در رابطه با این گروه نیز علامه مجلسی (رحمهالله) در مرآه العقول اینگونه توضیح میدهد که گمراهان نیز بر دو قسمند. برخی از آنان دین را سست میگیرند و به امر دین اهمیت نمیدهند و بدون هیچ استضعافی، معرفت امام را ترک میکنند و به دنبال آن نمیروند. این گروه، اگر در همین حال از دنیا بروند، خداوند او را عقاب و عذاب خواهد نمود.
گروه دوم از گمراهان، افراد مستضعفند که خداوند نیز آنان را در برخی از احکام استثنا نموده است و چنین افرادی اگر با همین حال ضلالت و گمراهی از دنیا بروند، خداوند با مشیت خود با آنان رفتار خواهد نمود؛ یا آنان را عفو خواهد نمود و یا آنان را خوار و پست خواهد کرد.[۲۵۵]
به هر حال، آنچه در اینجا اهمیت دارد و محل شاهد ماست، تعبیر به کفر منکر ولایت ائمه (علیهمالسلام) است. حضرت به صراحت منکر ولایت ائمه (علیهمالسلام) را کافر معرفی مینمایند.
روایت سیزدهم
«عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام) فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ کفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِیًّا قَالَ کانَ رَسُولُ اللَّهِ دَعَا قُرَیْشاً إِلَى وَلَایَتِنَا فَنَفَرُوا وَ أَنْکرُوا فَقَالَ الَّذِینَ کفَرُوا مِنْ قُرَیْشٍ لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ أَقَرُّوا لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِیًّا تَعْیِیراً مِنْهُمْ فَقَالَ اللَّهُ رَدّاً عَلَیْهِمْ وَ کمْ أَهْلَکنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ مِنَ الْأُمَمِ السَّالِفَهِ هُمْ أَحْسَنُ أَثاثاً وَ رِءْیاً؛ از ابوبصیر نقل شده که امام صادق (علیهالسلام) در رابطه با قول خدای عز و جل که فرمود و چون آیههاى روشن ما را بر آنها بخوانند، کسانى که کافرند به کسانى که مؤمنند میگویند کدام یک از دو دسته مقام بهتر و مجلس آراستهترى دارند؟ اینگونه فرمود: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) قریش را به ولایت ما دعوت نمود اما دوری گزیدند و انکار نمودند. کافران قریش به عنوان ملامت و سرزنش به مؤمنانی که ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و ولایت ما اهل بیت (علیهمالسلام) را پذیرفته بودند، گفتند کدام یک از دو گروه مقام بهتر و مجلس آراستهتری دارند. آنگاه خداوند در رد آنان فرمود پیش از ایشان چه نسلهایى را (از امتهاى گذشته) هلاک کردهایم که اثاث و جلوه زندگى بهترى داشتند.»[۲۵۶]
آنچه امام (علیهالسلام) در این روایت در تبیین و توضیح آیه شریفه بیان میفرماید، نشان میدهد که اطلاق نمودن لفظ کفر درباره کسانی که ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و سایر اهل بیت (علیهمالسلام) را قبول ندارند، صحیح است. بر اساس آنچه در این روایت آمده، شان نزول آیه شریفه فوق، جریان عرضه ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و اهل بیت (علیهمالسلام) بر قریش است. امام (علیهالسلام) در این روایت انکار ولایت حضرت امیر و اهل بیت (علیهمالسلام) را مساوی با کفر قلمداد نموده و منکرین را با عنوان «الَّذِینَ کَفَرُوا» در مقابل پذیرندگان و اقرارکنندگان به ولایت با عنوان «الَّذِینَ آمَنُوا» قرار میدهد.
