تفسیر صرفنظر از ضعفها و کاستیهایش از نخستین نظریه ها درباره رکودتورمی است. پس از آن با ادامه دوره های رکودتورمی و افزایش تعداد کشورهایی که اقتصاد آنها با این مسئله مواجه شد، اقتصاددانان سعی کردند تا به بررسی علل وقوع این پدیده بپردازند.
مکاتب پولی و پولگرایان دخالت دولت در اقتصاد را یکی از عوامل بروز پدیده رکودتورمی قلمداد کرده اند. آنها بیان کرده اند دخالت دولت در اقتصاد به بهانه کاهش بیکاری و اعمال سیاستهای انبساطی برای کاهش بیکاری منجر به چرخش منحنی فیلیپس شده و پس از آن، تورم در جامعه به وجود خواهد آمد. وقتی قیمتها افزایش مییابند، تغییر انتظارات قیمتی افراد جامعه کار راحتی نخواهد بود و چون قیمتها با انتظارات گذشته سازگار هستند و کماکان افزایش خواهند یافت. در این دوران سیاستهای انقباضی دولت، رکود را وسیعتر خواهند کرد.
راهکار این مکتب برای مقابله با رکودتورمی، برنامه ها تثبیت و بهبود فعالیتهای اقتصادی است. آنها معتقدند با ترکیب سیاستهایی که بر سمت عرضه کل تاثیرگذارند به همراه سیاست کنترل شدید عرضه پول، میتوان در متغیرهای اقتصادی ثبات ایجاد کرد و در عمل تورم را کاهش و بهرهوری را افزایش داد و با رکودتورمی مقابله کرد.
-
- مکتب کلاسیکهای جدید:
طرفداران مکتب کلاسیکهای جدید رکود و بیکاری را ناشی از یک وضعیت عدم تعادل موقتی و زودگذر دانسته و معتقدند عاملان اقتصادی با فعالیت خود خواهند توانست مجددا وضعیت تعادلی را به وجود آورند. (کرمی، حیدرپور، 1386 : صفحه 10)
در دهه 1970 لوکاس با معرفی الگوی خود و ضمن بهره گیری از فرضیه اطلاعات ناقص، به تبیین منبع بروز چرخههای اقتصادی پرداخت. پس از ناکارآمدی دیدگاه وی در تشریح چرخههای تجاری، سایر نظریهپردازان مکتب اقتصادی کلاسیکهای جدید، تغییرات فنی و تکنولوژی را علت بروز چرخههای تجاری و تورم معرفی کردند و در واقع این عامل را سبب پیدایش رکودتورمی معرفی کردند. (ساعدی، 1382 : صفحه 76)
این مکتب معتقد است که تنها از طریق افزایش موجودی سرمایه میتوان زمینه افزایش اشتغال را فراهم آورد و متغیرهای پولی صرفا سبب وخیمتر شدن اوضاع و تشدید رکودتورمی خواهند شد.
-
- دیدگاه مکتب کینزینهای جدید (نئوکینزینها) :
کینزینهای جدید بیماری رکودتورمی را زاییده ترکیبی از دو عامل عنوان کرده اند:
-
- پذیرش تمام عیار سیاستهای کینزی و انبساط کل هزینه های پولی، از طریق سیاستهای بودجهای و پولی، به هر اندازه که برای دستیابی به اشتغال کامل ضرورت دارد.
-
- افزایش توان و تمایل اتحادیه های کارگری، و سایر گروه های فشار انحصاری، در تلاش برای دستیابی به افزایش مقدار معینی در سطح زندگی، حتی اگر این افزایش از میزان رشد تولید واقعی فراتر رود. ( قبادی، رئیس دانا، 1368 : صفحه 332)
آنها اعتقاد دارند سیاستهای درآمدی، که توسط کینزینهای سنتی پیشنهاد شده است، مهمترین ابزار مبارزه با تورم است. اما این ابزار نیازمند تشکیلات دستمزدگذاری متمرکزی است و وجود چنین تشکیلاتی، با تخصیص بهینه منابع مغایرت دارد و نیازمند کنترل شدید و همه جانبه تشکیلات مرکزی بر نهادههای اقتصادی است.
