در سال ۱۶۰۰ میلادی کمپانی هند شرقی برای نظم دادن به مبادلات بازرگانی اتباع انگلیسی بفرمان ملکه الیزابت تأسیس گردید. (الهی، ۱۳۶۸: ۵۷) و به جستجوی راه های نفوذ در سایر بخشهای منطقه پرداخت و در این راستا نمایندگانی نیز به دربار شاه عباس اول در ایران فرستاد و در ۱۶۱۶ فرمانی از وی دریافت کرد که اجازه تجارت در داخل ایران و مجوز ورود نمایندگان آن کشور به بنادر خلیج فارس را شامل میشد. (فلسفی، ۱۳۵۳: ۲۵۵)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
شاه عباس اول که به دنبال متحدی در مقابل پرتغال میگشت تا حاکمیت خود را بر جزایر و سواحل خلیج فارس اعمال کند قراردادی را در ۱۶۲۲ میلادی جهت همکاری نظامی علیه پرتغال در جزیره هرمز منعقد کرد (فلسفی، ۱۳۵۳: ۲۱۶)دولت انگلستان برای حفظ خطوط ارتباطی امپراطوری در شرق گاه از اقدامات ساده تدافعی تجاوز میکرد تا خطوط ارتباطی بری و بحری که انگلستان را از طریق عراق به هندوستان متصل میساخت تحت نفوذ و کنترل خود درآورد از جمله در ۱۸۸۲ کشور مصر را تصرف کرد (لنچافسکی، ۱۳۳۷: ۳۰)
با توجه به اهمیت سیاسی_اقتصادی خلیج فارس و بخصوص در رابطه با تجارت از یکسو و حفظ هندوستان و ارتباط کوتاه مدت با آن از سوی دیگر انگلیسها در طی قرن ۱۸ میلادی از شکل گرفتن همکاری بین قدرتهای بیگانه در منطقه با توسل به قدرت قهریه یا سیاستهای تفرقهافکنی جلوگیری کردند (الهی، ۱۳۶۸: ۶۶).
دولت انگلستان در قرن ۱۹ میلادی به فعالیتهای خود در کشور عراق و سواحل شرقی و غربی خلیج فارس افزود (الهی، ۱۳۶۸: ۶۹) و در اواخر قرن ۱۹ ضمن سایر اقدامات از سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن به توسعه سلطه خود پرداخت و به عنوان مثال به بهانه مبارزه با تهدید آلمان و عثمانی سواحل جنوب ایران در خلیج فارس را اشغال کرد.
سیاست انگلستان ایجاد شیخنشینهای متعدد و کوچک در منطقه خلیج فارس بود تا از اتحاد و اتفاق و افزایش قدرت آنها در مقابل انگلستان جلوگیری کند. تا شروع جنگ جهانی دوم انگلستان به سلطه بی چون و چرای خود در منطقه ادامه داد.
آلمان:
آلمان میتوانست از راه زمین با خلیج فارس ارتباط برقرار کند، آلمان از دهه آخر قرن ۱۹ به فعالیت در خلیج فارس پرداخت از جمله تأسیس دو مؤسسه به نامهای «کمپانی هامبورگ و خلیج فارس» و «شرکت بازرگانی آلمان و ایران»، همینطور آلمانها یک خط کشتیرانی از خرمشهر به اهواز ایجاد کردند. هرچند آلمانها به هر کجا قدم میگذاشتند با مقاومت انگلیسیها روبرو میشدند. در نهایت نیز با شروع جنگ جهانی اول، انگلستان تأسیسات آلمان را در منطقه تعطیل کرد. (الهی، ۱۳۶۸: ۸۳)
ایالات متحده آمریکا:
آمریکا سیاستی را در خاورمیانه دنبال کرد که هلند در ۱۶۰۰ میلادی و انگلستان در ۱۹۰۰ میلادی مطلوب یافتند و آن چیزی جز کسب قدرت و ثروت و پرستیژ نبود (دهشیار، ۲۰۰۳: ۳۳)
سالها قبل از خروج رسمی انگلستان از خلیج فارس در ۱۹۷۱، آمریکاییها شروع به تثبیت موقع خود در خلیج فارس کرده بودند، اوضاع بینالملل در پایان جنگ جهانی اول امکان گسترش نفوذ مؤثر را به آمریکا داد، از جمله موفقیتهایی در رابطه با شرکتهای نفتی متعلق به شیخنشینهای خلیج فارس و کشور عراق که با تصویب و تأیید انگلستان انجام میشد و یا انحصار تولید نفت عربستان که در ۱۹۲۳ واقع شد. (الهی، ۱۳۶۸: ۹۹)
جنگ جهانی دوم و ضعف نظامی و اقتصادی شدید متفقین موجب برتری قدرت و نفوذ آمریکا در صحنه بین المللی و در منطقه خلیج فارس شد (الهی، ۱۳۶۸: ۱۰۰).