بنابراین، تطبیق عنوان «الَّذِینَ کَفَرُوا» در آیه شریفه بر منکران ولایت ائمه (علیهمالسلام) توسط امام (علیهالسلام) به روشنی حکایت از این مسأله میکند که عدم اقرار به ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و سایر ائمه (علیهمالسلام) مساوی با کفر است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
روایت چهاردهم
«عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى (علیهالسلام) قَالَ: یُقَالُ لِلْمُؤْمِنِ فِی قَبْرِهِ مَنْ رَبُّک قَالَ فَیَقُولُ اللَّهُ فَیُقَالُ لَهُ مَا دِینُک فَیَقُولُ الْإِسْلَامُ فَیُقَالُ لَهُ مَنْ نَبِیُّک فَیَقُولُ مُحَمَّدٌ فَیُقَالُ مَنْ إِمَامُک فَیَقُولُ فُلَانٌ فَیُقَالُ کیْفَ عَلِمْتَ بِذَلِک فَیَقُولُ أَمْرٌ هَدَانِی اللَّهُ لَهُ وَ ثَبَّتَنِی عَلَیْهِ فَیُقَالُ لَهُ نَمْ نَوْمَهً لَا حُلُمَ فِیهَا نَوْمَهَ الْعَرُوسِ ثُمَّ یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَى الْجَنَّهِ فَیَدْخُلُ عَلَیْهِ مِنْ رَوْحِهَا وَ رَیْحَانِهَا فَیَقُولُ یَا رَبِّ عَجِّلْ قِیَامَ السَّاعَهِ لَعَلِّی أَرْجِعُ إِلَى أَهْلِی وَ مَالِی وَ یُقَالُ لِلْکافِرِ مَنْ رَبُّک فَیَقُولُ اللَّهُ فَیُقَالُ مَنْ نَبِیُّک فَیَقُولُ مُحَمَّدٌ فَیُقَالُ مَا دِینُک فَیَقُولُ الْإِسْلَامُ فَیُقَالُ مِنْ أَیْنَ عَلِمْتَ ذَلِک فَیَقُولُ سَمِعْتُ النَّاسَ یَقُولُونَ فَقُلْتُهُ فَیَضْرِبَانِهِ بِمِرْزَبَهٍ لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیْهَا الثَّقَلَانِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ لَمْ یُطِیقُوهَا قَالَ فَیَذُوبُ کمَا یَذُوبُ الرَّصَاصُ ثُمَّ یُعِیدَانِ فِیهِ الرُّوحَ فَیُوضَعُ قَلْبُهُ بَیْنَ لَوْحَیْنِ مِنْ نَارٍ فَیَقُولُ یَا رَبِّ أَخِّرْ قِیَامَ السَّاعَهِ؛ از امام کاظم (علیهالسلام) روایت شده که فرمودند: در قبر از مؤمن پرسیده میشود: خدایت کیست؟ میگوید: الله؛ سؤال میشود: دینت چیست؟ میگوید: اسلام؛ پرسیده میشود: پیامبرت کیست؟ پاسخ میدهد: محمد؛ گفته میشود: امامت کیست؟ جواب میدهد: فلان؛ از او سؤال میشود: چگونه این مطلب را دانستی؟ در پاسخ میگوید: این امری است که خداوند مرا به آن هدایت نموده و بر آن ثابت قدم گردانده است. در این هنگام به او گفته می شود مانند عروس، راحت بخواب؛ سپس دری به سوی بهشت برایش گشوده میشود و از روح و ریحانش به او میرسد و او از خداوند درخواست میکند که قیامت را برایش نزدیک گرداند تا به خانواده اش بپیوندد. از کافر نیز پرسیده میشود: خدایت کیست؟ میگوید: الله؛ سؤال میشود: پیامبرت کیست؟ جواب میدهد: محمد؛ پرسیده میشود: دینت چیست؟ پاسخ میدهد: اسلام؛ سؤال میشود: چگونه به این مطلب علم پیدا کردی؟ جواب میدهد: از مردم اینگونه شنیدم و من نیز به آنچه مردم میگفتند معتقد شدم. در این هنگام او را با تازیانهای میزنند که اگر انس و جن جمع شوند نمیتوانند آن را تحمل کنند و آن چنان که مس ذوب میشود، ذوب میشوند و سپس روح به بدنشان بازگردانده میشود و قلبش میان دو لوح از آتش قرار میگیرد و از خداوند درخواست میکند که قیامت را برایش دور نماید.»[۲۵۷]
محل شاهد در این روایت، جمله «وَ یُقَالُ لِلْکافِرِ مَنْ رَبُّک فَیَقُولُ اللَّهُ فَیُقَالُ مَنْ نَبِیُّک فَیَقُولُ مُحَمَّدٌ فَیُقَالُ مَا دِینُک فَیَقُولُ الْإِسْلَامُ فَیُقَالُ مِنْ أَیْنَ عَلِمْتَ ذَلِک فَیَقُولُ سَمِعْتُ النَّاسَ یَقُولُونَ فَقُلْتُهُ» است.
