گولن در ظاهر یک روحانی میانهرو و مدرن در ترکیه و به عنوان پدر معنوی اسلامگرایی نوین ترکیه، دست به ایجاد نهادها و مراکز فرهنگی، آموزشی و حتی اقتصادی اسلامی در ترکیه زده و شبکه های تلویزیونی زمان و STV را نیز تأسیس نمود. جریان گولن به مرور زمان به گسترش فعالیتهای خود در ترکیه و خارج از ترکیه اقدام نموده و به خصوص در جمهوریهای تازه تأسیس شوروی سابق به تأسیس مدارس قومی و مذهبی برای تعلیم و ترویج تعالیم اسلامی با قرائت لیبرالی و ترکی پرداخت. گولن از ۱۹۹۰ به ایالات متحده امریکا مهاجرت کرده و مورد حمایت و پذیرش این کشور قرار گرفته است.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
برخی شاخصها و نکات قابل توجه جریان گولن را میتوان در زیر خلاصه نمود.
۱ - اتحاد و همخوانی جریان گولن با نظام سرمایه داری.
۲ - پذیرش نظام سکولار و لائیک ترکیه و درخواست برای تغییر هویت و اعمال اسلامی.
۳ - محدود کردن احکام و اعمال اسلامی به فرد و اعمال فردی و عدم لزوم اجرای احکام اسلامی توسط دولت.
۴ - برنامه ریزی برای جذب مردم و هوادار از طریق پول و پاداشهای مالی.
۵- داشتن مواضع ضدایرانی و ضدشیعی.
فتحالله گولن و جنبش وی که دارای افکار مختلطی از اندیشههای عثمانیگری تا ارزشهای لیبرالی بازار آزاد است، به دنبال برقراری دولتی پوپولیست و مورد قبول غرب در ترکیه هستند. این جنبش به دنبال از بین بردن روحیه انقلابی و راستین اسلامی در نزد مردم ترکیه بوده تا از این طریق ضمن تزریق اندیشه های مدرن و مختلط غربی و مورد قبول امریکا به مردم، به مرور زمان نوع جدیدی از اسلام را که همان اسلام غربی یا به قول حضرت امامخمینی(ره)، اسلام امریکایی است را در ترکیه و سپس در منطقه جایگزین اسلام ناب محمدی(ص) نمایند.
از سوی دیگر بر اساس برخی نظرات و مدارک، فتحالله گولن را باید یک روحانینمای تحت اشراف و تسلط غرب و به خصوص امریکا دانست که رابطهای مستقیم با سازمان اطلاعات امریکا[۱۶۰](سازمان سیا) دارد و بسیاری از فعالین این جنبش نیز در واقع از جاسوسان یا حقوق بگیران سازمان سیا هستند (اعتضادالسلطنه ۱۳۹۱، ۱۴۱-۱۲۵). نکته مهم و علت اهمیت دادن به جنبش یا جریان فتحالله گولن در ترکیه آنست که گولن را پدرخوانده حزب عدالت و توسعه ترکیه و به خصوص مرشد و مراد اردوغان و عبدالله گل میدانند.
جریان گولن را باید در مقابل جریان اسلامگرای واقعی حزب رفاه یا جنبش اسلامگرایی نجمالدین اربکان دانست که به شدت بر اسلامگرایی و برقراری اسلام سیاسی در ترکیه تأکید داشتند.
۴-۲-۱۴- همگرایی ترکیه با غرب، ترکیه و پیمان ناتو
سازمان پیمانآتلانتیک شمالی یا همان ناتو، که در سال ۱۹۴۹ تأسیس شده بود را میتوان یکی از دروازه های ورود ترکیه به اردوگاه غربی و امریکایی دانست.
ترکیه که به دنبال کسب پاداش و تعریف منافع خود بر اساس پاداشهای غرب و امریکا بوده و در جنگ شبهجزیره کره به همراه انگلیس به عنوان حامی امریکا، بالغ بر پانزده هزار سرباز ترک را به پشتیبانی امریکا گسیل نموده بود، سرانجام در سال ۱۹۵۲، به عضویت سازمان نظامی و امنیتی اروپای غربی و شمال امریکا یعنی تانو درآمد (کسینجر ۱۳۸۳، ۱:۸۸).