در مقابل آنها پیشنهاد می کنند نهادهای متمرکز نظام یافته که با قوانین و مقررات کلی و یکنواخت سر و کار ندارند، شکل گیرند. این نهادها میتوانند بنابر شرایط ویژه هر صنعت، بخش یا منطقه، دستمزدها را کمتر یا بیشتر افزایش دهند و در این کار نیازهای گسترش اشتغال را مدنظر قرار دهند. ( قبادی، رئیس دانا، 1368 : صفحه 333)
-
- پساکینزینها[64] :
یکی از برجستهترین نظریه ها درباره رکودتورمی، نظریه تورم رهبری شده است که توسط لرنر[65] یکی از پساکینزینها مطرح شده است. بر اساس بررسیهای لرنر فشار تقاضا گرچه در قالب موارد موجب تورم است، اما در این مورد خاص نمیتواند عامل آن باشد. چون اگر تورم به علت تقاضای بیش از حد پدید آید، نمیتواند با رکود و بیکاری که حاصل تقاضای ناکافی است، به صورت همزمان رخ داده باشد. او بیان کرده که ریشه رکودتورمی از جای دیگری نشات میگیرد.
لرنر معتقد است ریشه این مسئله را باید در عملکرد سازمانهای متمرکز و نیرومندی جست که در عرصه جوامع سرمایهداری ظهور کرده اند. این موسسات توان آن را دارند که حتی در شرایط رکودی نیز منجر به افزایش سطح عمومی قیمتها شوند. (قبادی، رئیس دانا، 1368 : صفحه 328) از طرفی به دلیل آنکه دولتها توانایی کاهش قیمتها را ندارند، اقدامات پیشگیرانه آنها برای کاهش تقاضا می تواند وخامت اوضاع را بیشتر از قبل کند. با کاهش تقاضا، میزان فروش کاهش خواهد یافت و این امر منجر به کاهش سطح اشتغال و گسترش رکود خواهد شد. رکودهایی که اینچنین شکل میگیرند، نتایج فاجعهآمیزی را ایجاد خواهند کرد. از این رو دولتها برای کاهش دادن عواقب آن، اقدام به افزایش حجم مخارج کل با افزایش حجم پول، افزایش خریدهای خود، کاهش مالیات و … می کنند.
لرنر معتقد است، این اقدامات توسط دولتها، تنها راهکاری کوتاهمدت است و خود عاملی برای ایجاد دور باطل رکودتورمی خواهد بود. راهحلی که او برای خروج از رکودتورمی عنوان کرده است اجرای «سیاستهای درآمدی[66]» است. این سیاستها شامل اقدامات دولت برای کاهش دستمزدها و قیمتها، جلوگیری از افزایش دستمزدها بیش از بهرهوری و مقابله با افزایش قیمتها بیش از افزایش هزینهها است. او معتقد است بهوسیله این سیاست میتوان مارپیچ تورمی را کنترل و سپس با اتخاذ سیاستهای پولی و مالی مناسب، برای از بین بردن رکود و بیکاری اقدام کرد. ( قبادی، رئیس دانا، 1368 : صفحه 331)
-
- مکتب نهادگرایی:
نهادها قوانین بازی در یک جامعه هستند، یا به عبارتی سنجیدهتر قیودی وضع شده از طرف بشر هستند که روابط متقابل انسانها را با یکدیگر شکل می دهند. بنابراین نهادها سبب ساختارمند شدن انگیزه ها در مبادلات انسانی در زمینه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خواهند شد. (نورث، 1385 : صفحه 19) و عملکرد اقتصادها را تعیین خواهند کرد. (نورث، 1385 : صفحه 214)
فرضهای رفتاری در نظریه نهادگراها بر اساس واقعیتهایی جامعه شکل گرفتهاند. در واقعیت اطلاعات افراد ناقص و ظرفیت ذهنی آنها برای پردازش اطلاعات محدود است. با توجه به این فروض، انسانها در هنگام مبادله، محدودیتهایی بر تعاملهای خود با دیگران وارد می کنند و ساختار مبادله را شکل می دهند. نهادها همواره کارا نیستند و نهادهای ناکارا میتوانند هزینه مبادله را افزایش دهند.