در این جمله امام (علیهالسلام) کسی را که اعتقاد به ولایت ائمه (علیهمالسلام) نداشته باشد، کافر خواندهاند. روشن است که مقصود از کافر در اینجا کسی نیست که به خدا یا رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) کفر بورزد؛ بلکه موضوع کلام حضرت درباره کسانی است که در جواب «مَن رَبُّکَ» میگویند: الله و در جواب «مَن نَبِیُّکَ»، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را معرفی میکنند و دینشان را هم اسلام میدانند؛ اما در سلسله عقایدشان، اعتقاد به امامت ائمه (علیهمالسلام) وجود ندارد. امام (علیهالسلام) این گروه را کافر میخوانند.
نکته دیگری که این امر را تقویت و تأیید میکند این که امام (علیهالسلام) آنها را به عذاب سخت و سنگینی وعده میدهد که جن و انس، تاب تحمل آن را ندارند. این مطلب نشان میدهد که اعتقاد به ربوبیت خداوند و نبوت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و به احکام اسلامی، بدون اعتقاد به امامت ارزشی ندارد و نفعی در آخرت بر آن مترتب نمیشود. به عبارت دیگر، کفر ورزیدن به ولایت ائمه (علیهمالسلام) مساوی با کافر شدن به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است، چون ولایت از مهمترین اصولی بود که در دعوت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) وجود داشت و در نتیجه کافر شدن به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم مساوی با کفر به خداوند متعال است.
روایت پانزدهم
«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ قَالَ کتَبْتُ إِلَى أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا (علیهالسلام) أَسْأَلُ عَنْ تَفْسِیرِ هَذِهِ الْآیَهِ فَکتَبَ إِلَیَّ الْجَوَابَ: أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مُحَمَّداً کانَ أَمِینَ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ فَلَمَّا قُبِضَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآله) کنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ وَرَثَتَهُ فَنَحْنُ أُمَنَاءُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ عِنْدَنَا عِلْمُ الْمَنَایَا وَ الْبَلَایَا وَ أَنْسَابُ الْعَرَبِ وَ مَوْلِدُ الْإِسْلَامِ وَ مَا مِنْ فِئَهٍ تَضِلُّ مِائَهٌ بِهِ وَ تَهْدِی مِائَهٌ بِهِ إِلَّا وَ نَحْنُ نَعْرِفُ سَائِقَهَا وَ قَائِدَهَا وَ نَاعِقَهَا وَ إِنَّا لَنَعْرِفُ الرَّجُلَ إِذَا رَأَیْنَاهُ بِحَقِیقَهِ الْإِیمَانِ وَ حَقِیقَهِ النِّفَاقِ وَ إِنَّ شِیعَتَنَا لَمَکتُوبُونَ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ أَخَذَ اللَّهُ عَلَیْنَا وَ عَلَیْهِمُ الْمِیثَاقَ یَرِدُونَ مَوْرِدَنَا وَ یَدْخُلُونَ مَدْخَلَنَا لَیْسَ عَلَى مِلَّهِ الْإِسْلَامِ غَیْرُنَا وَ غَیْرُهُمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ، نَحْنُ آخِذُونَ بِحُجْزَهِ نَبِیِّنَا وَ نَبِیُّنَا آخِذٌ بِحُجْزَهِ رَبِّنَا وَ الْحُجْزَهُ النُّورُ وَ شِیعَتُنَا آخِذُونَ بِحُجْزَتِنَا، مَنْ فَارَقَنَا هَلَک وَ مَنْ تَبِعَنَا نَجَا وَ الْمُفَارِقُ لَنَا وَ الْجَاحِدُ لِوَلَایَتِنَا کافِرٌ وَ مُتَّبِعُنَا وَ تَابِعُ أَوْلِیَائِنَا مُؤْمِنٌ، لَا یُحِبُّنَا کافِرٌ وَ لَا یُبْغِضُنَا مُؤْمِنٌ وَ مَنْ مَاتَ وَ هُوَ یُحِبُّنَا کانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ أَنْ یَبْعَثَهُ مَعَنَا، نَحْنُ نُورٌ لِمَنْ تَبِعَنَا، وَ هُدًى لِمَنِ اهْتَدَى بِنَا وَ مَنْ لَمْ یَکنْ مِنَّا فَلَیْسَ مِنَ الْإِسْلَامِ فِی شَیْءٍ؛ عبدالله بن جندب میگوید به امام رضا (علیهالسلام) نامهای نوشتم و از آن حضرت درباره تفسیر این آیه (الله نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرضِ تا آخر آیه) سؤال کردم، حضرت در جواب اینگونه نوشتند: اما بعد، همانا محمد، امین خداوند در میان خلقش بود. هنگامی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از دنیا رفت، ما اهل بیت وارثش بودیم و ما امنای خداوند در زمینیم. علم منایا و بلایا و انساب عرب و مولد اسلام در نزد ماست و هیچ گروهی نیست که صد نفر را گمراه کند یا هدایت کند، مگر این که ما رهبر و پیشوای آنان را میشناسیم. ما وقتی شخصی را میبینیم، او را به حقیقت ایمان یا حقیقت نفاق میشناسیم. نام شیعیان ما و نام پدرانشان همه نوشته شده است. خداوند از ما و ایشان میثاق گرفته است. آنها به محل ما وارد میشوند و تا روز قیامت، به جز ما و آنان هیچ کسی بر ملت و دین اسلام نیست. ما به نور پیامبرمان چنگ میزنیم و پیامبرمان به نور پروردگارمان چنگ میزند و چنین چنگ زدنی نور است و شیعیان ما به نور ما چنگ میزنند. هر کس از ما جدا شود هلاک میشود و هر کس از ما پیروی کند نجات پیدا میکند. ترک کننده ما و منکر ولایت ما کافر است. پیرو ما و پیرو دوستان ما مؤمن است. هیچ کافری ما را دوست نمیدارد و هیچ مؤمنی نسبت به ما بغض نمیورزد. هر کس بمیرد، در حالی که به ما محبت دارد، حق است بر خداوند که او را به همراه ما برانگیزد. ما نوریم برای کسی که از ما تبعیت کند و مایه هدایتیم برای کسی که از ما هدایت بخواهد. هر که از ما نیست، بهرهای از اسلام نبرده است.»[۲۵۸]
در این روایت، دو جمله وجود دارد که به صراحت به کفر مخالف اشاره میکند. جمله اول عبارتی است که حضرت در آن اسلام را از مخالفان نفی میکند و به عبارت دقیقتر، اسلام را منحصر در اهل بیت (علیهمالسلام) و شیعیان اهل بیت (علیهمالسلام) می کند. (لَیْسَ عَلَى مِلَّهِ الْإِسْلَامِ غَیْرُنَا وَ غَیْرُهُمْ؛ به جز ما و آنان ـیعنی شیعیان ماـ هیچ کس بر ملت و دین اسلام نیست.)