جمهوری ترکیه که از حوادث جنگ جهانی اول، پدید آمده و در واقع قسمت کوچکی از امپراتوری بزرگ و فروپاشیده عثمانی در جنگ جهانی اول بود، در جنگ جهانی دوم ابتدا اعلام بیطرفی نمود اما با توجه به فشار قدرتهای برتر اروپایی مانند انگلستان، در سال ۱۹۴۴ مجبور به اعلام جنگ با آلمان نازی[۱۶۱] گردید. این کشور بعد از جنگ و با توجه به اینکه در آن زمان دارای قدرت نظامی و اقتصادی لازم برای حفظ تمامیت ارضی خود در برابر همسایه قدرتمندش اتحاد جماهیر شوروی[۱۶۲] نبود، مجبور شد در سال ۱۹۵۲ به پیمان ناتو محلق شده و به عنوان یک دولت بلوک غربی[۱۶۳]در صحنه تقابل میان ابرقدرتهای آن روزگار، به امریکا و اروپای غربی وابسته گردد (اعتضادالسلطنه ۱۳۹۱، ۸۳).
در اوایل دهه پنجاه و در چارچوب برنامههای امریکا و غرب برای مقابله با خطر کمونیسم شوروی، دولتهای امریکا، بریتانیا و فرانسه با همراهی ترکیه تصمیم گرفتند که همکاری دفاعی منطقهای در خاورمیانه را با مشارکت کشورهای عرب، توسعه دهند و سیستم جنگی وسیعی ایجاد کنند که سراسر خاورمیانه را زیر پوشش قرار دهد و مقر فرماندهیاش نیز ناحیه کانال سوئز[۱۶۴]باشد. هدف این برنامه، تقویت موقعیت انگلیس در خاورمیانه و توسعه دامنه نفوذ پیمان ناتو به شرق مدیترانه و حمایت از جناح راست پیمان ناتو بود (شرابی ۱۳۷۵، ۱۶۷).
ترکیه و دولتمردان آن به شدت به ناتو وابسته بودند زیرا شوروی در تقسیم جهان بعد از جنگ جهانی دوم، خواهان تصرف و ضمیمه نمودن بخشهایی از ترکیه مانند قارص[۱۶۵]، آرداهان[۱۶۶]و تنگههای بسفر و … به خاک خود شده بود. رهبران ترکیه با بزرگنمایی موقعیت خود در برابر خطر شوروی و کمونیسم جهانی، به کمکهای ناتو و امریکا چشم دوخته و این کمکها را برای بهبود اوضاع اقتصادی و نظامی نامناسب خود لازم و ضروری میدیدند. ترکیه در عصر جنگ سرد نیز همچنان از نظر پیمان ناتو، دارای اهمیت بالایی بود (داوداوغلو ۱۳۹۱، ۱۳۴).
ترکیه سعی نموده است تا با بهره گرفتن از سازمان ناتو، از این سازمان به عنوان مهمترین ابزار راهبردی ترکیه در روابط با دنیای غرب استفاده نماید. این کشور مجبور بوده است تا برای قرار گرفتن در جمع یک اتحاد غربی، با تطبیق شرایط و راهبردهای خود با شرایط غربی ناتو به دنبال به دست آوردن منافع خود در اروپا باشد (داوداوغلو ۱۳۹۱، ۲۳۷،۲۲۹). بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق[۱۶۷] و به تبع آن پیمان نظامی"ورشو”[۱۶۸]، اهداف و راهبرد ناتو دچار تغییر شده و مأموریت این سازمان از یک پیمان نظامی برای حفظ امنیت اروپا، به دخالت و تأثیرگذاری بر امنیت بین المللی تغییر یافت و خود را دارای مأموریت جهانی ساخت.
