« در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد | عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد» (حافظ، ۱۳۸۵ : ۲۰۶) |
در واقع حٌسن و عشق، مانند ناز و نیاز دو معنایی است که یکی متمم دیگری است، عشق همه جا به جستجوی حسن میپردازد و حسن، در واقع کمالی است که تنها به کمک عشق میتوان به آن رسید، به همین دلیل است که حسن و عشق را امری ازلی و مابعد الطبیعی دانستهاند البته این نکته را یادآور شوم: آن حسن و جمالی که ما، در عالم محسوسات مشاهده میکنیم حقیقت حسن نیست، فقط جلوهای از آن بوده، در و اقع همه زیباییهایی عالم است و جز جلوه ونمودی از یک حقیقت برتر، که ادراک آن فراتر از حواس ظاهری ماست، نیست زیرا اشیاء هرچه به پروردگار نزدیکتر باشند زیباترند و از حسن و زیبایی بهره بیشتری دارند و هرچه از پروردگار دورتر باشند از حسن بهره کمتری عاید میشوند آری شدت و ضعف حسن مطلبی است که مأخوذ در عالم طبیعت بوده، و ما، در اشیاء محسوس مشاهده میکنیم. آیه قرانی زیر میتواند تأییدی بر صحت این ادعا باشد. « لَقدْ خَلَقْنا الانسانَ فی احْسنَ اَلتَقویمْ.» (قرآن کریم، التین، ۴)
نگارنده بر این عقیده است که: عشق یا حقیقی است ویا مجازی، عشق حقیقی منحصر و مختص به ذات مقدس پروردگار بوده، میتوان گفت: که عاشق و معشوق حقیقی فقط حضرت حق میباشند و بس، و دیگران «عاشق و معشوقهای دیگر» غیر حقیقی و فقط جلوهای از این حقیقتند، عشق حقیقت و یک اصل اساسی و عینی است و لکن ا ین حقیقت عینی به سادگی قابل تعریف نیست.
« عشق مجازی ما را در فهم زبان عرفا یاری میبخشد و از آنجا که عرفا سر دلبران را در حدیث دیگران حکایت کردهاند، کسانی میتوانند با اشارات آنها آشنا شوند که لااقل عشق مجازی را تجربه کرده با شند.» ( یثربی، ۱۳۸۸: ۲۵)
آری شخصی که جان و دلش مقید و مسخر معشوق مجازی است هیچگاه نمیتواند از او گذر کرده و به معشوق حقیقی دست یابد. « عشق در نظر مولانا حتی اگر این سری و مجازی باشد باز وقتی مشیت الهی مفهوم یحبهم را وسیله تصعید و تعالی آن سازد و به عشق آن سری و حقیقی تبدیل میشود و عاقبت، سالک را به حق که لقای او در گرو عبور سالک از تبتل تا فناست- نایل میکند.» (زرین کوب، ۱۳۸۴: ۲۸۱)
« اما عشق حقیقی که صاحبش را با نیروی اشتیاق کمال جویی، از راه گرایش به جمال در جاذبه کمال قرار میدهد، عین عرفان حقیقی است که عارف به وسیله آن رهسپار کوی لقاء الله میگردد بنابراین تفاوت عشق حقیقی با عرفان حقیقی (عرفان مثبت اسلامی) تفاوت دو بعد برای یک حقیقت است، بعد اول شیفتگی و بیقراری (عشق) به کمال مطلق (جمال و جلال مطلق) بعد دوم- قرار گرفتن در جاذبه، همان کمال مطلق است که عرفان حقیقی است.»(جعفری، ۱۳۷۸: ۱۷۸)
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
خلاصه اینکه حاصل سخن در باب عشق حقیقی و مجازی به اینجا ختم میشود که :
عاشقی گرزین سرو گرزان سراست | عاقبت مارا بدان سر رهبر است » (مولوی، ۱۳۸۵: ۹۱) |
انسان نخست باید تلاش و دقت تمام داشته باشد که « عشق مجازی» از هواهای نفسانی انسان سرچشمه نگرفته ؛ بلکه اصل و منبع آن دل و باطن انسانیت باشد، ناگفته نماند که عشق مجازی هم میتواند یاریگر خوبی برای طرح مساعل «عشق حقیقی» باشد بنابراین عشق مجازی در فهم مسائل عشق حقیقی عامل موثری بوده و لاکن عشق حقیقی، با توجه به اینکه در نهایت وسعت و عظمت است و حقایق بزرگ دیگر از قبیل هستی، وحدت و حقیقت والایی که دارد در ذهن بشر نمیگنجد.