بنابراین، از این جمله میتوان در اثبات کفر مخالف استفاده نمود.
نکته دیگری که در این جمله بسیار مهم است این که در اینجا آنچه از مخالف سلب شده، اسلام است، نه ایمان. توضیح بیشتر این که عدهای روایات وارده در خصوص کفر مخالفین را حمل بر کفر در مقابل ایمان میکنند و معتقدند این معنای از کفر منافاتی با اسلام ندارد. اما این روایت حتی اسلام را هم به صراحت از منکر ولایت ائمه (علیهمالسلام) نفی میکند و امام (علیهالسلام) میفرمایند غیر از ما و شیعیان ما هیچ کس بر ملت و دین اسلام نیست. این معنا را جمله اخیر روایت نیز تقویت میکند که حضرت فرمودند: «مَنْ لَمْ یَکنْ مِنَّا فَلَیْسَ مِنَ الْإِسْلَامِ فِی شَیْءٍ؛ هر کس از ما نیست، هیچ بهرهای از اسلام نبرده است.»
در این جمله نیز، آنچه نفی شده اسلام است و نه ایمان. بنابراین، از این روایت میتوان اینگونه برداشت کرد که اسلام منکر ولایت ائمه (علیهمالسلام)، یک اسلام حقیقی و واقعی نیست و بهرهای از واقعیت ندارد.
جمله دیگری که در این روایت مورد نظر است، این جمله است که حضرت فرمودند: «وَ الْمُفَارِقُ لَنَا وَ الْجَاحِدُ لِوَلَایَتِنَا کافِرٌ؛ کسی که از ما جدا شود و ولایت ما را انکار نماید کافر است.»
در این جمله نیز، همانگونه که روشن است، حضرت بدون هیچ ابهامی منکر ولایت اهل بیت (علیهمالسلام) را کافر قلمداد میکنند.
روایات غیر صریح
همانگونه که مکرر اشاره شده است، مقصود از روایات غیر صریح، روایاتی است که در آنها به صورت مستقیم از ماده کفر و مشتقات آن استفاده نشده، بلکه عناوین و تعابیر دیگری در آنها به کار رفته که ممکن از آنها کفر مخالف برداشت شود.
در برخی از روایاتی که در زمینه اعتقاد به ولایت ائمه اطهار (علیهمالسلام) وارد شده، انکار و عدم پذیرش ولایت، عامل ورود در عذاب الهی و خلود در جهنم شمرده شده و انکار ولایت، مانع قبولی سایر اعمال قلمداد شده است.
از جمله این روایات، روایتی است که مرحوم کلینی (رحمهالله) در کافی نقل کرده و ابن شهر آشوب نیز آن را با اختلافی اندک که ضرری به مضمون آن نمیزند در مناقب آل أبی طالب[۲۵۹] آورده است و روایت از این قرار است:
«عَنْ إِدْرِیسَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ تَفْسِیرِ هَذِهِ الْآیَهِ ما سَلَککمْ فِی سَقَرَ قالُوا لَمْ نَک مِنَ الْمُصَلِّینَ قَالَ عَنَى بِهَا لَمْ نَک مِنْ أَتْبَاعِ الْأَئِمَّهِ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَک وَ تَعَالَى فِیهِمْ وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِک الْمُقَرَّبُونَ أَ مَا تَرَى النَّاسَ یُسَمُّونَ الَّذِی یَلِی السَّابِقَ فِی الْحَلْبَهِ مُصَلِّی فَذَلِک الَّذِی عَنَى حَیْثُ قَالَ لَمْ نَک مِنَ الْمُصَلِّینَ لَمْ نَک مِنْ أَتْبَاعِ السَّابِقِینَ؛ ادریس بن عبد اللَّه میگوید: از امام صادق (علیهالسلام) تفسیر این آیه را پرسیدم: چه چیز شما را بدوزخ کشانید؟ گویند: ما از نمازگزاران نبودیم. فرمود: مقصود این است که پیروى نکردیم از امامانى که خداى تبارک و تعالى درباره ایشان فرموده است: و پیشروان پیشرو، آنهایند مقربان مگر نمىبینى که مردم اسبى را که در مسابقه پشت سر سابق است مصلّى مینامند؟ همین معنى مقصود است در آنجا که میفرماید ما از مصلین نبودیم یعنى پیرو پیشروان نبودیم.»[۲۶۰]