در این ساختار جدید نیز ترکیه به دنبال نقش مهم و تأثیر گذاری بود که از طریق این نقش بتواند به اهداف و منافعش در صحنه بین المللی دست یابد. اهداف و منافعی مانند دخالت در مناطق مختلف جهان و کسب نقش میانجی و موازنهگر در رویدادهای جهانی، استفاده از کارت ناتو و همکاری نزدیک با امریکا در ورود به اتحادیهاروپا، اخذ نمایندگی غرب و اروپا در مسایل خاورمیانه و استفاده از امکانات ناتو برای تسلط بر خاورمیانه و اطراف ترکیه، تبدیل ترکیه به شریک راهبردی امریکا در منطقه و جهان، استفاده از ناتو برای بازگشت به قدرت امپراتوری عثمانی و دخالت در شرق اروپا و منطقه بالکان و … که کارگزاران آن و به خصوص دولتمردان حزب عدالت و توسعه به دنبال دستیابی به آنها هستند (داوداوغلو ۱۳۹۱، ۲۱۴–۲۳۵). همانگونه که در بالا ذکر شد کارگزاران کنونی ترکیه که از حزب عدالت و توسعه هستند نیز بر اساس نظریه پردازی افرادی مانند احمد داوداوغلو در کتاب عمق راهبردی، به دنبال افزایش نقش خود در ناتو و افزایش حضور و دخالت ناتو در منطقه و به خصوص خاورمیانه هستند. نمونه های بارز این تلاش های ترکیه را میتوان در درخواستهای ترکیه در زمینه استقرار سپر موشکی ناتو در مالاتیا، استقرار موشکهای پاتریوت در مرز ترکیه با سوریه و درخواست ترکیه مبنی بر دخالت غرب و به خصوص ناتو برای حمله نظامی به سوریه بر علیه حکومت قانونی بشار اسد، مشاهده نمود.
۴-۲-۱۵- ترکیه همیشه پشت درهای اتحادیهاروپا
یکی از آرمانهای اساسی جمهوری ترکیه از زمان تشکیل در سال ۱۹۲۳ تاکنون (انتهای سال ۲۰۱۲ میلادی) را باید پیوستن به اروپا و پذیرش این کشور در جمع کشورهای اروپایی دانست.
اگر به فرایند تشکیل جامعهاروپا[۱۶۹]و سپس اتحادیهاروپا[۱۷۰] توجه گردد، مشاهده میشود که جمهوری ترکیه، فارغ از اینکه چه حزب، اندیشه یا چه فردی در مسند حکومت باشد، به دنبال اخذ پذیرش در اروپا بوده است، البته دوران کوتاه دولت حزب رفاه با رهبری نجمالدین اربکان را باید از این فرایند تمنای اروپایی شدن، مستثنی کنیم.
طی حدود نود سال اخیر، یکی از پایه های سیاست خارجی ترکیه که تأثیر فراوانی بر سیاست داخلی و هویت این کشور داشته است را باید تلاش برای کسب جایگاه در اروپا و قرار گرفتن در کنار قدرتهای مطرح این قاره دانست.
آتاتورک به عنوان اولین رهبر و رئیس جمهور ترکیه نوین در همان آغاز ریاست خود به صراحت از آرزوی خود برای تبدیل ترکیه به یک کشور مدرن و اروپایی سخن گفته است، کاری که رجب طیب اردوغان ظاهراًاسلامگرا نیز در سال ۲۰۰۲ و در همان آغاز فعالیت دولتش به آن اشاره نموده و تلاش برای عضویت در اتحادیه اروپا را در کنار ثبات اقتصادی به عنوان یکی از اولویتهای اصلی دولت خود قرار داده است.
گرایش به پیوستن به اتحادیه اروپا و کسب تابعیت اروپایی از سوی حزب عدالت و توسعه و به ویژه اردوغان، بسیار شدیدتر از درخواست لائیکهای هوادار غرب یا همان کمالیستها بوده است (اعتضادالسلطنه ۱۳۹۱، ۸۱، ۱۴۱،۱۴۷).
هر چند برخی کارشناسان، این شوق و اشتیاق حزب عدالت و توسعه برای ورود به اتحادیه اروپا و کسب پذیرش تابعیت اروپایی برای ترکیه را در عواملی مانند تلاش اردوغان برای کاهش قدرت کمالیستها و به ویژه ارتش و کاهش احتمال وقوع کودتا بر علیه دولت دانستهاند، اما باید علت را در جای دیگری جستجو کرد. علت اصلی شوق و تلاش اردوغان برای پذیرش ترکیه در اروپا را باید در راهبرد حزب عدالت و توسعه برای تغییر هویت سنتی ترکیه، کسب هویت و فرهنگ جدید غربی همراه با دریافت پاداشهای اقتصادی و سپس بازیابی اقتدار از دست رفته عصر عثمانی برای تسلط بر منطقه خاورمیانه و شرق اروپا دانست.
