ج۸ب۲۴۵۴
مگردان سر از دین و از راستی که خشم خدای آورد کاستی
ج۸ب۱۷۱۸
نماند بر این خاک ، جاوید کس تو را توشه از راستی باد و بس !
ج۸ب۱۷۳
بی آزاری و راستی برگزین چو خواهی که یابی به داد آفرین
ج۹ب۴۵۹۲
۱۳-۶لزوم داشتن وزیر و همراه نیک :
ز دستور پاکیزه ی راهبر درفشان شود شاه را گاه و فر
ج۸ب۳۸۷
مبادا که تنها بود نامجوی به ویـﮊه که دارد سوی جنگ روی
ج۸ب۷۰۴۸
۱۳-۷وفاداری :
وفا چون درختی بود میوه دار کجا هر زمانی نو آید به بار
ج۵ب۵۸۹۵
۱۳-۸عجب و خودبزرگ بینی :
از جمله رذایل اخلاقی یا تاریکی های انسان صفت تکبر و عجب است و از نشانه های افراد مستکبر و معجب این است که خود را برتر و عزیزتر از دیگران می پندارند و به مال و جاه و زخارف دنیوی می بالند و به زیردستان و ناتوانان به دیده ی تحقیر و بی اعتنایی مینگرند.
چو سالار توران به دل گفت من به بیشی برآورد سرزانجمن
چنان شاهزاده جوان را بکشت ندانست جز گنج و شمشیر پشت
ج۳ب۳۰۱۳-۳۰۱۲
به مردی نباید شدن در گمان که بر تو دراز است دست زمان
ج۴ب۳۰۶۲
۱۳-۹نکوهش نادانی و سبکسری :
ستوده نباشد سربادسار براین ، داستان زد یکی هوشیار
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
« سبکسار مردم نه والا بود وگرچه گوی سرو بالا بود . »
ج۳ب۱۹۲۲-۱۹۲۱
۱۳-۱۰خشم و تند خویی
در اوستا آمده است : « خشم ( Aehma ) را از خود دور کنید . خشم ، نفرت ، آز و حرص برای افرادی که پویان راه فردایی هستند و می خواهند به منش نیک و اعتلای مقام انسانی برسند نکوهیده است . جایز نیست و باید زنگار آن از آیینه دل پاک شود . زردشت خود می گوید چون خواستم خداوند را خوب بشناسم از روی خرد و اندیشه کوشیدم تا درونم پاک و آیینه ی ضمیرم شفاف شود ، آن گاه نور معرفت و بینش در من تابید . به همین جهت است که می گوید صفات بد و زشت را از خود برانید به ویـﮊه خشم و نفرت را »
ز تندی پشیمانی آیدت باز تو در بوستان تخم تندی مکار
ج۴ب۸۸۳-۸۸۲
ز خوی بد ، آید همه بتّری نگر تا سویِ خویِ بد ننگری
ج۸ب۵۴۴۲
۱۳-۱۱بخشش
خنک آن کسی کو بود پادشا کفی راد دارد دلی پارسا
ج۵ب۵۵۸۷
کسی کو نبیند جز از کام و ناز تو بروی ببخشای روز نیاز
ج۵ب۵۱۹۹
۱۳-۱۲نکوهش پیری :
بر این گونه گردد سراسر سخن شود سست نیرو چو گردد کهن
ج۱ب۱۳۵۶
گر آتش ببیند رخ شصت و پنج رسد آتش از بادِ پیری به رنج
ج۳ب۱۱۶۹
همانا که شد سال بر شصت و شش نه نیکو بود مردم پیر کش
ج۹ب۳۷۲۰
۱۳-۱۳ در سرکشی و نافرمانی از خداوند :
چه گفت آن سخنگوی با فرّ و هوش که خسرو شدی بندگی را بکوش
به یزدان هرآن کس که شد ناسپاس به دلش اندر آید ز هر سو هراس
به جمشید بر تیره گون گشت روز ؛ همی کاست آن فرّ گیتی فروز
ج۱ب۴۳۰-۴۲۷
۱۳-۱۴ طلب بزرگی و رنج آن :
بسا رنج ها کز جهان دیده اند زبهر بزرگی پسندیده اند
ج۳ب۲۹۹۷
عنان بزرگی هرآن کس که جست نخستین بباید به خون دست شست
ج۴ب۱۵۵۴
انوشه کسی کو بزرگی ندید نبایستش از تخت شد ناپدید
۱۳-۱۵ لزوم آزمودن دیگران
چو پیوسته ی خون نباشد کسی نباید بر او بودن ایمن بسی