روایت دیگری که صحیح السند است و باز هم در اصول کافی و در مناقب ابن شهرآشوب نقل شده از این قرار است:
«عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیهالسلام) فِی قَوْلِهِ تَعَالَى إِنَّکمْ لَفِی قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ فِی أَمْرِ الْوَلَایَهِ یُؤْفَک عَنْهُ مَنْ أُفِک قَالَ مَنْ أُفِک عَنِ الْوَلَایَهِ أُفِک عَنِ الْجَنَّهِ؛ از امام باقر (علیهالسلام) راجع به این قول خداى تعالى شما گفتار مختلفى دارید درباره امر ولایت منصرف میشود از آن هر که باید منصرف شود نقل شده که فرمود: هر کس از ولایت روی گردان شود، از بهشت منصرف خواهد شد.»[۲۶۱]
همچنین، مرحوم صدوق (رحمهالله) روایتی را در این زمینه در عیون أخبار الرضا علیهالسلام و نیز در کمال الدین و تمام النعمه نقل کرده که در کفایه الأثر[۲۶۲] نیز روایت شده است و از این قرار است:
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ بُنْدَارَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ هِلَالٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیهمالسلام) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله) لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَى السَّمَاءِ أَوْحَى إِلَیَّ رَبِّی جَلَّ جَلَالُهُ وَ سَاقَ الْحَدِیثَ فِی مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَهَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ (علیهمالسلام) إِلَى أَنْ قَالَ یَا مُحَمَّدُ لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَنِی حَتَّى یَنْقَطِعَ وَ یَصِیرَ کالشَّنِّ الْبَالِی ثُمَّ أَتَانِی جَاحِداً لِوَلَایَتِهِمْ مَا أَسْکنْتُهُ جَنَّتِی وَ لَا أَظْلَلْتُهُ تَحْتَ عَرْشِی؛ مفضل بن عمر از امام صادق (علیهالسلام) از پدر بزرگوارش از پدران بزرگوارش (علیهمالسلام) از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نقل کردندکه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: وقتی در شب اسراء به آسمان رفتم، پروردگارم جل جلاله به من وحی کرد و حدیث را درباره محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین ادامه داد تا این که فرمود: ای محمد! اگر بندهای مرا عبادت کند تا این که اعضایش از هم گسیخته شود و مانند مشک فرسودهای گردد، سپس به نزد من بیاید در حالی که ولایت شما را انکار میکند، او را به بهشتم وارد نخواهم کرد و او را در سایه عرش خود نیز قرار نخواهم داد.»[۲۶۳]
بر اساس این روایات، شرط ورود به بهشت اعتقاد به ولایت ائمه (علیهمالسلام) است و کسی که معتقد به ولایت ائمه (علیهمالسلام) نباشد و آن را انکار کند، اگرچه سایر اعمالش را انجام دهد، اعمالش پذیرفته نیست و مستحق آتش است.
طبعاً اگر این روایات را در کنار روایات سابق که به صراحت حکم به کفر منکر ولایت ائمه (علیهمالسلام) میکند بگذاریم، آن روایات تقویت میشود و حکم به کفر مخالف تأیید میشود.