ایالات متحده آمریکا در دوران جنگ سرد به دلایلی نظیر رقابت با شوروی و درگیری در ویتنام از حضور نظامی مستقیم در منطقه جلوگیری کرد و به جای آن دکترین نیکسون – کسینجر که به بومی کردن مسائل منطقه بر اساس تقویت دو ستون اصلی یعنی عربستان و ایران تأکید داشت بسنده کرد. (الهی، ۱۳۶۸: ۱۰۵)
جمع بندی
در فصل دوم نشان داده شد که از سال ۱۹۴۷ تا ۱۹۴۹ در سطح مذاکرات نطفه این معاهده بسته شد و از سال ۱۹۴۹ عملاً نافذ گردید. همانطوری که استدلال شد ابتدا در مقابل گسترش نفوذ اتحاد شوروی و پیمان و رشو ایجاد گردید اما پس از جنگ سرد ناتو اصل دخالت را آغاز نمود و پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ ابتدا به صورت یک جانبه از ناحیه امریکا و سپس بار هبری این کشور برای گسترش به شرق فعالیتخود را افزون کرد. اما در خصوص خاورمیانه گرچه به صورت یکجانبه در بستر تاریخ عمل ننموده، لیکن اعضای قدرتمند ناتو مانند انگلستان، فرانسه، آلمان و آمریکا هر یک به صورت جداگانه اهداف و منافع خود را در خاورمیانه دنبال کرده اند. اینک این نهاد امنیتی به صورت جمعی و یک کاسه با رهیری آمریکا به خاورمیانه رو آورده است. سوالی که از فصل دوم برای سایر پایان نامه ها به صورت آینده پژوهی مطرح می شود این است که چگونه کشورهای قدرتمند ناتو از قبیل انگلستان و فرانسه و آلمان منافع ملی خود را که در گذشته با یکدیگر در رقابت و تضاد بوده اند فراموش خواهند کرد و تحت یک پرچم ناتو به رهبری امریکا که کالای همگانی ایجاد خواهند کرد.
به نظر نگارنده تلاش برای منافع خود پرستانه توسط کشورهای عضو برمنافع جمعی ناتو اولویت خواهد داشت و شاید آینده نشان دهد که پیش بینی رئالیست ها تحقق یابد و منافع جداگانه اعضا خود تضعیف ناتو را به دنبال آورد.
فصل سوم
دلایل عدم حضور ناتو در خاورمیانه
مقدمه فصل سوم
د
ر این فصل استدلال خواهد شد که بنا به دلایل عمده ناتو در گذشته قادر نبوده است در خاورمیانه حضور داشته باشد. عواملی در داخل ناتو و عواملی در خارج از ناتو، در منطقه و نظام بین المللی مانعی برای حضور ناتو بوده اند. ایالات متحده آمریکا در زمان جنگ سرد کاملاً رهبری ناتو را به عهده داشت و خود این کشور نیازی نمی دید که سایر قدرت های عضو ناتو در خاورمیانه حضور داشته باشند.
از طرف دیگر در زمان جنگ سرد پیمان و رشو به عنوان نیروی بازدارنده عمل می کردند.
پس از فروپاشی شوروی نیز روس ها حساسیت خود را نسبت به گسترش ناتو نشان داده اند. این فصل پس از بررسی منافع امریکا ، امنیت اسرائیل، اهمیت ژئوپولیک منطقه،مشکل اجماع داخلی بین اعضاء ناتو، هزینه های حضور مالی و نظامی را مطرح می نماید. واقعیت امر این است که عملاً ایالات متحده آمریکا بیشترین هزینه های مالی و نظامی در عملیات ناتو در دنیا به عهده داشته است و سایر اعضاء بیشتر به صورت تشریفاتی حضور داشته اند.
وجود شرایط مورد نظر ناتو در میان کشورهای منطقه و مسئله توصیه اصل و دخالت از جمله موانع عدم حضور ناتو در خاورمیانه بوده اند.
دلایل عدم حضور ناتو در خاورمیانه
الف )منافع حیاتی آمریکا
به لحاظ ماهیت روابط بینالملل برخاسته از فقدان قوانین لازمالاجرا در تنظیم تعاملات بین بازیگران در صحنه جهانی است و خصلتهای تصمیمگیرندگان تمامی کشورها اهداف واحدی را دنبال میکنند. این بدان معناست که بدون توجه به موقعیت جغرافیایی، تجربیات تاریخی و ویژگیهای فرهنگی، تمامی کشورها در صدد کسب قدرت، ثروت و پرستیژ میباشند. بازیگرانی که از مرتبه جهانی والا بر خوردار هستند و اقتصاد پویا دارند محققاً تلاش وسیعتری برای دستیابی به بالاترین میزان قدرت، فراوانترین درصد ثروت و فزونترین پرستیژ را انتخاب میکنند (دهشیار، ۱۳۸۵: ۳۲۹)
آمریکا همیشه به عنوان نافذترین بازیگر صحنه جهانی به ضرورت الزامات بینالمللی و ضرورتهای داخلی خواهان انباشت قدرت، تکثیر ثروت در داخل و دستیابی به پرستیژ جهانی بوده است (دهشیار، ۱۳۸۵: ۳۲۰)
گرایشهای لیبرال در داخل آمریکا و چپگرایان در خارج از این کشور به شدت سیاستهای خاورمیانهای رهبر جهان غرب را به دلیل حمایت از رژیمهای مخالف ارزش های دموکراتیک و معارض با حقوق مدنی مردم تحت حمایت خود مورد انتقاد و مناقشه قرار میدادند (همان: ۳۲۰)
-
- منافع سیاسی
۱-خطر شوروی سابق و روسیه فعلی:
تا قبل از فروپاشی شوروی سابق یکی از دلایل حضور و فعالیت گسترده آمریکا در منطقه خلیج فارس نزدیکی جغرافیایی شوروی به کشورهای منطقه به ویژه به برخی از آنها مثل ایران و ترکیه بود. به این ترتیب اتحاد جماهیر شوروی خطری بالقوه برای آمریکا در منطقه خلیج فارس بر اساس حفظ منافع حیاتی در یک منطقه بیثبات و در معرض تهدید تعریف میشد، در همه جا نیز فرض بر این بود که موجودیت اتحاد جماهیر شوروی به معنای نوعی تهاجم و تجاوزطلبی است. زیرا شوروی نیز با توجه به موقعیت استراتژیک خلیج فارس و منابع عظیم نفتی و گازی آن و نیز نزدیکی جغرافیای به خاک شوروی علائق چندی در منطقه داشت (رضایی، ۱۳۸۱: ۱۹).
جوزف سیسکو معاون وقت وزارت خارجه آمریکا در امور سیاسی جنوب و شمالی طی نطقی در مورد منطقه خلیج فارس گفت: خلیج فارس منطقهای است که آمریکا منافع بسیار تعیین کنندهای از لحاظ سیاسی اقتصادی و استراتژیک در آن دارد وی در اظهاراتش علائق آمریکا را در این منطقه این چنین تشریح کرد:
۱- حل مسایل موجود بین کشورهای منطقه از طریق مسالمتآمیز و تلاش جهت یافتن راهی هموارتر و بهتر برای ارتباط این کشورها با یکدیگر
۲- توسعه روابط مالی و تجاری آمریکا با کشورهای منطقه
۳- حمایت از امنیت جمعی منطقهای و کوشش برای تأمین ثبات منطقه و تشویق و ترویج پیشرفتها بدون دخالت خارجیان
۴- دسترسی مداوم به ذخایر نفتی خلیج فارس با قیمتهای مناسب به منظور رفع احتیاجات روزافزون آمریکا و کشورهای دوست و متحد آن در اروپا. در همان جلسه جیمز نویز گزینه رفت و آمد مداوم و آزادناوگان و هواپیماهای آمریکا در منطقه را به سایر عناوین اضافه کرد ( نخله، ۱۳۵۹: ۸۷)
امنیت اسرائیل:
عامل اصل دیگر در رابطه با حضور ایالات متحده بیشک مسأله تأمین امنیت اسرائیل در راستای منافع حیاتی آمریکا است، آمریکا به اسرائیل به عنوان یک سرمایه سوقالجیشی مینگرد و از آن حمایت میکند از زمان تأسیس این کشور و فعال شدن سیاست آمریکا در خاورمیانه، امنیت اسرائیل جزء اهداف سیاسی آمریکا در منطقه بوده است، دولتمردان آمریکا همیشه خاطرنشان کردهاند که هدف ایالات متحده در منطقه، برقراری و حفظ ثبات مورد نظر و حفظ امنیت اسرائیل است از همین رو سیاستی را دنبال کردهاند که اسرائیل همیشه بتواند از برتری کیفی تکنولوژیکی، صنعتی و نظامی خود در هر موقعیتی در مقابل اعراب برخوردار باشد.