علیرغم تمامی تلاشهای صورت گرفته، جامعهاروپا و اکنون اتحادیهاروپا حاضر به پذیرش کامل ترکیه در درون خود نشده است. هر چند ترکیه در سازمانها و نهادهای مرتبط و زیر مجموعهاتحادیهاروپا مانند ناتو، شورای اقتصاد اروپا[۱۷۱]، سازمان امنیت و همکاری اروپا(آگیت)[۱۷۲]، اتحادیه گمرکی اروپا[۱۷۳]و … پذیرفته شده و از اعضای فعال این مجموعه های اروپایی است اما پذیرش کامل و نهایی ترکیه در اتحادیهاروپا به آرزوی نود سالهای برای سران ترکیه تبدیل شده که سرانجام آن نیز مشخص نیست.
۴-۲-۱۶- پشت دروازه های تمدن غربی یا مسیحی
اتحادیهاروپا که اکنون به این نام خوانده میشود، بعد از جنگ جهانی دوم و بر اساس دو آرمان، همکاری و همگرایی اروپا و سپس همکاریاقتصادی برای بازسازی اروپای بعد از جنگ، به وجود آمد. بنیانگذاران اتحادیه و به خصوص نظریه پردازان همکاری[۱۷۴] و ادغام اروپا[۱۷۵]، معتقد بودند با ایجاد اتحادیه و ادغام کشورهای اروپایی، میتوان از تکرار دو جنگ جهانی گذشته در سالهای بعد جلوگیری نمود. اتحادیه اروپا که طی مراحل مختلف و بعد از تشکیل اتحادیههایی مانند اتحادیهذغال سنگ و فولاد اروپا[۱۷۶] در سال ۱۹۵۰، بانک سرمایه گذاری اروپا[۱۷۷]، اتحادیه تجارت آزاد اروپا[۱۷۸]، جامعه اروپا در سال ۱۹۶۷ و نهایتاً در سال ۱۹۹۲ و بر اساس پیمان ماستریخت[۱۷۹] فرانسه به وجود آمده است را میتوان یک اتحادیهاقتصادی و پولی دانست که البته در محافل سیاسی به عنوان کلوپ مسیحی[۱۸۰] یا اتحادیه مسیحی نیز از آن نام برده می شود.
اتحادیهاروپا که ریشه در مشکلات اقتصادی و پیمانهای اقتصادی کشورهای اروپای غربی بعد از جنگ جهانی دوم دارد، برای ترکیه چنان اهمیت دارد که برای ورود به این اتحادیه و پذیرش کامل در آن طی دهه های اخیر مجبور به اجرای برنامهها و دستورات مختلف اتحادیه برای کسب شرایط لازم گردیده است. دستوراتی در مورد تعدیل قوانین دینی و اسلامی، تغییر انگارههای هویتی و فرهنگی جامعه ترکیه و همخوان کردن آنها با نمادهای اروپایی و غربی و …، این دستورالعملهای اتحادیهاروپا را میتوان در چهره همان برنامه اصلی کارگزاران دولت ترکیه در تغییر هویت و منافع این کشور به خوبی مشاهده نمود.
اتحادیهاروپا که انصافاً و علیرغم وجود برخی آزادیها و قوانین حقوق بشری آن، دارای راهبرد ضداسلامی و ضدشرقی است را باید همان اتحادیه مسیحی دانست که برای ورود به آن لازم است تا هویت و ماهیت مردم، کارگزاران و سیاستهای داخلی و خارجی ترکیه تغییر کرده و با هویت و ساختار سیاستهای اروپایی و غربی منطبق گردد.