در دسته دیگری از روایات بیان شده که منکر ولایت امام مفترض الطاعه و یا کسی که امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلی و یا یهودی و یا نصرانی از دنیا میرود.[۲۶۴] از جمله این روایات، حدیثی است که در محاسن برقی به شرح زیر نقل شده است:
«عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی الْمَغْرَاءِ عَنْ ذَرِیحٍ عَنْ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام) قَالَ: مِنَّا الْإِمَامُ الْمَفْرُوضُ طَاعَتُهُ مَنْ جَحَدَهُ مَاتَ یَهُودِیّاً أَوْ نَصْرَانِیّاً وَ اللَّهِ مَا تَرَک اللَّهُ الْأَرْضَ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ آدَمَ إِلَّا وَ فِیهَا إِمَامٌ یُهْتَدَى بِهِ إِلَى اللَّهِ حُجَّهً عَلَى الْعِبَادِ مَنْ تَرَکهُ هَلَک وَ مَنْ لَزِمَهُ نَجَا حَقّاً عَلَى اللَّه؛ ابو حمزه از امام صادق (علیهالسلام) روایت کرده است که فرمود: امامى که پیروى و فرمانبردارى از او (بر همه مردم) واجب است از ما مىباشد، کسى که او را انکار کند، یهودی یا مسیحی خواهد مرد. به خدا سوگند که زمین از زمانى که خداوند حضرت آدم را قبض روح کرد تاکنون بدون امام و پیشواى بر حقّى که مردم را به سوى خداوند رهنمون گردد و حجّت خدا بر بندگان او باشد، نبوده است. کسى که او را ترک کند نابود مىشود و کسى که پیرو او باشد، بر خداوند است که او را نجات بخشد.»[۲۶۵]
در کمال الدین و تمام النعمه نیز اینگونه روایت شده:
«حَدَّثَنَا أَبِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ جَمِیعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى وَ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ وَ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ جَمِیعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَهَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ أَنَّهُ سَمِعَ مِنْ سَلْمَانَ وَ مِنْ أَبِی ذَرٍّ وَ مِنَ الْمِقْدَادِ حَدِیثاً عَنْ رَسُولِ اللَّهِ أَنَّهُ قَال: مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً ثُمَّ عَرَضَهُ عَلَى جَابِرٍ وَ ابْنِ عَبَّاسٍ فَقَالا صَدَقُوا وَ بَرُّوا وَ قَدْ شَهِدْنَا ذَلِک وَ سَمِعْنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ أَنَّ سَلْمَانَ قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّک قُلْتَ مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ عَلَیْهِ إِمَامٌ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً مَنْ هَذَا الْإِمَامُ قَالَ مِنْ أَوْصِیَائِی یَا سَلْمَان؛ از سلیم بن قیس هلالی نقل شده که او از سلمان و ابوذر و مقداد حدیثی را از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) شنیده که فرمودند: هر کس بمیرد و امامی نداشته باشد، به مرگ جاهلی مرده است. سپس این حدیث را بر جابر و ابن عباس عرضه نمود و آن دو گفتند که راست گفتهاند و نیکو گفتهاند و ما نیز به این مسأله شهادت میدهیم و شنیدیم که سلمان به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) گفت: ای رسول خدا! شما فرمودهاید که هر کس بمیرد و امامی نداشته باشد، به مرگ جاهلی مرده است. این امام کیست؟ فرمود: از اوصیای من است ای سلمان.»[۲۶۶]
از این روایات و امثال آنها برداشت میشود که انکار ولایت امام به منزله انکار نبوت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) است و کسی که به نبوت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) ایمان آورد، اما ولایت امامان پس از او را نپذیرد، گویا نبوت او را هم انکار کرده است؛ زیرا انکار کلام پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به معنای انکار خود اوست و روشن است که انکار پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نیز کفر است.