۲-۸-۴- ریاضت
« ریاضیت اساس سیر عاشقانه است و از این لحاظ آدمیان به دو دسته تقسیم میشوند :
محبوبان و مجذوبان که کمالاتشان را بدون تلاش و کوشش و صرفاً براساس جذبه و عنایت حق به دست میآورند.
محبان و سالکان که قسمتی از کمالات خودرا به تلاش و قسمتی دیگر را با سعی و مجاهده به دست میآورند، البته در مقایسه جذبه و عنایت حق با تلاش و مجاهده سالک، آنچه کارساز است عنایت حق است، نه مجاهده سالک، که خود مجاهده نیز محصولی است از عنایت حق.» ( یثربی، ۱۳۸۶: ۲۶)
ریاضت، در واقع نوعی بهره معرفتی و اخلاقی است که انسان در پرتو آن به کمال، رشد و مقصد نهایی خود که همان مطلوب درگاه الهی واقع شدن است دست مییابد.
مولوی در مثنوی آورده است که :
«بهراین است این ریاضت وین جفا | تا برآرد کوره از نقره،جُفا |
وی میگوید که : این ریاضت و مشقت برای تصفیه نفس است تا کوره گدازان ریاضت، خس و خاشاک را از نقره جدا کنند و ریاضت اهل سلوک نیز بدین خاطر است که روح از تیرگیها و زنگار جسمانی پاک گردد.» (مولوی، ۱۳۸۵: ۱۱۹)
تحلیل نگارنده حول موضوع فوق به شرح ذیل است : براساس فرهنگ اسلامی فقط با « ایمان» و « عمل صالح» و آنچه که خداوند متعال و رسول (ص) و ائمه اطهار دستور دادهاند و با رهایی از حجابها، میتوان در مسیر ریاضت گام برداشت، هرچه ریاضت دقیقتر، گستردهتر و مداومتر باشد در مکاشفات، و مشاهدات برتری بیشتری حاصل میگردد، و در همین بین تجلی انوار الهی بر دل سالک میتابد و به این نکته واقف میشود که : ریاضت یعنی فانی گشتن در وجود معشوق ازلی، و باقی به بقای حق شدن؛ البته کسانی به این مقام میرسند که نفس خود را به سختیها و مشقتهای بدنی و روحی ملزوم کنند « نتایج ریاضت نیز برحسب نوع و مرتبه و کیفیت آن متفاوت است؛ برخی که ریاضتهای مشروعشان در حد پایینتری است، مشاعر بالاتر حسیشان تقویت میگردد و با چشم و گوش و لامسه، چشایی، بویایی، حقایق برتر را میشنوند، لمس میکنند، میچشند، میبویند.» ( کاشفی، ۱۳۸۶: ۱۳۵)
در پناه تقوا، و توکلی که سالک در مسیر ریاضت از خود نشان میدهد به یقین رسیده و مورد لطف و نوازش خدای خویش قرار میگیرند « اگر نااهلند اهلشان گردانم اگر دورند نزدیکشان گردانم، اگر ذلیلند عزیزشان گردانم، اگر شما جفای ظاهر ایشان میبینید، من صفای باطن ایشان میبینم، اگر شما به مخالفت اعضا و جوارح ایشان مینگرید، من به موافقت دلها و سرهای ایشان مینگرم، اگر شما در صدره طاعتید، ایشان در قُرطه وصلتند، اگر شما درحلَه عبادتند، ایشان در کله مغفرتند.» (میبدی، ۱۳۸۳: ۲۳۳)
« بنابراین اغلب انسانها، جز محبوبان برای دستیابی به کمال خود و بازگشت به اصل خویش، نیازمند تلاش و مجاهدهاند، تلاشی برای سیر از « جهان خاکی » به « عالم الهی» این ریاضت کشان و مجاهدان « سالک» یا « عاشق» نام دارند و هدف سالک، رسیدن به اصل خود و به دست آوردن روزگار وصل خویش است و هدف عاشق و معشوق است و بس، معشوق حقیقی انسان، جز آن حقیقت یکتا و گوهر یک دانه چیز دیگری نیست.» (یثربی، ۱۳۸۶: ۲۶)
که از طریق ریاضت، خود را آزمایش میکنند، پس از چندی قلوب آنها صافی میشود و شیفته خواندن کلام الله، و فهم معانی بلند، و شناخت تعلیمات زنده و سازنده آن شده و از سویی تحفظ بر سخن پروردگار، با نوعی احتیاط دینی توأم گشته، و موجب شده که به معرفت بیشتری در مسیر ریاضیت دست رسی پیدا کنند، و بدانند کسانی که محب خدای خویشاند روح خود را در بوته ریاضت از پلیدیها آراسته ساخته، و آنقدر ریاضت میکشند که وجودشان از ناپاکی، پاک شوند، تا حلاوت ایمان را بچشند و مزه کنند.