هویت غربی اتحادیهاروپا را نمیتوان جدا از فرهنگ و مذهب مسیحیت مورد بررسی قرار داد. این اتحادیه به شدت تحت تأثیر مسیحت بوده و علیرغم انکار مسئولین آن، باید اتحادیهاروپا را یک بلوک دینی و دارای هویت مسیحی دانست. بنابر شواهد موجود، هفت کشور عضو اتحادیه شامل ایتالیا، لیتوانی، مالت، لهستان، پرتغال، اسلواکی و جمهوری چک خطاب به دیگر اعضای اتحادیه، از آنها خواستهاند که قانون اساسی اروپا با صراحت به ریشه های مسیحی اروپا اشاره نماید (وثیق ۱۳۸۷، ۱۵۰).
۴-۲-۱۷- دروازه های تمدن، انگاره مشترک محمدرضاشاه و اردوغان
سران حزب عدالت و توسعه نیز علیرغم اذعان به ماهیت و هویت غربی اتحادیهاروپا، بر تغییر هویت ترکیه برای پذیرش کامل در اتحادیه اروپا، پافشاری میکنند و معتقدند که ترکیه باید به نوسازی یا ساخت مجدد فرهنگ سیاسی، روانشناسی، نهادها، نظام و ساختار خود بپردازد تا بتواند با تغییر هویت مردم ترکیه و کسب مشروعیت مردمی برای هویت جدید خود، برای ورود به اتحادیه از همکاری و پشتیبانی مردم نیز برخوردار گردد (داوداوغلو ۱۳۹۱، ۴۹۷).
به نظر میآید سران ترکیه و به خصوص اردوغان و دوستانش، خود را در پشت دروازه های تمدنی میبینند که همه آمال و آروزهای آنان را در اختیار خود دارد. تمدن و هویت غرب و اروپایی که اردوغان در آرزوی عبور از دروازه ورودی آن میباشند. این دروازه و آرزوهای اردوغان را باید با ذهنیت دروازه های تمدن بزرگ محمدرضا پهلوی مقایسه نمود، دروازههایی که هرگز بر روی محمدرضاشاه باز نشده و بلکه به جای دروازه های تمدن خیالی، دروازه های برزخ و فلاکت را بر روی خود باز شده دید!
احتمال اینکه اردوغان و دوستانش نیز به سرانجام محمدرضا شاه گرفتار شده و از قدرت و مقبولیت ساقط شده و در آرزوی باز شدن دروازه های غربی اروپا، نابود شوند، بسیار است .
۴-۲-۱۸- همه تلاشهای ترکیه، همه وعدههای اتحادیهاروپا
ترکیه در مسیر تغییرات هویتی و کسب شرایط لازم برای پذیرش در جامعه اروپا و اکنون اتحادیه اروپا، اقدامات و برنامههای تحمیلی از سوی اتحادیه را مورد توجه و اجرا قرار داده است، اما تاکنون و انتهای سال ۲۰۱۲، خبری از پذیرش ترکیه در اتحادیه نیست و البته گویا اعتباری برای پذیرش ترکیه در سال ۲۰۱۳ نیز در بودجه سالانه اتحادیه دیده نشده است!
ترکیه از همان آغاز تشکیل نهادهای اروپایی، به دنبال ورود به این نهادها بوده و در این راه از هیچ تلاش و هزینهای نیز چشم پوشی نکرده است. اولین و مهمترین نهادی که حاضر به پذیرش ترکیه در ساختار خود شد را باید شورای اروپا[۱۸۱] به سال ۱۹۴۹ دانست، پیمان ناتو به عنوان یک سازمان امنیتی و نظامی غربی و امریکایی در سال ۱۹۵۲ و بر اساس سیاستهای استراتژیک خود اقدام به پذیرش ترکیه نموده است. سازمان امنیت و همکاری اروپا (۱۹۷۵) که آگیک و آگیت نیز خوانده میشوند از دیگر نهادهای اروپایی پذیرش کننده ترکیه بودهاند. ترکیه در ۱۹۹۵ نیز در معاهده گمرکی اروپا پذیرفته شده است، اما تمامی تلاشهای دولتهای ترکیه از زمان امضای توافقنامه آنکارا در سال ۱۹۶۳، شروع شد و درخواست رسمی ترکیه برای ورود به اتحادیه اروپا در سال ۱۹۸۷ توسط تورگوت اوزال نخست وزیر وقت ترکیه به اتحادیه ارسال شده است (اعتضادالسلطنه ۱۳۹۱، ۱۹۱-۱۹۲).
تلاش ترکیه برای ورود به اتحادیه از سال ۱۹۶۳ شروع شده، در سال ۱۹۸۰ و ۱۹۸۶، ترکها مجدداً درخواست عضویت دادند که به علت کودتای ارتش در این کشور، درخواست عضویت آنان در اتحادیه بلااثر گردید. درخواست سال ۱۹۸۷ تورگوت اوزال نیز به علت مشکلات اقتصادی و سیاسی ترکیه، از سوی اتحادیه رد شد. در سال ۱۹۹۹، مسئولین اتحادیه خواستار عضویت ترکیه در لیست اروپا شدند، در همین سال و در اجلاس هلسینکی[۱۸۲]، عضویت ترکیه مورد تصویب قرار گرفته و برای ترکیه شرایطی تعیین گردید. ترکیه در سالهای ۱۹۹۹ و ۲۰۰۰ به عنوان ناظر در جلسات اتحادیه حاضر شد. در سال ۲۰۰۰، سران اتحادیه در نشست کپنهاک[۱۸۳] متعهد شدند تا در سال ۲۰۰۴ در مورد موضوع عضویت ترکیه در اتحادیه، تصمیمگیری کنند.
در سال ۲۰۰۴ بود که رهبران بیست و پنج کشور عضو اتحادیه اروپا با هدایت ژاک شیراک[۱۸۴] رئیس جمهور فرانسه و گرهارد شرودر[۱۸۵] صدراعظم آلمان، در جلسهای و بعد از چندین ساعت رایزنی و گفتگو، سوم اکتبر ۲۰۰۵ میلادی را برای آغاز زمان گفتگوهای اتحادیهاروپا با ترکیه در مورد پذیرش در اتحادیه را تعیین کردند. تلاشهای نخبگان ترکیه در تغییر نگاه مردم ترکیه به غرب و اقتصادمحوری این اندیشه به خصوص بعد از پیروزی حزب عدالت و توسعه در ترکیه چنان بوده است که یک نظرسنجی در سال ۲۰۰۵ میلادی، نشان داده است که حدود هفتاد و چهار درصد مردم ترکیه با عضویت کشورشان در اتحادیه اروپا موافق بوده و این عضویت را موجب حل مشکلات کشورشان دانستهاند (واحدنان ۱۳۸۲، ۶۰ و ایسنا ۷ خرداد ۱۳۸۴).
اما تمامی قولها و وعدههای سران اتحادیه اروپا برای پذیرش ترکیه در اتحادیه اروپا، معمولاً توسط همان سران مدعی پذیرش و یا جانشینان دوره بعدی آنان مورد انکار و یا تمدید زمان برای انطباق شرایط ترکیه با اتحادیه شداند. چنانچه ژاک شیراک رئیس جمهور فرانسه به عنوان یکی از سران اتحادیه اروپا که در سال ۲۰۰۴، خواهان آغاز مذاکره برای پذیرش ترکیه شده بود، در همان زمان به نکتهای ظریف اشاره کرده است که البته مورد نظر بسیاری از دیگر سران اتحادیه اروپا نیز میباشد، اینکه ترکیه باید حداقل تا سال ۲۰۳۰ میلادی پشت درهای اتحادیه اروپا بماند! (واحدنان ۱۳۸۲، ۶۰).
اردوغان و سران حزب عدالت و توسعه، علیرغم تمام تلاشها و اقدامات خود در تبعیت از دستورالعملهای اتحادیه اروپا، همچنان در کسب پذیرش از اتحادیه اروپا ناتوان و شکست خورده نشان میدهند. بسیاری از کارشناسان اروپایی معتقدند که اردوغان به دنبال ادامه حکومت در ترکیه میباشد، بنابراین موضوع عضویت در اتحادیه اروپا و اقدامات حزبش را میتوان دستاویزی سیاسی برای حفظ قدرت حداقل تا سال ۲۰۲۳ میلادی دانست (پایگاه خبری تحلیلی سیاست ما، ۶ آذر ۱۳۹۱).