جمعبندی: پوشیده نیست که روایات مربوط به ولایت و امامت امامان اثناعشر (علیهمالسلام) از لحاظ لفظی و معنوی متواترند و در اصل این اعتقاد، جای هیچ خدشه و اشکالی نیست. آنچه در بحث ما اهمیت دارد این است که مخالفت با این اعتقاد و عدم پذیرش ولایت ائمه اثناعشر (علیهمالسلام) چه پیامدی را به دنبال دارد؟
روایاتی که در این قسمت نقل شد، ظهور در این مطلب دارد که عدم پذیرش ولایت و امامت امامان دوازدهگانه (علیهمالسلام)، به منزله انکار کردن مسألهای است که به وضوح و شفافیت از سوی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) مطرح شده و در واقع، انکار یکی از مسائل ضروری است و کفر به حساب میآید.
عدهای از علمای شیعه هم، بر اساس ظاهر همین روایات، حکم به کفر منکر ولایت ائمه (علیهمالسلام) نمودهاند. از جمله، شیخ صدوق (رحمهالله) در الهدایه فی الأصول و الفروع در این باره مینویسد:
«واجب است اعتقاد به این که همانگونه که اطاعت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بر ما لازم است، اطاعت و پیروی از امام نیز لازم است و هر فضیلتی که خداوند عز و جل به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) داده، به امام نیز عطا فرموده، بجز نبوت را و لازم است معتقد بودن به این که منکر امامت مانند منکر نبوت است و منکر نبوت مانند منکر توحید است… و لازم است اعتقاد به این که هر کس یکی از ائمه (علیهمالسلام) را انکار کند گویا تمامی آنان را انکار کرده است و امام صادق علیهالسلام فرموده است: منکر آخرین ما، مانند منکر اولین ماست.»[۲۶۷]
عده دیگری از علما نیز عباراتی شبیه به این در کتب خود آوردهاند.[۲۶۸]
اما در مقابل، عدهای دیگر از علما، احکام دیگری صادر نمودهاند. علامه حلی (رحمهالله) در بیان حکم مخالفان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در امر ولایت چند قول را نقل میکند. قول اول، همان حکم به کفر است که نقل کردیم. ایشان در بیان دلیل این عده برای قولشان میگوید به نظر این عده، منکر ولایت حضرت، در واقع یکی از ضروریات دین را که عبارت است از نص جلی و متواتر بر امامت آن حضرت انکار میکنند و منکر ضروری، کافر است.
قول دیگری که علامه در این مسأله نقل میکند و خود نیز آن را قول اقوی میداند، اعتقاد به فسق منکر ولایت امام است. سپس ایشان گروه دوم، یعنی معتقدان به فسق را به سه دسته تقسیم میکند. گروه اول کسانی هستند که معتقدند به عذاب ابدی برای آنان و عدم استحقاق بهشت. گروه دوم اعتقاد دارند که منکر ولایت، پس از عذاب در جهنم، به بهشت وارد میشوند.
سومین قول که مورد قبول ابن نوبخت و گروه دیگری از علما قرار گرفته این است که منکران ولایت امام از جهنم خارج میشوند؛ زیرا متصف به کفر نیستند تا مستحق خلود در آتش باشند و از طرفی وارد بهشت نیز نمیشوند؛ زیرا متصف به ایمان نیز نیستند تا استحقاق ثواب و ورود به بهشت را داشته باشند.[۲۶۹]
به هر حال، ظاهر روایاتی که در این بخش ذکر و بررسی شد، بدون توجه به قرائن خارجی، کفر منکر ولایت ائمه اثناعشر (علیهمالسلام) است و نتیجه نهایی، پس از بررسی سایر قرائن و روایات معارض در نتیجه گیری روشن خواهد شد.
حکم ادعای امامت از سوی نااهل و پذیرش آن در روایات
از دیگر عناوینی که درباره آن حکم کفر صادر شده است، ادعای امامت از سوی غیر اهل آن است. روایاتی که در این زمینه وارد شده را در دو دسته روایات صریح در کفر و روایات غیرصریح ذکر و بررسی میکنیم.