۲-۸-۵- انگیزه و اسباب سیر و سلوک عرفانی
« آنچه سالک و عاشق را به سلوک وامیدارد، رسیدن به مرحلهای از آگاهی است که عرفا از آن به «یقظه» تعبیر میکنند، یقظه، زمینه ساز عشق و علاقه و نیرومندی میگردد که ا نسان را برای دل کندن از همه دل بستگیها و بریدن از تمامی وابستگیها آماده میسازد، این یقظه انسان را با سوالهایی درگیر میکند که او را بیقرار ساخته و به حرکت وامیدارند.» (همان: ۲۷)
نگارنده بر این عقیده است : وقتی محبت الهی که همان اراده ازلی اوست سالک را در کمند جاذبه فروگیرد، او را در خط سیر و سلوک روحانی قرار داده، و سختیهای راه را هم بر او سبک میسازد، چرا که سیر و سلوک از قطع تعلق آغاز شده، و در عین حال اجتناب از تعصب و رهایی از هرچه را موجب تفرقه و مانع تزکیه میشود را ضروری میداند. « بدین گونه است قطع پیوند با تعلقات خودی و آنچه «تبتل» عبارت از آن است، به قطع پیوند یا خودی که «فنا» تعبیری از آن است منتهی میشود و سیر در مراتب کمال برای آن کس که از موهبت عشق بهره و روزی دارد به تعبیر مولانا روزش دیر نیست، به کمال نهایی منجر میشود که درک لقای معشوق و ملاقات خداست و آنجاست که سالک مدارج کمال را در سیر الی الله پشت سرگذاشته است، ورای این اگر سپری برایش باقی است، سیر فی الله است که دیگر نهایت ندارد، او چون، دیگر خودی ندارد سیر او نیز در این مرحله سیر او نیست.» (زرین کوب، ۱۳۸۴: ۳۰۲)
مظهر این تلاش و اراده در زندگی سالک، بیشتر در چهار جنبه نمایان میشود، سالک با توجه به این چهار جنبه، به تدریج خود را از حیات حیوانی و روزمره جدا ساخته و به قلمرو حیات معقول و مجرد معنوی و الهی گام مینهد این چهار جنبه عبارتند از :
«۱- خاموشی : تلاشی است برای کم کردن رابطه با غیر حق، خاموشی از «زبان» آغاز میشود و به « دل» پایان میپذیرد.
۲- عزلت و کنارهگیری : عزلت نیز از « جسم» شروع میشود و به «روح» پایان میپذیرد.
۳- گرسنگی : گرسنگی به اختیار و یا به اجبار، روح را صفا بخشیده، جاذبههای حیوانی را تضعیف میکند.
۴- بیخوابی : بیخوابی نیز از « چشم» آغاز میشود و در «دل» کمال مییابد، بیخوابی چشم، باید مظهری باشد از بیخوابی دل؛ که بیخوابی دل، نشان هشیاری درون و بیقراری آن در طلب مقصود است.» (یثربی، ۱۳۸۶: ۲۸-۲۷)
نگارنده براین عقیده است که : تواضع خالی، از مذلت، و ادب مبنی بر شناخت حق میتواند انگیزه خوبی برای سیر و سلوک عرفانی به شمار آید، در این سلوک روحانی مجاهده با نفس و غلبه بر آن هم ضروری است، و قطع پیوند با تعلقات خودی را بر سالک الزام میکند، این گونه احساس رهایی از نیازهای جسمانی نشانه کمال انسان، محسوب شده و انگیزهای میشود تا انسان در مسیر سلوک و مراتب بالاتر کمال گام برداشته و بداند، همین عشق است که وی را به جستجوی خدا واداشته و او، با شوق و پویه در طریق سلوک عرفانی سیر میکند.
۲-۸-۶- شهود و فنا یا دیدار و وصال