شاید بتوان ارزش اسرائیل را برای آمریکا در جمله بن گورین خلاصه کرد که: «اسرائیل برج دیدهبانی غرب در خاورمیانه، در بین کشورهای اسلامی است». اسرائیل نه فقط به عنوان پایگاهی برای عملیات احتمالی آمریکا در منطقه خاورمیانه عمل میکند، بلکه صنایع نظامی این کشور انباری برای تسلیحات در مجاورت کانون بحران میباشد(رضایی، ۱۳۸۱: ۲۱)
-
- منافع اقتصادی
انرژی:
جنگ جهانی دوم نیازهای فراوان را برای نفت در میان تمام کشورهای درگیر از جمله ایالات متحده پدید آورد که یک تولید کننده عمده به شمار میرفت ایالات متحده در همین راستا مصمم بود برای حفظ و ذخیره منابع داخلی خود منابع خارجی نفت را گسترش دهد، از این رو همانند نگرانی بریتانا بعد از جنگ جهانی اول ایالات متحده به اهمیت خاورمیانه چونان یک ذخیره استراتژیک نفت پی برد.
تجربه جنگ جهانی دوم مقامهای نظامی آمریکا را در خصوص توان آمریکا برای تأمین نفت در یک جنگ احتمالی آینده بدبین نمود، ایالات متحده ذخایر کافی نفت برای یک جنگ طولانی بیش از یکسال یا دو سال در اختیار نداشت از این جهت تأکید بسیاری بر نیاز به تأمین امنیت میدانهای نفتی خاورمیانه دیده میشد (کمپ و هارکاوی، ۱۳۸۳: ۸۷)
حفظ جریان نفت و تداوم آن به مفهوم وابستگی فزاینده به خاورمیانه بود. ادامه جریان نفت از منطقه خاورمیانه با ذخائر غنی نفت و گاز سبب شده که این منطقه جایگاه ویژهای در سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا داشته باشد، خلیج فارس به لحاظ تعداد عناصر و نیز تراکم ذخایر نفت و همچنین حجم میزان ذخایر یک منطقه بینظیر است. تحلیلگران آمریکایی خطرات متحمل برای این حجم از ذخایر انرژی در راستای منافع حیاتیشان را خطری چون یک جنگ طولانی، تهدیدهای تروریستی نسبت به نفتکشها، انقلابهای محلی به قدرت رسیدن حکومتهای تندرو، حمله یک قدرت منطقهای به کشورهای تولید کننده نفت و منازعات و اختلافات منطقهای میداند (رضایی، ۱۳۸۱: ۲۲)
۲-بازار منطقه برای ایالات متحده آمریکا:
اقتصاد کشورهای منطقه عمدتاً بر پایه نفت قرار دارد، درآمدهای حاصل از فروش نفت در کشورهای تولید کننده نفت در موارد زیر به مصرف میرسد:
۱- ایجاد پایههای صنعتی شدن و توسعه کشور با وارد کردن تکنولوژی و نیروهای متخصص از کشورهای غربی، بخصوص ایالات متحده آمریکا.
۲- بهبود سطح زندگی مردم که باعث گسترش مصرفگرایی و وابستگی بیشتر غرب میشود.
۳- سرمایهگذاریهای خارجی در کشورهای ایالات متحده آمریکا و اروپا، که در این میان کشور عربستان سعودی بزرگترین سرمایهگذار خارجی بوده است.
۴- خرید تسلیحات به ویژه از ایالات متحده آمریکا که بین سالهای ۱۹۸۳- ۱۹۷۹ حدود ۶۰۰/۶ میلیون دلار اسلحه به منطقه صادر نموده است (اسدی، ۱۳۷۱: ۴۱).