آنچه از معادله عضویت ترکیه در اتحادیه اروپا میتوان فهمید، آنست که اتحادیهاروپا حاضر نیست تا یک ترکیه با جمعیت بالا و هویت نود و هشت درصدی مسلمان را بدون تغییرات بنیادی در هویت و فرهنگ مردم آن، در اتحادیه پذیرش نماید و از سوی دیگر اردوغان و حزب عدالت نیز علاوه بر تلاش برای تغییر هویت و فرهنگ مردم ترکیه بر اساس پاداشهای اقتصادی، سعی دارند تا با آرمانی نشان دادن عضویت در اتحادیهاروپا، مردم را همچنان پشتیبان خود داشته و سالهای آینده در رأس قدرت باشند.
۴-۲-۱۹- هزینه های ترکیه به جای اروپا و غرب
جمهوری ترکیه از آغاز تشکیل، در راستای حفظ تمامیت ارضی و استقلال سیاسی خود مجبور بوده است تا نمایندگی قدرتهای بزرگ اروپایی و امریکا را در منطقه آسیای جنوب غربی و مناطق اطراف خود، بر عهده گرفته و به نوعی خدمتگزار سیاستهای غربی در منطقه مبدل گردد. البته شدت این خدمتگزاری ترکیه به غرب در منطقه در برخی دوره ها افزایش و در برخی دوره ها مانند دولت حزب رفاه نجمالدین اربکان به شدت کاهش داشته است.
بر عهده گرفتن نقش پیاده نظام غرب[۱۸۶] در مقابل اتحاد شوروی، مقابله با جریانهای اسلامی منطقه و همکاری نزدیک و راهبردی با اسرائیل را میتوان نمونه های کوچک و بارز این خدمات ترکیه به غرب دانست. از آغاز قرن بیست و یکم و با شروع حاکمیت دولت عدالت و توسعه در ترکیه نیز این فرایند خدمتگزاری و جانشینی ترکیه در منطقه ادامه داشته است هر چند در برخی مواقع جهت ظاهرسازی و کسب مشروعیت مردمی، مجبور به نشان دادن تقابل ظاهری با غرب شدهاند.
ادامه رابطه اتحاد راهبردی با اسرائیل با وجود اقدامات جنایتکارانه اسرائیل بر علیه مردم لبنان در جنگ ۳۳ روزه[۱۸۷] سال ۲۰۰۶، جنگ ۲۲ روزه[۱۸۸] سال ۲۰۰۹ - ۲۰۰۸ و ۸ روزه غزه[۱۸۹]سال ۲۰۱۲، حمله به کشتی صلح دوستان مرمره آبی[۱۹۰]و … نشان از آن دارد که ترکیه مجبور به اجرای دستورالعملهای غرب برای بهبود روابط خود با اسرائیل در هر شرایطی میباشد، حتی اگر شهروندان ترکیهای قربانی اقدامات اسرائیل باشند!
پذیرش استقرار سپر موشکی ناتو در مالاتیا برای ایجاد تهدید بر علیه همسایگانی مانند ایران و روسیه، دخالت سیاسی و نظامی در امور کشورهای منطقه که رویه ضدغربی دارند مانند دخالت در امور عراق و سوریه و حمایت از گروه های جدایی طلب، تروریستی و جنگجویان بر علیه دولتهای قانونی این کشورها، تقابل با ایران و محور مقاومت[۱۹۱] و ضداسرائیلی - ضد غربی که شامل جنبش حزب الله[۱۹۲]، دولت شیعی عراق، حکومت سوریه و حتی جنبش حماس می گردد.
اردوغان نشان داده است که در راستای سیاستهای کلان و راهبردی غرب، حاضر به فراموشی تمامی اهداف و منافع ملی ترکیه و نوسازی منافع و اهداف ترکیه بر اساس سیاستهای غربی میباشد. اروپاییها از دیرباز، دیپلماسی را با موازنه پاداشها و هزینه ها همراه کردهاند، آنها از مفهوم انتزاعی"حسن نیت جهانی”[۱۹۳]به عنوان عامل تسهیل دیپلماسی، استفاده چندانی نمیکنند (کسینجر ۱۳۸۳، ۲:۶۵).